تنها کسانی که در این مسیر آسیب میبینند، مردم هستند که به راحتیِ یک لیوان آب خوردن کل زندگیشان را شناور بر موج میبینند. حکایت تکراری که بارها و بارها در جامعه شاهدش بودهایم.
آنچه خبرنگار ایبنا طی این چند روز از اردوگاههای سیلزدگان مشاهده کرد، از نبود یک آموزش صحیح و اصولی در زمینه بحران حکایت دارد؛ وقتی زلزله خانمانسوز بر سر مردم چند استان ما آوار شد، تازه متوجه شدیم که نیاز به کلاسهای آموزشی در برابر زلزله داریم؛ درست همین اتفاق در مورد سیل هم افتاد؛ بیشتر سردرگمی و بینظمیها ناشی از ناآگاهی است و درد و رنج این نکته بیشتر از مصیبت زلزله و سیل است.
کمکهای امدادی از جای جای کشورمان برای مناطق سیلزده ارسال میشود و هرکس به هر طریقی میخواهد نقشی در این زمینه ایفا کند. حس همبستگی و میزان مشارکت مردم همچون همیشه ستودنی است. اما در این میان بیشترین آسیب به کودکان و نوجوانان وارد میشود که برخلاف تصور و باور همه که به دنبال غذای جسم هستند، نیازهای عاطفیشان نادیده گرفته میشود.
اما اگر کسی بخواهد در این زمینه کاری کند، مورد انتقاد قرار میگیرد که چرا در این اوضاع و احوال که مردم گرسنه هستند، شما دنبال چنین کارهایی هستید؟! اما یک مروج کتابخوانی و فعال فرهنگی نمیتواند به این حرفها بسنده کند. باید کفش آهنین بپوشد و وارد میدان عمل شود. اما این ورود به معنای یک نمایش تبلیغاتی نیست؛ کاری که متاسفانه بیشتر افراد را به خود مشغول کرده و از این فضاها برای به نمایش گذاشتن خود بهره میبرند.
داستان وقتی شروع میشود که وارد کمپ سیلزدگان میشوید آنچه خواهید دید، باورکردنی نیست. کودکانی که در صفهای طولانی هجوم آورده و منتظر دریافت کتاب هستند و مهمتر از آنان اشتیاق والدینشان برای گرفتن کتاب است.
کودکانی که پاپوشی ندارند، اما کتاب از دستت میگیرند و در گوشهای از چادر یا دیگر محلهای اسکان، مینشینند و شروع به ورق زدن کتاب میکنند و آن را میخوانند. آنهایی هم که فعلاً نمیتوانند کتاب بخوانند، توسط والدین یا افراد دیگر با اشتیاق منتظر شنیدن میشوند. بیشتر این افراد روستاییانی هستند که از کمترین امکانات محروماند و به گفته خود آنان ما قبل از سیل هم فقیر بودیم اما سیل این فقر را بیشتر نمایش داد.
باید اذعان کرد که تاکنون نتوانستهایم اهمیت و ترویج و گسترش کتابخوانی را در موقعیتهای بحرانی دریابیم و به تسهیلگرانمان آموزش نمیدهیم که باشگاههای کتابخوانی تنها به یک دوره کوتاه اختصاص ندارند بلکه باید به صورت مستمر و بخصوص در چنین زمانی نقش باشگاههای کتابخوانی پررنگتر نشان داده شود. کودکی که در فضای باز روستایی بوده، اما الان محصور یک فضای بسته چادری شده است. باید بتوانیم خلاء عاطفی او را سیراب کنیم و چه چیزی بهتر از کتاب و کتابخوانی میتواند این سختی را آسان و شیرین کند.
بچه ها نیاز به شنیدن دارند. کودکی که از تحصیل بازمانده و ناچار است روزها و ماهها را در این اردوگاهها بگذراند باید بتواند در مسیر خواندن رو به جلو برود. عطش کودکان در این اردوگاهها برای دریافت کتاب سیری ناپذیر است و ازدحام و کشش دستانی که از فاصله دور به سمت کتاب کشیده میشود، ستودنی است.
حضور نویسندگان کودک و نوجوان در بین این کودکان از نکات حائز اهمیت است و امید است طی روزهای آینده این مهم محقق شود.
اما نکته مهمی که در این اردوگاهها مشهود است، لزوم تسلط مددکاران به زبانها و به ویژه گویشهای متعددی است که مردم این منطقه از آنها استفاده میکنند. یقیناً این مسئله میتواند در انتقال حس همدردی با سیلزدگان و به ویژه کودکان در این مناطق موثر باشد.
مسئولان فرهنگی، مترجمان و ناشران نباید از این نکته غافل شوند که از طریق مبادلات فرهنگی به این سمت، سوق داده شوند که در موقعیتهای بحرانی به دنبال به انتشار کتابهای دوزبانه باشند. تازه الان متوجه میشویم که در این زمینه چه غفلتی کردهایم!
نظر شما