سرویس کودکونوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - زهرا حکیمیان: برای من و همنسلهایم تابستان مزه بستنی میدهد و بوی هندوانه خنک قاچخورده؛ اما برای ترلان، آسو و بهمن، تابستان بوی سیر و سبزی گندیده میدهد. آنها سه نوجوان هنرمند هستند که رویاهایشان زیر پاهای سنگین جنگ به لرزه در میآید. نه جنگ و درگیری که میشناسیم؛ یک جنایت. بمباران شیمیایی سردشت در ۷ تیرماه ۱۳۶۶ از سوی نیروهای هوایی عراق یکی از جنایتهای قرن بیستم است.
مرضیه فعلهگری در رمان «رد شدن از خیابان فیلها» دست ما را میگیرد و به سردشتِ تیرماه سال ۱۳۶۶ میبرد. درست به قلب آن جنایت؛ جایی که ترلان و آسو و بهمن با رویاهایی از جنس تئاتر و آواز و عکاسی ناگهان خود را در میان این جنایت میبینند.
داستاننوشتن کار راحتی نیست اما نوشتن داستان از یک فاجعه و جنایت، آن هم برای مخاطب نوجوان، کار دشوارتری است، و مرضیه فعلهگری بهخوبی توانسته از عهده این کار برآید. او با توجه به تجربه زیسته خود، اقیلم کردی را در این رمان به خوبی به نمایش گذاشته و فضایی ملموس و زنده خلق کرده. توصیفات کوچهها، خیابانها، وطبیعت سردشت باعث شده خواننده این شهر را نه به عنوان یک نقطه در نقشه که به عنوان یک موجود زنده بشناسد. شخصیتها همان دوستانی هستند که همه ما در نوجوانی داشتهایم؛ همینقدر ملموس و آشنا. دیالوگهایشان شعاری نیست و همان حرفهای واقعی نوجوانهاست.
مرضیه فعلهگری در روایت این داستان به سراغ نثری رفته که برای نوجوان دشوار نیست. از ویژگیهای نثر او روانی و ایجاز است. جملات کوتاه هستند و از زیادهگویی پرهیز شده. نثر کتاب شنیداری است یعنی شما لابهلای کلمات کتاب، لحن و صفای مردم کرد را حس میکنید. اما مهمترین ویژگی کتاب، روایت بیطرفانهای است که نویسنده نسبت به موضوع داستان خود دارد. او بیطرفانه و به دور از شعارزدگی به تاثیر جنگ بر روان و آینده نوجوانانی میپردازد که میخواستند فقط نوجوان باشند.
اینکه نویسنده یک زن است تاثیر مستقیمی بر نگاه جزئینگر داستان داشته. البته زنانهبودن به این معنی نیست که از تلخی جنگ و جنایت کم شده، بلکه به این معناست که انسانیت و عواطف در اولویت قرار گرفتهاند. او به جای تمرکز بر جنبههای نظامی جنگ، بر ریزهکاریهای فروپاشی یک رویا تمرکز میکند، که این لطافت در بیان باعث میشود زشتی جنگ و جنایت عریانتر و گزندهتر به چشم آید.
در بخشی از متن پشت جلد کتاب میخوانیم: «نوجوانی شبیه رد شدن از یک خیابان پر از فیل است؛ هم سخت است و هم لذت بخش. اگر حواست نباشد میافتی زیر پای فیلها و آسیب میبینی؛ اما اگر بتوانی سوار یکی از آن فیلها بشوی، میتوانی از تماشای خیابان لذت ببری؛ بعد همه چیز میشود یک خاطره مهم در زندگیات.
فیلها همان مشکلات عظیم و سهمگین زندگی هستند که اگر بلد نباشیم چطور از میانشان عبور کنیم زیر پاهای سنگینشان خرد میشویم.
انتخاب نام کتاب هوشمندانه است. فیلها نماد غولها و مشکلاتی هستند که هم سنگیناند و هم ترسناک و عبور از میان آنها غیرممکن به نظر میرسد. در دنیای نوجوانهای کتاب، بمبهای شیمیایی و جنگ همان فیلهایی هستند که ناگهان در میان خیابان زندگی آنها ظاهر شدهاند. این نام به خوبی ظرافت دنیای نوجوانی و خشونت و زمختی فاجعه سردشت را نشان میدهد.
طراحی جلد هم بهخوبی به کمک کتاب آمده و آن را جذابتر کرده است. سبک مینیمال و استفاده از رنگهای سیاه و سفید و قرمز بهخوبی حس اضطراب و هشدار را منتقل کرده است و قرار گرفتن تصویر اصلی یعنی مادری که فرزندانش را در پناه خود گرفته است در یک قاب سفید روی زمینهای سیاه، حسی شبیه یک عکس قدیمی دارد؛ انگار داریم به برشی از تاریخ یا خاطرهای دور نگاه میکنیم.
خواندن این کتاب برای نوجوانان مفید است، چون آنها با این کتاب معنای واقعی بمباران شیمیایی و تاولهای جانی و روانی آن را درک میکنند. این رمان به آنها یاد میدهد تاریخ فقط در کتابها نیست، بلکه در بوی تند سیریست که ناگهان تمام آرزوهای سه نوجوان را در میان دود و گازهای سمی محو میکند.
«رد شدن از خیابان فیلها» دریچهای است تا نوجوانان نسل جدید بفهمند که در آن روزهای تلخ بر کسانی که همسنوسالِ اکنونِ آنها بودهاند، چه گذشته و چگونه یک جنایت جنگی معادلات زندگی یک شهر را به هم ریخته است.
البته که خواندن این رمان برای بزرگترها هم خالی از لطف نیست، چراکه گرچه دیگر نوجوان نیستیم اما هنوز هم گاهی خیابانمان پر از فیل میشود.
کتاب «رد شدن از خیابان فیلها» را نشر خط مقدم منتشر کرده است.
نظر شما