کتاب «روایت علی اسحاقی؛ جنگ الکترونیک» که یکی از کتابهای منتشر شده در مجموعه «تاریخ شفاهی دفاع مقدس» است، اطلاعات قابل توجهی از روند شکلگیری ساختارهای مرتبط با شنود و اطلاعات عملیات در دوران جنگ ارائه میدهد. این کتاب بهکوشش یدالله ایزدی در «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» منتشر شده و راویت این فرمانده دوران دفاع مقدس از آغاز زندگیاش تا فعالیتهایش در حین حمله عراق به کویت را در خود جای داده است.
علی اسحاقی که متولد اصفهان است در سن سهسالگی به دلیل مهاجرت خانوادگی به عراق به این کشور رفته و دوران تحصیل خود را تا پایان دوران متوسطه در این کشور گذرانده است. تحصیل و زندگی در عراق برای او امکان تسلط کامل به زبان عربی را فراهم آورده است. همین موضوع باعث شد که در روزهای آغازین جنگ تحمیلی به عنوان یک نیروی اطلاعات و عملیات در خوزستان مشغول به فعالیت شود. او که پیش از آغاز جنگ به سپاه پاسداران پیوسته بود، درباره حضور خود در روزهای آغازین جنگ، در جبهههای خوزستان چنین گفته است: «ما در حال ماموریت در بلوچستان بودیم که جنگ شروع شد. با شروع جنگ بلوچستان را رها کردیم و به اصفهان برگشتیم. ما از اصفهان داوطلبانه به مناطق عملیاتی اعزام شدیم، شهید خرازی با خیلی از بچههای اصفهان هنوز در کردستان بودند. مهر ماه 1359 در همان روزهای اول جنگ، در حالی که فقط 10، 15 روز از جنگ گذشته بود، یعنی تصرف خرمشهر به وسیله عراقیها کامل نشده و محاصره آبادان در حال انجام بود، ما وارد مناطق عملیاتی جنوب شدیم.» (56)
ماموریت در دارخوین
اسحاقی اولین برخوردش با جنگ ایران را چنین توصیف کرده است: «اولین بازدیدی که من بنا به دستور رحیم صفوی رفتم، برای این بود که ببینیم عراقیها از خرمشهر به اینطرف کارون آمدهاند یا نه. مردم هنوز داشتند از خرمشهر و آبادان بیرون میآمدند. جاده خرمشهر ـ اهواز و آبادان ـ اهواز بسته نبود؛ رفتوآمد بود و تردد انجام میشد. منتها بیشتر خروج مردم از این دو شهر بود و کسی وارد نمیشد. نیروهای نظامی هم با احتیاط وارد میشدند. یکی دو روز پس از ورود ما به منطقه سلمانیه و محمدیه دارخوین، راه بند آمد. عراقیها روی کارون سطحه (قطعاتی که با اتصال آنها به یک دیگر پلی روی آب ساخته میشود) انداخته بودند و با دوبه (نوعی کِشنده موتوری مخصوص حمل وسایل بزرگ مانند خودرو بر روی آب) به این طرف رودخانه میآمدند. بهمحض آنکه اینطرف آمدند، جاده اهواز-خرمشهر را گرفتند و دیگر نمیگذاشتند کسی از روی جاده برود.» (57)
در چنین شرایطی اسحاقی تمایل داشت برای عملیات اطلاعاتی و نظامی به داخل عراق برود اما رحیم صفوی و حسن باقری تشخیص دادند او باید به شناسایی محورها در محدوده فارسیات تا آبادان بپردازد: «آقای صفوی حکمم را به شهید باقری داد و گفت این آقای اسحاقی از بچههای عملیات ویژه ماست. در گنبد و بلوچستان هم بوده است. آمده است و میگوید من میخواهم بروم داخل عراق. با هم مشورت کردند و گفتند ما الآن نمیدانیم وضع عراق چهجوری است و آنطرف میخواهیم چهکار کنیم. به من گفتند رفتن داخل عراق خوب است، اما ما الان از وضع حمیدیه و سوسنگرد و اطراف آن اطلاع داریم، ولی از وضع اینطرف یعنی فارسیات به آبادان اطلاع نداریم. این محور را برای ما شناسایی کن و بگو دشمن الآن کجاست.»
.jpg)
اولین حکم ماموریت علی اسحاقی
اسحاقی در روایتش از برخورد زیبای حسن باقری با خود میگوید: «حسن باقری خیلی قشنگ من را تحویل گرفت. یعنی مثل یک آدم معمولی تحویل نگرفت. بلکه بهعنوان یک عنصر جاافتاده اطلاعاتی تحویل گرفت. یک شمهای از وضعیت محورهای جنوب را برای من گفت. گفت ما مثلاً در سوسنگرد، در منطقه عین خوش این وضعیت را داریم. در منطقه دزفول این وضعیت را داریم. در شمالغرب و جنوب این وضعیت را داریم. در حمیدیه این وضعیت را داریم. جاده خرمشهر اینطوری است. جاده آبادان و خرمشهر بسته شده است. تندگویان را روی جاده گرفتهاند. یک تعداد از مردم را روی جاده گرفتهاند. نمیدانیم اوضاع دقیقاً چهطوری است.»
در همان اولین برخورد، با وجود آنکه اسحاقی هنوز با منطقه آشنا نبوده است، باقری چند ماموریت مهم به او میدهد. برقراری ارتباط با اطلاعات لشکر 77 ارتش شما باشید. انجام شناساییهای درونمرزی و برونمرزی محور و شناسایی ستونپنجمهای عراق و انجام بازجویی از اسرا و دستگیرشدگان ماموریتهایی بود که برعهده اسحاقی قرار گرفت. او میگوید: «بعد از این توجیهی که آقای باقری کردند، گفتند منطقه را رفتهای؟ گفتم نه، من تا حالا نرفتهام. گفت از سپاه خوزستان یکنفر بلدچیِ منطقه به شما میدهیم، بیاید که منطقه را تا جایی که دشمن داخل آمده است نشانتان بدهد.» (59)
اسحاقی درباره شیوه فرماندهی حسن باقری در روزهای ابتدایی جنگ چنین میگوید: «برای آقای باقری کلاسیک کار کردن خیلی مهم بود. سفارشش این بود که ما از نظر اطلاعاتی و امنیتی و قوارهنویسی از ارتشیها نباید کمتر باشیم. دوست داریم بچههایمان در قواره حرکت کنند و بهتر از آنها باشند. خب این سفارش آقای باقری برای اولینباری که ما میخواستیم برای ماموریت حرکت کنیم بود.»
نوع فعالیتها در روزهای ابتدایی جنگ
طبیعی بود که در روزهای ابتدایی جنگ، نظم در میدان نبرد و همچنین انجام عملیات ممکن نباشد. یکی از دلایل عمده این وضعیت آن بود که منطقه عملیاتی هنوز از نیروهای غیرنظامی تخلیه نشده بود. به همین دلیل است که به گفته اسحاقی «در روزهای اول جنگ کار ما امدادرسانی به مردمی بود که داشتند از طرف آبادان و خرمشهر میآمدند. مردم که میآمدند پاهایشان تاول زده بود، زخمی شده بود؛ دست و پای خسته، کوبیده. ما به اینها در منطقه دارخوین رسیدگی میکردیم.»
اما این تنها کاری نبود که انجام میشد: «شناسایی هم میرفتیم، چون نیروهای دشمن هنوز استقرار قطعی پیدا نکرده بودند. آنها یک مرحله از ذوالفقاری آمده بودند داخل. با تانک و نفربر هم رفته بودند در هور شادگان در باتلاق گیر کرده و دیده بودند نمیتوانند بمانند، برگشته و دوباره در غرب رودخانه کارون مستقر شده بودند.»

شکلگیری ساختارها
اندک اندک فضا برای شکل دادن به ساختارهای نبرد فراهم میشود. ساختارهایی که از صفر پدید میآید. به گفته اسحاقی در روزهای اولیه نبرد، رزمندگان ایرانی حتی از لحاظ وسیله نقلیه هم در تنگنا قرار داشتند. او روند تهیه وسیله نقلیه برای واحد خود را چنین تبیین کرده است: «آقای باقری به لحاظ اهمیت محور ما، سه نفر از بچههای تهران را مامور کرد که با من کار کنند. این بچهها از بچههای داشمشتی تهران بودند. یکیشان خودش ماشین شخصی داشت؛ یک رنجرور شخصی داشت که از همان ابتدا این ماشین را همراه خودش آورد. بعد کم کم وضعمان بهتر شد. در منطقه کاوش کردیم و چند تا ماشین پیدا کردیم. اینها را یا ستون پنجم گذاشته بود یا مردم آورده بودند پشت نخلها مخفی کرده بودند. ماشینها را ما آوردیم، به دادگاه مشخصاتشان را دادیم و اجازه دادند که از اینها استفاده کنیم. ما با مجوز دادگاه از این ماشینها بهرهبرداری میکردیم، لذا توان ما از نظر خودرویی نسبت به جاهای دیگر بهتر بود. ما گزارش تهیه میکردیم که یا من خودم میبردم یا میدادم یکی از همان برادرهای تهرانی که پیش ما بودند، هر روز بعدازظهر میبردند اهواز تحویل میدادند و برمیگشتند.» (64)
.jpg)
دقتهای حسن باقری
بعد از حدود دو ماه، در ستاد گلف جلسات بررسی اطلاعات محورها شکل میگیرد. شیوه حسن باقری برگزاری جلسه دورهای بوده است: «هفتهای یک جلسه میگذاشت که بچهها جمع میشدند و خودش هم به پایگاه سر میزد... یک مدتی که اطلاعات میدادیم گزارشها جمع میشد. بعد در اهواز جلسه میگذاشتیم. گزارشهای نوبهای اطلاعات قرارگاه هم متقابلاً برای ما میآمد. به واسطه گزارشهای نوبهای که خود حسن باقری تهیه میکرد، از وضعیت جبهههای دیگر هم اطلاع پیدا میکردیم. از دقتهایی که حسن باقری داشت، این بود که گزارشها مستند به تاریخ و زمان و مختصات باشد. روی مختصات جغرافیایی خیلی حساس بود؛ وقتی میگفتید یک واحدی در شمال فلان جا، باید نطقه مختصاتیاش را هم درمیآوردید. مثلاً اگر میگفتید دشمن خاکریز زد، طول و عرض خاکریز، ارتفاع خاکریز، تعداد ماشینآلاتی که آنجا کار میکردند هم باید مشخص میشد.»
تولد واحد شنود
در چنین شرایطی بود که اندک اندک فضا برای توسعه فعالیتها فراهم شد. توسعهای که در نهایت به تولد ساختارهای شنود و جنگ الکترونیک در جبهه نبرد ایران انجامید. اسحاقی گامهای اولیه شکلگیری واحد شنود را اینچنین توصیف کرده است: «قبل از عملیات «فرماندهی کل قوا» ما متوجه شدیم بیسیمهایی که عراقیها با آنها صحبت میکنند رمزکننده ندارند و آنها از کد رمز استفاده نمیکنند، چون با یک رادیو اف. ام. بهراحتی توانستیم دریافتشان کنیم. از نظر اطلاعاتی و مخابراتی عراقیها خیلی پیشرفته نبودند. راحت قابل شنود بودند یا مثلاً روی شبکه اچ. اف. که یک شبکه دوربرد است اینها خیلی راحت با ای. ام. صحبت میکردند. وقتی این را فهمیدیم حساس شدیم و درصدد بودیم که یک رادیویی، البته نه رادیو ترانزیستوری، رادیویی ایستگاهی پیدا کنیم که داخل مقرمان بگذاریم و ببینیم چهجوری است. چون دیدیم برد این فرکانسها زیاد نیست و اینها وقتی مکالمه دارند ما باید نزدیکشان شویم تا دریافت خوبی داشته باشیم. به همین دلیل، به گیرندههای فرکانس قوی احتیاج داشتیم.»
اولین بیسیم غنیمتی
دومین گام در مسیر تولد شنود، به غنیمت گرفتن یک بیسیم متعلق به ارتش عراق بوده است. این بیسیم هنگامی به دست رزمندگان ایرانی افتاد که یک گروهان عراقی برای عملیاتی مقدماتی که «تست توان دشمن» نامیده میشود با دو نفربر به خط نیروهای ایرانی زده بود. رزمندگان ایرانی یکی از این نفربرها غنیمت گرفتند. اسحاقی میگوید: «این نفربر اولین غنیمت اطلاعاتعملیاتی بود. وقتی نفربر را عقب آوردیم اولین کارمان روشن کردن بیسیم آن بود. هنوز فرمانده عراقی با نیروهایش صحبت میکرد. بنابراین، اولین دستگاه بیسیمی که ما با آن مکالمات دشمن را شنود کردیم بیسیم این نفربر عراقی بود... شروع کار شنود از همینجا بود.» (79)
پُست محمدیه
گام بعدی در مسیر شکلگیری شنود ایجاد مقری نزدیک به خط دشمن برای انجام این کار بوده است. این مقر در منطقه محمدیه ایجاد شده است: «چون دارخوین دور بود، یک پستی در منطقه محمدیه که به عراقیها نزدیکتر بود ایجاد کردیم و رادیو را به آنجا بردیم و اولین پست شنود شکل گرفت. گزارشی که از آن موقع ما به شهید باقری دادیم، پیوستِ آن گزارش شنود بود. یعنی گفتیم این اطلاعاتی است که بهصورت الکترونیکی و رادیویی ما از دشمن گرفتهایم. آقای باقری تا این گزارش به دستش رسید من را خواست و گفت که به شکلی این کار را انجام دادهاید؟» (79)
توسعه شنود
باقری به همراه اسحاقی به سراغ رحیم صفوی میروند و او دستور توسعه شنود را به آنها میدهد. اسحاقی در این زمینه گفته است: «همین جرقه اولیه کار شد. به این ترتیب، بعد از عملیات عراق در محمدیه، کار شنود ما آغاز شد. زمانی که ما عملیات فرماندهی کل قوا را میخواستیم انجام دهیم، در کنار کار اطلاعاتیمان یک مجموعه شنود هم داشتیم که در کار جمعآوری اطلاعات بسیار اثرگذار بود و گزارشهایش را ما جدای از گزارش اطلاعاتی به اطلاعات قرارگاه میفرستادیم.» (80)
این گامهای اولیه در نهایت به شکلگیری ساختاری انجامید که کتاب 584 صفحهای «روایت علی اسحاقی؛ جنگ الکترونیک» به تشریح آن میپردازد. کتابی که توانسته است روایتی کمتر شنیده شده از شکلگیری یکی از واحدهای تخصصی سپاه در آغاز جنگ ارائه دهد.
نظر شما