لطفا ابتدا کمی درباره شروع و نخستین جرقههای فعالیت خود بهعنوان یک تاریخنگار و نویسنده در استان گلستان برایمان بگوئید.
از بچگی بهشدت به کتاب و مطالعه علاقهمند بودم و حرص و ولع خاصی به کتاب و مباحث تاریخی داشتم. از طرفی پدرم که الان حدود 90 سال سن دارد، مُلایی قدیمی بود و اطلاعات تاریخی زیادی داشت و برایم داستانهای تاریخی چون بیگاریهای دوران رضا شاه، جنگ جهانی دوم و مشکلات و قحطیهای آن روزگار تعریف میکرد. همه اینها در کنار یکدیگر من را علاقهمند به حوزه تاریخ کرد. اما جرقه اصلی که منجر شد من به سمت تاریخ انقلاب جلب شوم، خودِ پدیده انقلاب اسلامی و پیامهای امام (راه) بود. انقلاب من را سوق داد و انداخت در رودخانهای بزرگ و خروشانی که من تا به امروز هنوز در آن غور میکنم و از آن لذت میبرم و خوشحالم که در وادی تاریخ انقلاب و گردآوری تاریخش قدم گذاشتم. بنده سالها تجریه زیست در هر دو جامعه شهر و روستا را داشتهام و رویدادهای مختلفی چون فقر و کمبود امکانات، اصلاحات ارضی را دیدم و در ادامه همچنین راهپیماییها و نهایتا پیروزی انقلاب و حوادث 57 را از نزدیک مشاهده کردم و به تدریج ذهن و دلم به این سمت سوق پیدا کرد و تصمیم گرفتم مطالعات عمیقتری را نسبت به این پدیده فرهنگی انجام دهم. اما مرحله تدوین این وقایع، از سال 58 در من شکل گرفت؛ تا آنجایی که به خاطر میآورم، اولین مقالهای که من درباره تاریخ انقلاب اسلامی نوشتم، در سالگرد شهید نواب صفوی در دیماه سال 58 بود. من دانشآموز بودم و سر کلاس آن را جلوی همکلاسیهایم خواندم. آن زمان منابع به شکل امروزی نبود و یادم میآید برای نوشتن این مقاله من تنها یک منبع داشتم. آن روزها مدام در حال خواندن پیامهای امام راحل و اعلامیهها و مطالب بودم و به خاطر دارم در سر صف مدرسه بعضی از روزها قرآن میخواندم و در برخی روزها نهجالبلاغه میخواندم که در زمان خودش کاری ابتکاری بود. البته در گذشته دسترسی به کتاب کم بود حتی گاهی پیش آمد که در میان زباله میگشتم بلکه کتاب یا مجلهای را پیدا کنم تا بخوانم.
انقلاب ما انقلابی بر مبنای کتاب و کتاب خوانی بود. با نگاهی به مستندات تاریخ انقلاب، ساواک هر گاه برای دستگیری فردی بهسراغش میرفته، در ابتدا به کتابخانه او نگاه میکرده تا ببینند آیا کتاب ممنوعهای (البته ازنظر آنها ممنوعه) دارد یا خیر. بهنظر شما جوان امروز چه درسی میتواند از مبانی این انقلاب بگیرد؟
در رژیم گذشته هر کتابی که کمترین انتقاد را به یک سیستم پادشاهی میکرد، از نظر ساواک ممنوع بود. کاربرد کلماتی مثل آزادی، استبداد، استثمار، استعمار و ... جزء خط قرمزهای رژیم پهلوی بود. مثلا اگر شما میخواستید بنویسید «نهضت آزادی بخش امام حسین» ساواک زیر این عبارت را خط میکشید و منع میکرد. از هر چیزی که رنگ و بوی آزادی و آزادی خواهی و آزادی منشی بدهد؛ اجتناب میکردند و مانع میشدند. در همین راستا شما کمتر این عبارات را در بین تاریخ 28 مرداد 32 تا سال 57 را مشاهده میکنید و هر چه به بهمن 57 نزدیکتر میشدیم این سختگیریها بیشتر میشد. مثلا رساله امام خمینی (ره) که عملا یک رساله عملی و عبادی بود و شاید این عبارات در آن به چشم نمیخورد، باز هم ممنوع بود. دلیلش این بود که از نظر رژیم پهلوی شخص امام خمینی (ره) ممنوعه بود.
البته همیشه به خاطر کتاب نبود، گاهی اوقات به خاطر شخص نویسنده و نام وی و... بود که کتبی در لیست ممنوعها قرار میگرفت. یا مثال دیگری میزنم؛ مثلا در کتاب «فاطمه فاطمه است» دکتر شریعی شاید یک کلمه هم علیه رژیم پهلوی و ضد شاه پیدا نکنید اما چون شریعتی در آن زمان به عنوان یک شخص سیاسی و منتقد رژیم معرفی میشد و شخصیتش جاذبهای داشت بین جوانها، کلا کتابهایش ممنوع بود.
اصل و اساس انقلاب ما بر پیام و کتاب و قلم بود؛ چرا؟ چون بنیانگذار این انقلاب خودش یک نویسنده و روحانی مجتهد بود. امام خمینی (ره) از همان دوران جوانی کتاب مینوشت و از همان دوران جوانی شور مبارزه با مخالفین دین و ملت را داشت. امام خمینی در سال 1323 کتابی را با عنوان «کشف الاسرار» مینویسد. در این کتاب ایشان به عنوان یک عالم اسلامی برای نخستین بار در آن شرایط، بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح میکند و در آن کتاب صراحتا نسبت به رضا خان موضعگیری میکند. بعد از درگذشت آیتالله بروجردی به عنوان مرجعیت اول در سال 1340 مرجعیت بین چند تن از مراجع تقسیم شد و در این بین امام خمینی (ره) دریافت که رژیم دارد از این وضعیت سوء استفاده میکند. امام راحل مشاهده کرد که رژیم دارد در فقدان شخصیت و مرجع بزرگی چون آیت الله بروجردی، شمشیر را از رو میبندد و با آوردن بهاییها در راس امور، محکمتر کردن ارتباط با اسرائیل و ارتباط بیشتر با آمریکا و حذف قرآن کریم از قوانین برای خود فضای جدیدی را ایجاد میکند و از همینجا بود که امام به پیام دادن روی آورد.
با شروع این حرکت جوانها به دور امام آمدند. در آن برهه امام به دو مسئله توجه ویژهای نشان داد و مدام به جوانان توصیه میکرد؛ یکی اینکه ما مردم مسلمانی هستیم پس باید دین و دیانت و ارزشهای دینی حفظ بشود و دوم اینکه کرامت انسانی در این کشور توسط رژیم پهلوی در حال نابودی است و باید کاری کرد. جوانها از روز اول پا به پای امام این نهضت را شروع کردند و باید جوانان امروز از این موضوع درس بگیرند.
تا سال 57 حدود 90 درصد کسانی که شهید، مجروع و یا به زندان افتادند، از اقشار و اصناف جوان بودند. در حال حاضر هم همانجوری که انقلاب را جوانها به رهبری امام به پیروزی رساندند و بعد انقلاب در هشت سال دفاع مقدس نیز حضور داشتند و انقلاب را حفظ کردند، انتظار است همین جوانها امروزه هم با تاسی از انقلاب پای کار باشند و این راه و نهضت را ادامه دهند. هر چند در سالها و جریانات اخیر هم همچنان حضور پر رنگ جوانان را شاهدیم.
ضمنا همانطور که پیشتر اشاره کردم، انقلاب ما با پیام و کتاب شکل گرفت؛ چون امام معتقد بود ما جنگ مسلحانه نیاز نداریم. امام معتقد بود باید مردم را بیدار کرد؛ برای همین هم وقتی ایشان در سال 57 به روستای نوفل لوشاتو در فرانسه تبعید شد، دولت آن کشور به امام گفت ارتباط ما با دولت ایران حسنه است و او نباید سخنرانی کند و پیامی را بدهد. امام (ره) هم به صراحت گفت هر جا که باشد و برود، باز پیام خواهد داد و تلاش برای بیداری ملت خواهد کرد. امام (ره) معتقد بود با بیدار و آگاه کردن مردم انقلاب شکل میگیرد و برای همین نگاه و رویکرد بود که حتی کتابهای فقهی امام (ره) و نوارهای سخنرانی و اعلامیههای ایشان ممنوع بود و داشتن و توزیع آن شکنجهها و زندانیهایی سختی داشت.
لطفا کمی بیشتر درباره این میل به مطالعه و آگاهی جوانان انقلابی بفرمایید.
قبل از پیروزی انقلاب نیروهایی که مبارز بودند، کتاب میخواندند. این را جوانان امروز بدانند که نیروی انقلابی قبل انقلاب، نیروی جوان و اهل مطالعه بود؛ چون انقلاب ما به فرمان امام (ره) انقلاب فکر، فرهنگ، قلم و پیام بود. جوانان ما در آن دوران اعلامیه، نوار و کتابها را در شرایطی سخت به صورت مخفیانه میخواندند و میشنیدند و اگر کتابی را هم که نمیتوانستند تهیه کنند، کاربن میگذاشتند و ظرف چند روز رونویسی میکردند و دست به دست میدادند. مثل الان امکاناتی چون اینترنت و پرینتر و دستگاه چاپ در هر خانهای به شکل امروزی نبود. آن زمان امکانات چاپ محدود بود و هر مدرسه و ادارهای امکانات چاپ و تکثیر داشت، لیست داراییها و امکاناتش در ساواک بود و هر کسی میرفت، دستگاه تایپ و کپی بخرد، اسم و مشخصاتش به ساواک داده میشد. امروزه با بهترین امکانات و بهترین کاغذها کتاب چاپ میشود و جوانان بهترین موقعیت را برای کتابخوانی دارند اما رغبت کم است.
به نظرم یک علتش والدین هستند. وقتی پدر و مادر صبح تا غروب جلو تلویزیون و ماهواره نشسته و یا سرش در گوشی است، نمیتواند به فرزندش بگوید کتاب بخواند، وقتی فرزندش کتابخوان میشود که ببیند مثلا پدرش بعد شام کتاب دستش است، وقتی دختر کتابخوان میشود که ببیند مادر در آشپزخانه تا وقتی غذایش پخته میشود، مشغول خواندن کتاب است. وقتی کتابخوانی در جامعه نهادینه میشود که مغازهدار در محل کسباش و پزشک روی میزکارش، کتاب باشد. باید مدیر فرهنگی حداقل بر روی میز کارش کتاب باشد تا حداقل بتوان انتظار داشت کارمندش علاقه مند به مطالعه شود. ما کشوری هستیم که بعد از انقلاب در حوزه کتاب بسیار غنی شدیم؛ سالانه هزاران هزار عنوان کتاب در کشور چاپ میشود، انواع نمایشگاههای کتاب و در فصول و مناسبتهای مختلف برپا میشود. در همین استان گلستان قبل از انقلاب یک نمایشگاه بزرگ کتاب برپا نشد اما الان در محلات، مساجد و محل نمایشگاه بینالمللی استان مدام برپا میشود و تعداد کتابفروشیها و کتابخانهها بیشتر شده اما با تمام این رویشها از این ظرفیتها درست استفاده نمیشود و این مسئله بیشتر به سیستم فرهنگی و آموزشی بهخصوص در مدارس و دانشگاهها برمیگردد. وقتی مثلا معلم به دانش آموزش میگوید برو تحقیق بنویس، معلم نمیگوید که برو به سراغ کتابها و مقالات و تورق کن و بخوان و برای تحقیقت رفرنس بده؛ و دانشآموز در ازای مبلغی و یا رایگان مقالهای را کپی میکند و اسمش مثلا تحقیق میشود.
در مجموع به باور من رژیم پهلوی میکوشید آگاهی و خواندن و کتابخوانی توسعه پیدا نکند. در استان گلستان ماموران ژاندارمری به دستور ساواک در اواسط دهه 50 به کتابخانه عمومی جعفری شهر رامیان رفتند و آنجا را تفتیش و زیرورو کردند و کتابهایی که از نظر رژیم پهلوی ممنوعه بودند، استخراج کردند و رییس کتابخانه مرحوم حسینی رامیانی را بازخواست و تهدید و بازداشت کردند. در گرگان کتابخانه آیتالله میبدی را تحت نظر داشتند و یا در سال 55 حوزه علمیه آیتالله طاهری گرگانی را بازرسی کردند و تعدادی از کتابهای حضرت امام و اعلامیههای سیاسی را کشف و جمع آوری کردند. همچنین در سال 44 ماموران به خانه شهید غلامعلی یاوری در محله ملل رفتند و بازرسی کردند و تعدادی از کتابها از جمله رساله امام (ره) نسیم شمال و اعلامیههای سیاسی را پیدا کردند و همه را دستگیر کردند. جوانان امروز باید از این میل و رغبت به خواندن و آگاهی درس بگیرند.
وضعیت کتاب و تاریخ شفاهی انقلاب در استان گلستان چگونه است و نقاط قوت و ضعف آن چیست؟
با استناد؛ اولین کسی که در گرگان و استان گلستان تاریخ شفاهی انقلاب را به صورت مستند آغاز کرد، بنده بودم. من تیرماه سال 60 شروع کردم به ضبط خاطرات انقلاب و یا برخی حوادث را بهنقل از دیگران و یا با استفاده از مشاهدات عینی خودم یادداشتبرداری کردم و برای این ادعا، کتاب حماسه پنج آذر گرگان بنده یک گواه است. در سالهای اخیر یکسری مراکز دولتی تشکیل شد و بهعنوان یک نقطه قوت با امکانات و تجهیزات و اعتبارات شروع به ضبط و حفظ خاطرات انقلاب و دفاع مقدس میکنند اما باید سرعت عمل و با دقت و قدرت بیشتری کار کنند، زیرا این اتفاق (ثبت تاریخ شفاهی) دیر شروع شده و فرصت ثبت خاطرات افراد زنده نباید از دست برود. بنده که شخص بودم با آن امکانات محدود تا کنون با حدود هزار نفر گفتوگو داشتم اما از این دستگاهها و نهادها با این همه تجهیزات و امکانات و بودجه و ... انتظار است قویتر و بیشتر عمل کنند، اما باز جای شکرش باقی است که مراکزی تشکیل شده و دارند به ضبط و ثبت و چاپ خاطرات میپردازند.
تاریخ شفاهی و کتاب دو چیز مختلف است؛ تاریخ شفاهی یک فرآیند ضبط و نگهداری و گردآوری است و کتاب یک اثر مکتوب است. الان نباید فرصت ضبط خاطرات را از دست بدهیم؛ الان لازم است ضبط تاریخ شفاهی اتفاق بیفتد ولو اینکه برای کتاب شدنش سالها طول بکشد. میخواهم مثالی بزنم؛ در یک راهپیمایی پنجم آذر گرگان طبق اسناد رژیم پهلوی حدود 50 هزار نفر شرکت داشتند. آیا این همه دستگاه و ارگان متولی و دارای امکانات به سراغ 50 نفر از این افراد که نقش بیشتری داشتند و یا خاطرات یادشان هست، رفتهاند و خاطرات آنها را از آن روز ضبط و ثبت کردهاند؟ یا در هشت سال دفاع مقدس حدود 50 هزار نفر اعزام نیرو به مناطق داشتهایم، آیا به سراغ این افراد که اغلب آنها هم اکنون نیز زندهاند، رفتهاند و خاطرات آنها را صرفا ضبط کردهاند؟
در نتیجه ضروری است مسئولان قویتر و باتوان بیشتری به این حوزه توجه نشان دهند چون متاسفانه با فوت و فقدان آنها بخشی از خاطرات از بین میرود. متاسفانه حتی برای تاریخ همین شهر گرگان، مثلا فلان میدان یا خیابان را چه کسی طراحی و مهندسی کرده است، تاریخی نداریم. تاریخ که همهاش سیاسی نیست، در حوزههای مختلف نیاز به ضبط و ثبت تاریخ داریم و همه چیز هم پول نیست بلکه معتقدم این مسائل بیشتر دغدغه و مدیریت نیاز دارد. واقعا جای یک موسسه تخصصی و مرکز مستقل تاریخ شفاهی در حوزههای گوناگون در استان ما و حتی ایران خالی است و باور دارم دولت میتواند مثل کتابخانه مرکزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی یک همچین تشکیلاتی راهاندازی کند.
برای رونق قلم زدن و توجه به تاریخ انقلاب و مطالعه کتابهای منتشر شده درباره انقلاب توسط جوانان چه پیشنهادی دارید؟
تجربه خودم در چهل سال تاریخ نویسی و گردآوری حدود دهها هزار از اسناد و مدارک مرتبط با آن و کتابخانهای شخصی موضوعی با حدود 12 هزار جلد که به نوعی نادر است و چاپ 26 جلد کتاب و چند جلد زیر چاپ است؛ معتقدم ظلم مضاعفی در حق تاریخ انقلاب و کتابهای این حوزه میشود. بخشی از این ظلم از سوی سیستم فرهنگی کشور، بخشی از سوی سیستم دانشگاهی و آموزشی و بخشی هم از سوی ناشران و بخشی هم از سوی جامعه است. مثلا من برای یک کتاب حدود 10 سال از عمر و جوانی خودم را خرج میکنم تا اثری برای تاریخ انقلاب بنویسم و متاسفانه برای چاپ، توزیع و معرفی آن باید کلی دوندگی کنم و در این میان هیچ دستگاهی نیست که حمایت بکند و حتی یک مراسم رونمایی ساده برای آن برگزار کند.
محیط دانشگاهی هم به آن توجه نمیکند و برخی از اساتید حتی برای درسی چون «ریشههای انقلاب» لااقل برای دانشجویان بومی استان کتابهای منتشر شده در سطح استان را معرفی نمیکنند. یک جوان گلستانی وقایع فلان برهه از تاریخ ایران و یا یک نقطه از ایران را میخواند اما تاریخ شهر و دیارش را نمیداند. به او توسط اساتیدش اطلاعات و منابع بومی استان داده و معرفی نمیشود. همین مسئله را هم در مدارس شاهد هستیم؛ حتی برخی از اساتید دانشگاههای استان که مدرس درس ریشههای انقلاب هستند کتابهای چاپ شده درباره انقلاب استان را نمیخوانند و نمیتوان از دانشجویش انتظار داشته باشیم. حتی برای پایان نامه دانشجویان آنها را به سمت تاریخ استان هدایت نمیکنند.
با توجه به فراگیر شدن فضای مجازی، بهنظر شما برای رونق مطالعه در حوزههای گوناگون چهکار باید کرد؟
دین ما معجزه و مبنایش کتاب است، انقلاب ما هم همین طور است. ما تمدن چند هزار ساله داریم و مفاخرنام آشنایی چون ابوعلی سینا داریم. کتاب جزیی از فرهنگ ماست؛ درنتیجه مثلا شایسته است خانواده و دستگاههای اجرایی فعالیت تبلیغی توسعه بخش انجام دهند. همچنین انتظار دارم از صدا و سیما در سریالهای پر مخاطبشان به کتاب و کتابخوانی توجه نشان دهند؛ بعضا مثلا یک سریال 30 قسمتی را شاهد هستیم اما کتاب و کتابخوانی در آن دیده نمیشود. در اتوبوسهای بینشهری و شهری بسته مطالعاتی تعریف شود. در مطب پزشکان بعضا یک بیمار چند ساعت در انتظار مینشیند اما کتابی نیست که در آن بازه زمانی مطالعه یا لااقل تورق کند. اِلِمانسازی کتاب در میادین شهر هم میتواند در ترویج یاریرسان باشد و نیز با پایین آوردن هزینههای چاپ (جلد سادهتر، کاغذهای ساده و ...) کتاب ارزانتر در اختیار عموم قرار گیرد.
نظر شما