در نشست نقد و بررسی کتاب «گفتمانهای فرهنگی و جریانهای هنری ایران» مطرح شد
موسوی اقدم: تغییر پارادایمهای هنری را نمیتوان به تغییر دولتها تقلیل داد/ تلاش مولف برای نزدیک شدن به تاریخ اجتماعی هنر
موسوی اقدم گفت: اینکه بخواهیم تغییر پارادیمهای هنری را به آمدن و رفتن دولتها تقلیل دهیم چندان پذیرفتنی نیست و به نظر نمیرسد پارادایمها به همین راحتی تغییر کنند.
در ابتدای این نشست نویسنده کتاب، محمدرضا مریدی گفت: نوشتن این کتاب را از سال 1392 آغاز کردم و نگارش آن تا سال 1396 طول کشیده است. در عین حال که دوست داشتم کاری در حوزه تاریخ هنر انجام دهم، قصد داشتم از شکل رایج نوشتن تاریخ هنر نیز پرهیز کنم بنابراین تلاشم این بود که کتاب را به نوعی از تاریخ اجتماعی هنر نزدیک کنم. تاریخ اجتماعی هنر در شکل کلاسیک خود محدودیتهایی داشت و از همین رو برای گذر از این محدودیتها در این کتاب از منظر روشی رویکرد گفتمانی را در پیش گرفتم.
مریدی درباره ایده کلی کتاب خود افزود: نبض اصلی این کتاب در بستر تاریخ اجتماعی هنر پرداختن به پیدایش، گسترش و تثبیت طبقه متوسط بود. ظهور طبقه متوسط در پایان دوران قاجار موجب تغییر در همه شکلهای اجتماعی و هنری شد. از انقلاب مشروطه تا انقلابهایی که در هنر رخ دادند تحت تاثیر همین شکلگیری طبقه متوسط بودند.
وی ادامه داد: در این کتاب بر کمالالملک تاکید داشتم و او را به عنوان نقطه شروع بحث در نظر گرفتم. برخی به این کتاب ایراد گرفتهاند که چرا قاجار در آن مدنظر قرار داده نشده است. در پاسخ میتوانم بگویم من شروع کتاب را لحظه آغاز هنر مدرن در ایران قرار دادم. برای چنین امری من موقعیت کمالالملک را به عنوان وضعیتی نمادین که در آن تصویر به استقلال رسید در نظر گرفتم. روندی را در نظر گرفتم که در آن سوژه تصویر از ناصرالدینشاهی که حضوری مطلق در تصویر داشت به کمالالملکی تغییر کرد که صاحب اصلی تصویر شده بود. یکی از درسهای اصلی کمالالملک به شاگردانش این بود که مدام از خود پرتره بکشند. کمالالملک عمل نقاشی را سوژه نقاشی قرار داد و این از نظر من لحظه مهمی بود. لحظهای که چیزی به نام استقلال هنر شکل گرفتن خود را آغاز کرد. این آغاز دموکراتیک شدن تصویر بود که در آثار شاگردان کمالالملک نیز ادامه یافت.
پس از توضیحات نویسنده، نوبت به کامبیز موسوی اقدم رسید تا درباره کتاب سخن بگوید. وی گفت: پرداختن به تاریخ هنر معاصر امری است که کمتر مورد توجه بوده است. زمانی در این زمینه تنها کتاب روئین پاکباز، تاریخ نقاشی ایران از دیرباز تا معاصر را داشتیم که اندکی به دوران معاصر پرداخته بود. ولی این کتاب با منظری جامعهشناسانه تمرکز خود را بر دوران معاصر گذاشته و از این منظر جالب توجه است.
وی ادامه داد: از خصوصیات این کتاب اشاره به ادبیات بحث و کسانی که پیشتر به این بحث پرداختهاند و تلاش برای اضافه کردن نکاتی تازه به این مبحث است. آنچه به نظر من در این کتاب جالب توجه است رویکرد گفتمانی آن است. بخشبندیهای کتاب سیاسی است و بر اساس دورههای سلطنت و حتی در دوران پس از انقلاب بر اساس تغییر رئیسجمهورهاست و بر این مبنا کتاب تلاش میکند نشان دهد تغییر سیاستها در سطح حکومت تا چه میزان در تغییر پارادایمهای هنری تاثیر داشته است. از خصوصیات دیگر کتاب این است که به ژانرهای هنری به طور عام میپردازد و در ابتدا متمرکز بر یک حوزه هنر و به طور مشخص نقاشی نمیشود. این کاری است که در فاز بعدی کتاب صورت میگیرد و بر تصاویری که در هر دوره پدید آمده است متمرکز میشود و از منظری گفتمانی آنها را تحلیل میکند. این مسیری است که در تمام فصول کتاب دنبال میشود. تحلیلهای گفتمانی کتاب نیز بر مبنای شکلدهی به تقابلهای دوتایی رئالیسم/ ایدئالیسم و طبقه متوسط جدید/ طبقه متوسط سنتی شکل میگیرد. بر این مبنا میتوان گفت بعد از سالها ما نگاهی کمغرضتر به تاریخ هنر داشتهایم و در جهت نابودکردن یک گروه برای تقدیس گروهی دیگر حرکت نکردهایم. این امری است که کتاب به خوبی از پس آن برآمده است.
این منتقد در بخش دیگری از سخنان خود به انتقاد از کتاب پرداخت و گفت: بر مبنای بنیانی که در این کتاب شکل گرفته است در جاهایی از آن این حس دست میدهد که با وجود حضور گروههای معترض که تلاش میکنند بر خلاف خواست قدرت حرکت کنند، این نهادهای قدرت هستند که فضای هنری را میسازند و با سیاستگذاری خود حرکت هنری را جهت میدهند. از سوی دیگر کتاب در فصل دوم تلاش فراوانی برای معرفی چارچوب نظری دارد. بحثهای فراوانی درباره بحثهای پیچیده نظری در ابتدای کتاب صورت میگیرد ولی وقتی که به بحثهای مصداقی میرسیم با مباحثی روبهرو میشویم که بسیار ساده هستند و از توصیفهای عادی فراتر نمیرود. به عبارتی مباحث عمیق نظری چندان در بخشهایی که به تاریخ ایران میپردازد منعکس نشده است.
او افزود: کتاب بدون آنکه ادعایی در این زمینه داشته باشد، با توجه به حوزه گسترده بحثی که انتخاب کرده است این انتظار را برای مخاطب پدید میآورد که گویی میخواهد همه تاریخ را بیان کند ولی در بسیاری از موارد این انتظارات برآورده نمیشود. هم طول حوزهای که کتاب انتخاب کرده گسترده و از مشروطه تا دوران پس از انقلاب را شامل میشود و هم عرض آن، یعنی حوزههای مختلفی از تاریخ و اجتماع و جنبههای مختلف هنر مانند نقاشی و تئاتر و ادبیات و... را شامل میشود. بنابراین اینکه یک کوشش فردی توانسته است این پروژه را به سرانجام برساند قابل تقدیر است ولی به نظر میرسد برای آنکه به تمامی جوانب این مباحث پرداخته شود، کوششی جمعی لازم بوده است.
این منتقد در بخش دیگری از سخنانش گفت: اینکه بخواهیم تغییر پارادیمهای هنری را به آمدن و رفتن دولتها تقلیل دهیم چندان پذیرفتنی نیست و به نظر نمیرسد پارادایمها به همین راحتی تغییر کنند. از سوی دیگر در بحث طبقه متوسط جدید و سنتی تعریف دقیقی در کتاب ارائه نشده است. هر چند گفته شده که طبقه متوسط سنتی وابسته به بازار و روحانیت است و طبقه متوسط جدید برساخته حکومت پهلوی است ولی این موضوع که در کتاب به نقل از یک منبع دیگر درصد دقیقی برای میزان جمعیت هر یک از این طبقات اعلام میشود برای من چندان پذیرفتنی نبود. بنا به آن اطلاعات در سرشماری سال 75 پنجاه ممیز دو درصد مردم ایران در طبقه متوسط میگنجیدهاند که از این میان چهل و نه ممیز چهار درصد متعلق به طبقه متوسط سنتی و پنجاه ممیز شش درصد متعلق به طبقه متوسط جدید بودهاند. این تقسیمبندی برای من بسیار عجیب بود. این میزان از دقت را در ریاضیات هم نمیشود داشت.
او در پایان سخنان خود گفت: دو بخش آخر کتاب که به هنر زنان و هنر خاورمیانه اختصاص دارد مانند ضمیمههایی برای کتاب هستند و میتوانند مقالاتی مستقل باشند یا در دل بحث بگنجند. این بخشها انسجام و روالی که در کتاب وجود دارد را تحتالشعاع قرار میدهد. فصل آخر کتاب که نتیجهگیری اثر است، بیشتر به بازگویی خلاصهوار آنچه در کتاب گفته شده اختصاص دارد و به جمعبندی نمیانجامد.
پس از سخنان این منتقد نوبت به مازیار رسید تا نقد و نظر خود درباره کتاب را بیان کند. او با تاکید بر لزوم تولید متنهای عمیق و جدی برای شکلگیری گفتوگوهای انتقادی کتاب مورد بحث را اثری جدی و بحثانگیز دانست. او گفت: رویکرد سنتی نوشتن تاریخ هنر در ایران بر مبنای نوشتن زندگینامه هنرمندان بوده است. این سنت با شکلگیری نگرشهای مدرن مورد انتقاد قرار گرفت. این رویکرد هنر مدرن مدعی شد آنچه که در تاریخ هنر سنتی نوشته میشد از اساس تاریخ هنر نبود. چرا که هنر را امری خنثی در نظر میگرفت که هر محتوایی را میشد در آن ریخت. در نگرش جدید آنچه اتفاق میافتد هویت یافتن هنر است که با تاریخ در ارتباط و کنش و واکنش قرار میگیرد.
وی ادامه داد: هنگامی که ما اینگونه به رابطه تاریخ و هنر نگاه میکنیم ابتدا باید مشخص کنیم ما تاریخ را چه میدانیم. بحثهای ماهیتی و هویتی درباره تاریخ از جمله مباحثی است که باید مشخص شود تا پس از آن بتوانیم نسبت اثر با تاریخ را مشخص کنیم. بر این مبنا تاریخ هنرنگاری مشخص کردن شان و جایگاه اثر است در چیزی که دارای هویت مشخص هست و تاریخ نام گرفته است. ما در این حوزه بسیار کم کار کردهایم و کتاب «گفتمان فرهنگی» تلاشی در جهت نوشتن چنین تاریخ هنری است که به هنر و تاریخ به شکل منفعل نگاه نمیکند.
وی درباره فواید رویکرد این کتاب گفت: این اثر رویکردی را برای برقراری نسبت اثر با بستر تاریخی اتخاذ میکند و مکانیزم تولید اثر در تاریخ را مشخص میکند. رویکردی خنثی ندارد و با موضع به سراغ مقوله مورد بررسی خود میرود و همین موضع داشتن آن را به شدت در معرض نقد قرار میدهد و نویسنده نیز از مورد نقد قرار گرفتن در اثر خود فراری نیست. چرا که حتی در جاهایی زیاده از حد بر موضع خود پافشاری میکند و قصد ندارد تنها توصیفگر امکانهای مختلف برای موضعگیری درباره پدیدهها باشد. این خصوصیت از آنجا که مجال نقد و گفتوگو را به ما میدهد بسیار مفید است.
مازیار در بخش دیگری از سخنان خود گفت: قلمرو گستردهای که نویسنده برای خود اتخاذ کرده است باعث شده است آثار دقیقا به شیوه تحلیل گفتمان بررسی نشده باشند، اگر چه در جاهایی نشانههایی از تحلیل گفتمان را در کتاب میبینیم. در عین حال در این کتاب ایدههای بسیار و موضوعات بسیاری بحث میتوان یافت و اثر بسیار خلاقانه و پر ایده است.
وی گفت: من در این کتاب یک مشکل اساسی نظری میبینم که کتاب را از انسجام انداخته است. بر مبنای عنوان کتاب ما انتظار نوعی از تاریخنگاری هنر معاصر ایران با رویکرد تاریخ اجتماعی هنر با تاکید بر نقاشی که نویسنده در مقدمه بر این تاکید انگشت گذاشته است مواجه شویم. ای کاش ادعای کتاب نوشتن تاریخ اجتماعی هنر معاصر بود. لزومی نداشت که پای نظریهپردازان گفتمان مانند لاکلائو و موف و فرکلاف در کتاب باز شود. پیشنهاد من این است که بار مباحث نظری کتاب اگر بناست بازنویسی در مورد آن صورت بگیرد کم شود. چرا که کتاب زمینههای اجتماعی تاریخ هنر را خیلی خوب طرح کرده است ولی کار تحلیل گفتمان در آن صورت نگرفته است. ولی مسئله این است که وقتی در کتاب دقیقتر شویم میفهمیم نویسنده ایدهای را دنبال میکند که آن ایده چیزی که عنوان کتاب مدعی آن است نیست. آن ایده جدال بین رئالیسم و ایدهئالیسم در هنر معاصر ماست.
این منتقد ادامه داد: این دو مفهوم در سطوری اندک در ابتدای کتاب تعریف میشود و در فصول مختلف کتاب این دوگانه همواره بررسی میشود. با اینکه نویسنده از منظر تحلیل گفتمان به نقد لوکاچ میپردازد، ایده جدال بین رئالیسم و ایدهئالیسم از لوکاچ اخذ شده است. با اینکه نویسنده گاه میگوید من کار لوکاچی نمیخواهم انجام دهم، نوع تحلیل لوکاچی در کتاب دیده میشود. این موضوع تنشی نظری در کتاب پدید آورده است. تحلیل گفتمان تاریخ گسسته را نمایندگی میکند. تاریخی که به دنبال کلانروایتها نیست. ایده لوکاچ اما برآمده از یک کلان روایت است.
نظر شما