شاپور جورکش شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی کشورمان در گفتوگو با ایبنا ضمن گرامیداشتن نام شاملو، درباره تجربه دیدار خود با این شاعر گفت: اوایل دهه ۷۰، یک بار که در تهران بودم و اولین دفتر شعرم به صورت دستنویس دستم بود، به درخواست دوست زندهیادم «علی گودرزی» تصمیم گرفتیم که خدمت بزرگان برویم، ابتدا به اخوانثالث زنگ زدیم؛-که گودرزی میگفت حالشان اصلاً خوب نیست- اخوان گفت: «که دیدار هیچکس من را شاد نمیکند و دیدار من هم کسی را شاد نمیکند». بعد به آقای شاملو زنگ زدیم، که از بنده پرسید شما؟! من هم پاسخ دادم شما من را نمیشناسید، ولی من یک نمایشنامه داشتم که در «کتاب جمعه» شما چاپ شده است؛ چون یادش بود، تصدیق کرد و گفت بیاید چند دقیقهای با هم صحبت کنیم؛ ما هم خدمتشان رفتیم و دیدارمان هم دو سه ساعتی طول کشید. اما رفتار این مرد را چنان زیبا دیدم، که برای من خود دیدارش درس بود.
او ادامه داد: آن موقع من هیچ چیز چاپ شده، جز یک بهاصطلاح نوار کتاب کودک نداشتم؛ آن هم در موسسه ابتکار کار شده بود، که خود شاملو آن را سرپرستی میکرد. _و گفته بود میخواهم ابتکار را به پنگوئن ایران تبدیل کنم _ من این نوار کتاب را دم در و قبل از بیرون آمدن خدمت شاملو دادم و این مرد جلوی من که آن موقع یک جوان بیستوچند ساله بودم، تا کمر خم شد؛ طوری که توانستم موهای وسط سرش را که ریخته بود، ببینم.
جورکش در ادامه افزود: در آن دیدار شاملو به شعر «هوش سبز» من گوش داد و درباره آن اظهارنظرهای خیلی خوبی کرد، که هنوز در خاطرم مانده است. مثلاً یکی از اظهارنظرهایش این بود که میگفت اسامی شعرت خیلی فشرده است و باید لابهلای تصویرسازیهایت پوشال بگذاری؛ یعنی مثل چینی که حمل میکنند و اگر بینش پوشال نباشد، خرد میشود؛ باید لابهلای تصاویر مفصلهایی بگذاری که خواننده از این همه تصویر فشرده، خسته نشود. بعد هم شعر «مرد بر صلیب» را که آنموقع تازه سروده بود برایمان خواند. آیدا خانوم هم آنجا بود، که پذیرایی مختصری کرد و بعد رفت یک گوشه نشست به تماشای تلویزیون.
حرمتگزاری شاملو به نسل جوان قابل اعتنا بود
شاعر مجموعه شعر «هوش سبز» ضمن اشاره به سالهای پایانی زندگی شاملو عنوان کرد: در واقع شاملو در آن آپارتمان پاسداران بسیار تنها بود. یعنی آن زمان خیلی دوران سختی برای شاملو بود. دورانی که ۱۶۵ غروب را باید فقط از پشت پنجره نظاره میکرد و حق آمدن به خیابان را نداشت؛ یعنی اگر به خیابان میآمد، او را اذیت میکردند. حالا این مرد که میتوانست در دانشگاههای مختلف این همه موثر باشد، یا مثلا وقتی خارج میرفت، آنقدر از او استقبال میشد، در کشور خودش اینطور غریب، چندینسال خانهنشین شده بود. من فکر میکنم اینکه شاملو پایش را از دست داد، به خاطر کم تحرکی آنجا بود.
شاپور جورکش
او اضافه کرد: یادم هست به او گفتم استاد شما خیلی به گردن این آب و خاک حق دارید؛ در صدای شاملو لرزش بیشتری ایجاد شد و گریه کرد. او آدم بزرگوار و بسیار حقگزار بود. جای تعجب است که گاهیاوقات دوستانی که درباره شاملو کتابهایی مینویسند، این حرمتگزاری شاملو را شکل دیگری جلوه میدهند. به نظر من این بخش هم خیلی قابل اعتنا است، که این آدم چقدر به نسل جوان حرمت میگذاشت و چقدر بزرگوار بود.
شاملو شاعر عاشقانههای بزرگ است
جورکش درباره ایدئولوژی و تفکر پشت شعر شاملو گفت: شاملو شاعر عاشقانههای بزرگ است. او از آزادی صحبت میکند، بدون اینکه توضیح و توجیهی از آزادی داشته باشد. خیلی اوقات دوستان تعریف میکنند که یک بار دوستی به منزل شاملو رفته بود، دو جوان پشت در خانه شاملو بودند و در پاسخ او که از آنها میپرسد اینجا چه کار دارید؟ میگویند آمدهایم مهریهمان را از شاملو بگیریم. آن واسط داخل میرود و موضوع را به شاملو میگوید. شاملو هم از آن دو جوان میخواهد داخل بیایند و آنها به شاملو میگویند مهریه ما یک برگ دستخط شما بوده، که شاملو خیلی گریه میکند و یک کلمه را چند مرتبه تکرار میکند: بار... بار... بار.
خیلیها با شعر شاملو تیر باران شدند
او ادامه داد: یک بخش از باری که شاملو روی دوش خود احساس میکرد، بار ایدئولوژی بود که بعد از سالیانی که به آن فکر کرده بود، شاید این بار را زمین گذاشت. شاملو آدم مدرنی بود، دمادم در تغییر و چرخش بود و یکجا نمیایستاد. پیش از انقلاب اما جوانهای زیادی را برای مبارزه تشجیع کرد. خیلیها با شعر شاملو به زندان رفتند، خیلیها با شعر شاملو تیرباران شدند و این بار مستقیما روی دوش شاملو بود، آن را حس میکرد و در شعرهای آخرش این احساس مسئولیتی که داشت، منعکس میشد؛ اما باز هم عاشقانههای شاملو ماناترین بخش شعرهای او هستند. عاشقانههای شاملو بزرگترین غنیمت ما از ادبیات است و بعد از انقلاب که بار مبارزه را زمین گذاشت، شعرهایی مثل «زمین» است که شاملو را در شعر، شاملو نگه میدارد.
جورکش در پایان گفت: شاملو فردی بود که ابعاد مختلفی غیر از شعر داشت و نفس زندگیاش شاعرانه بود. باندهای موسیقی که من در خانهاش دیدم، باندهای بسیار بزرگی بود. به هر حال او یک بُعد نداشته و به رغم آنچه مدعیان شاملو میخواهند این تصویر را حذف کنند، به نظر من شاملو در هر بعد خودش درخشید و شعرش هم او را به صورت شاعر ملی ما درآورد.
نظرات