حمیدرضا تلخابی به بررسی عوامل مختلف در وقوع سیل اخیر در استانهای مختلف کشور پرداخته و روند مدیریت بحران مخاطراتی نظیر سیل و تابآوری پایین و آسیبپذیری بالای جامعه ایران در شرایط بحرانی را مورد بررسی قرار داده است.
مدیریت بندها، آبادانی کشور را تضمین میکند
تغییر اقلیم پدیدهای جهانی است که طی نیم قرن اخیر به دلیل دست اندازی انسان به طبیعت و استفاده بی رویه از سوختهای فسیلی در صنعت، حمل و نقل و مصارف خانگی تشدید شده است. نمونه بارز پیامدهای تغییر اقلیم را در بالا رفتن دمای کره زمین، جابجایی فصول بارش و در نهایت تغییر در نوع بارش میتوان مشاهده کرد. بینظمی در بارش و پیامدهای زیستمحیطی در قرنهای اخیر نیز وجود داشته است، به طوری که به دلیل تغییر جریان بستر رود در دشت آبرفتی هیرمند، بسیاری از سکونتگاه ها دچار اضمحلال میشوند.
مولف کتاب تاریخ سیستان (ناشناس) در قرن هفتم قمری، در این باره مینویسد: «آبادی سیستان در سه بند بستن زیاده آمد: بستن بندِ ریگ، بستن بندِ آب، بستن بندِ مفسدان. هرگاه این سه بند در سیستان بسته باشد، اندر همه عالم هیچ شهری به نعمت و خوشی سیستان نباشد و همی بستند چنین بود و چون ببندند چنین باشد و روزگاران قوام باشند».
اشارات مولف حامل نکات ارزشمندی است که امروزه نیز کاربرد خاص خود را دارد و در صورت تحقق هر سه بند در کشور، توسعهای عظیم رخ میدهد که با هیچ جای دیگری قابل قیاس نیست. شاید بتوان اشارات مولف را در تک کلمه «مدیریت» خلاصه کرد. کشور ایران به خاطر استقرار در مقر و موقعیت ویژه در کره زمین از تغییرات اقلیمی زیادی متاثر میشود و طی روزهای اخیر نیز بینظمی در جریان بارشهای کشور مخاطرات بیشماری را در برخی استانهای کشور (گلستان و مازندران، لرستان، خوزستان، فارس و ایلام ) موجب شده است. با توجه به پیشینه طولانی چنین مخاطراتی در کشور، آمادگی برای مواجهه با چنین وضعیتی در سالهای آینده بیش از پیش احساس میشود و به کارگیری دانش نوین در مواجهه و مدیریت بهینه آن را انکارناپذیر میسازد.
«بندِ ریگ (گرد و غبار) و بند ِ مفسدان» از اهم ضرورتهای کنونی کشور است که هزینههای زیستمحیطی و مالی زیادی را برای اقتصاد کشور تحمیل کرده است. اگر نیل به آبادانی کشور هدف غایی ماست، لازم است که همه کنشگران، افراد جامعه و سیستم مدیریتی کشور اقدامات اساسی در این راستا انجام دهند. در این میان با عنایت به تجربههای کشورهای پیشرفته در زمینههای مدیریت مخاطرات (انسانی و طبیعی)، لزوم تغییر نگرش در روش و دانش کنونی، ضرورتی انکار ناپذیر است.
بایستههای جغرافیایی مدیریت بحران
مدیریت بحران در مواجهه با مخاطرات محیطی، ترکیبی از به کارگیری علم، هنر و عمل است. در این میان برنامهریزی محیطی با محوریت علم جغرافیا نقش مهمی در شناخت فرآیندها و فرمهای محیطی ایفا میکند. شناخت فرایندها اولین گام در برنامهریزی است. جغرافیا به عنوان علم مطالعه فضا یکی از قدیمیترین علومی است که مکان ـ فضا را با کلیت خاص خود مطالعه میکند و پس از شناخت قانونمندیهای آن، به ارائه رهنمودها و الگوهای فضایی برنامهریزی میپردازد. متاسفانه عدم شناخت صحیح و منطقی از ظرفیتهای علمی جغرافیا و گرایشهای تخصصی آن و همچنین عدم بهرهگیری بهینه از علوم محیطی در برنامهریزی و مدیریت کلان کشور هزینهها و خسارات زیادی را به همراه داشته است.
مخاطرات محیطی اخیر (سیل و طوفان و ....) در برخی از مناطق کشور به دلیل بیتوجهی به جغرافیاست.
تاریخ و جامعه در بستر جغرافیا معنا مییابد. حذف هر یک از این سه ضلع حذف سیستامیک دیگری را سبب میشود. پیشگیری در مدیریت بحران از گامهای اساسی در جلوگیری و یا تقلیل مخاطرات است و هر گونه تدبیر و برنامهریزی باید با شناخت بسترهای جغرافیایی (انسانی و طبیعی) صورت گیرد.
مدیریت طبیعت نیازمند نگرش و اقدامات بلندمدت
انسان همواره در اندیشه سازگاری خود با طبیعت و در مواقعی نیز در پی استیلا بر طبیعت بوده است. این نگرش از آغاز خلقت انسان وجود داشته و در هر عصری با توجه به امکانات و درجه تکنولوژی بشر تاثیرات خود را بر محیط برجای گذاشته است.
اندیشه مهار آبهای سطحی و ایجاد بند و سد به روزگاران باستان بازمیگردد؛ اما شروع ساخت سدهای بتنی و به سبک نوین در ایران ( دز و منجیل) از آغاز دوره پهلوی دوم (محمدرضا شاه) و همزمان با برنامههای عمرانی دوم و سوم بوده است. پس از انقلاب اسلامی و با پایان یافتن جنگ تحمیلی (دوره ریاستجمهوری آیتاله هاشمیرفسنجانی) که به دوره سازندگی شهرت یافته، اوج دوره سدسازی در کشور است. در این دوره سد زیرساختی حیاتی برای توسعه و سازندگی کشور قلمداد میشود. با پایان دوره سازندگی و آغاز دورههای خشکسالی در کشور از سال ۱۳۷۷ انتقادات زیادی به اندیشه سدسازی وارد میشود و سدهای در حال ساخت نیز متوقف میشوند؛ البته بارشهای اخیر و طغیان سیل در رودخانهها ضرورت وجود برخی سدها را بیش از پیش آشکار ساخت.
آنچه باید در مدیریت طبیعت مد نظر قرار بگیرد این است که طبیعت در طول سالیان طولانی و متناسب با اقلیم هر منطقه شکل گرفته و مدیریت آن نیز نیازمند نگرشها، مطالعات و اقدامات بلندمدت است. مدیریت طبیعت باید در برنامههای بلندمدت کشور قرار بگیرد و از اقدامات کوتاه مدت، شعارگونه، پوپولیستی دولتها و مدیران حذف شود. مدیریت طبیعت باید متناسب با ظرفیتها و توانهای همان منطقه باشد و در واقع الگوبرداری از اقدامات سایر مناطق در مدیریت طبیعت به عکسالعمل شدید طبیعت منجر میشود.
بحران در بحران
مرحله بحران (Crisis) پس از وقوع مشکل (Difficulty) و تبدیل آن به مسئله (Problem) خود را نشان میدهد. اگر بحران در مراحل ابتدایی با پاسخ منطقی حل و فصل نشود، به فاجعه (Disaster) تبدیل میشود. مسائل طبیعی و انسانی باید در مرحله مشکل و مسئله با تدابیر منطقی پاسخ داده شوند، چراکه عبور از این مرحله با هزینههای مختلف و هنگفت همراه است.
بحرانها در انواع و اشکال مختلف بروز میکنند. مهمترین اقدام در این مرحله جلوگیری از بروز فجایع است. امکان بازگشت از مرحله فاجعه بسیار سخت، زمانبر و در مواقعی نیز غیر ممکن است. بحرانها زمانی حاد و غیر قابل حل میشوند که با بحرانی دیگر مواجه شوند. مثال روشن در این زمینه «بحران سوء مدیریت» و «بحران عدم اعتماد به مدیریت» است که در هنگام وقوع مخاطرات طبیعی کشور بیش از پیش جلوه میکند. متاسفانه طی سالهای اخیر و با افزایش مخاطرات محیطی و انسانی، دو مسئله اخیرالذکر به طور فزایندهای در جامعه خودنمایی کرده است. بنابراین یکی از ضرورتهای اصلی در مدیریت مسئله و بحران باید سیاستگذاری در راستای قوامبخشی به این دو مقوله باشد، چرا که بیتوجهی به بحران به شروع بحرانی دیگر منجر میشود.
مدیریت بحران یا بحران مدیریت
مدیریت بحران فرایندی طولانی مدت، زمانبر و متشکل از دو بخش اصلی ۱) آموزش اخلاق بحران و ۲) مدیریت اجرایی بحران است؛ درواقع مدیریت بحران علمی کاربردی، نظاممند، دانشبنیان و فرابخشی است و تحقق آن نیازمند همراهی و همکاری تمامی علوم (علوم پایه و علوم انسانی) است. تفاوتهای ماهوی و مصداقی زیادی در بین کشورهای پیشرفته و در حال توسعه در زمینه مدیریت بحران وجود دارد. در کشورهای نوع اول نتایج مدیریت بحران با اتکاء به تفکرات راهبردی و نوین ( نظیر زمین لرزه و سونامی توکوهو در شرق ژاپن در سال ۲۰۱۱) و پیشگیری قبل از وقوع بحران است، در حالی که در کشورهای نوع دوم، مدیریت بحران اغلب سنتی، یکباره، احساسی، فاقد تفکرات راهبردی و عمدتا تمرکز بر جبران خسارات بحران است.
در کشورهای پیشرفته هزینه برای آموزش اخلاق و زیرساختهای پیشگیری از بحران به عنوان سرمایه و دستاورد موفق مدیریتی تلقی میشود و هزینه کردن برای تولید علم ارزش است، در حالی که در کشورهای در حال توسعه افتخار مدیریت در مرحله پس از وقوع بحران و اقدامات پوپولیستی خلاصه میشود. به عبارت دیگر، در کشورهای پیشرفته «مدیریت بحران» حاکم است، در حالی که کشورهای درحال توسعه با «بحران مدیریت» مواجه هستند.
تشدید بحران در نبود مدیریت یکپارچه
کشور ایران از منظر مخاطرات طبیعی رتبه چهارم را در بین ۱۰ کشور پر مخاطره دنیا دارد. بیش از ۹۰ درصد پهنه سرزمینی کشور در محاصره زلزله و حوادثی نظیر سیل، خشکسالی و... قرار دارد. بر این اساس ۷۵ درصد مراکز جمعیتی مستعد بروز این مخاطرات هستند.
مخاطرات محیطی در انواع و اشکال مختلف ظهور میکنند و شدت و ضعف آنها متفاوت است. مطالعات مربوط به پهنهبندی خطرات در مطالعات ملی آمایش سرزمین و آمایش استانها انجام شده است و لازم است در هر استانی متناسب با هر نوع مخاطره، اقدامات مربوط به آن تدارک دیده شود و آمادگیهای لازم صورت گیرد.
با وجود تشکیل سازمان مدیریت بحران در سال ۱۳۸۷ و اجرای آزمایشی آن، هنوز قانون و «سند ملی مدیریت بحران یکپارچه» در کشور وجود ندارد و سازوکارهای مواجه با انواع مخاطرات با مدیریت بخشی هریک از سازمانها و نهادهای اجرایی اداره میشود و همین امر به کارآمدی و اثربخشی پایین آنها منجر شده است. افزون بر این، پویشها، اقدامات و ورود داوطلبانه مردمی در وقوع بحرانها بر عدم یکپارچگی مدیریت بحران میافزاید.
شایان ذکر است که مدیریت بحران صرفآ به مرحله پس از وقوع مخاطره مربوط نمیشود و مجموعه اقداماتی (شامل پیشگیری، پیشبینی، پیشآمادگی و آمادگی) است که پیش، هنگام و پس از وقوع آن و به منظور به حداقل رساندن مخاطرات باید صورت گیرد.
نجات سیلزدگان با رمز کلمه همدلی
همدلی رمزی است که «نمیشودها» و «غیرممکنها» را ممکن میسازد. هرچه سرمایه اجتماعی در جامعهای عمیقتر و ریشهدارتر باشد، «همدلی» بیشتر خود را عیان میسازد. تجربه همدلی در کشور ایران ریشهای طولانی دارد. از جنگهای تاریخی در مقابل اقوام بیگانه گرفته تا همدلی در مواجهه با مخاطرات محیطی و طبیعی زلزله، سیل و..... که در همه موارد اولین جرقه حرکت توسط این رمز کلمه شکل گرفته است.
در تجربه سیل اخیر استانهای گلستان، مازندران، فارسا لرستان و خوزستان، بسیاری از زیرساختهای شریانی و مواصلاتی آسیب جدی دید و قطع شدن ارتباطات تلفنی، اینترنتی و رادیویی نیز بر وخامت اوضاع افزود. با وجود هشدارهای هواشناسی از وقوع سیل شدید، مدیریت بحران کشور نتوانست خود را با شدت بحران پیش آمده همگام کند. در بحران بیخبری مدیران از اوج بحران، آنچه مرهمی بر تسکین آلام سیلزدگان شد، «رمز کلمه همدلی» بود. جامعه درگیر سیل و جامعل ناظر بحران، هر دو این کلمه را صرف کردند. حرکات خیرخواهانه شکل گرفت. کمکهای مردمی جمعآوری شد و جهادگران و امدادگران مردمی راهی مناطق سیل زده شدند و مرحله اول بحران که «نجات» است، انجام شد. همدلی سرمایهای بزرگ است که از عمق وجود و روحیه انسان دوستی جامعه ما شکل گرفته است. در سایه چنین سرمایهای است که میتوانیم «نمیشودها» و «غیر ممکنها» را بزداییم و آنها را ممکن کنیم.
درسآموزی یا شعارهای لحظهای
به خاطر همسویی و همزمانی نیروهای درونی و بیرونی طبیعی و انسانی، بارشهای بهاری که به صورت بیسابقه پهنه سرزمینی ایران را فرا گرفته خسارات و هزینههای مالی و جانی بسیاری به همراه داشته است. انعکاس لحظهای جریان باران، وقوع سیل و خسارات ناشی از آن، بیانگر رشد تکنولوژیهای ارتباطی در کشور است که نظریه دهکده جهانی را بیش از پیش به ما یادآوری میکند.
درواقع انعکاس لحظهای از وقوع مخاطرات سیلاب و خسارات ناشی از آن ایجادکننده حس نوع دوستی در کشور شد؛ اما مقایسه آن با تجربه های کشورهای پیشرفته در مدیریت بحران، باعث شکلگیری جریان انتقادی از سوی جامعه آکادمیک و مردمی به جریان مدیریتی کشور شد. حال سوال اینجاست که آیا حس عمومی شکلگرفته از سوی تک تک آحاد جامعه صرفاً لحظهای و احساسی است؟ چگونه میتوان این حس را تقویت کرد و در راستای تقویت آن برای روزها و سالهای آتی کوشید؟
انتقاد یا خود تحقیری
کشور ایران به خاطر قرارگیری در شرایط خاص جغرافیایی و طبیعی کره زمین، هر ساله با مخاطرات مختلفی نظیر سیل، زلزله، خشکسالی و... مواجه است. تداوم دستاندازی بیرویه انسان به طبیعت سرعت، مدت، شدت مربوط به وقوع این مخاطرات را تغییر داده و نظم طبیعی حاکم بر این پدیدهها را دگرگون ساخته است. این وضعیت در مقیاس جهانی حکمفرماست؛ اما با توجه به وضعیت شکننده برخی کشورها نظیر ایران، تبعات جبرانناپذیری را بر جای میگذارد و وقوع یکباره و عدم آمادگی کامل سیستم مدیریتی و جامعه در مواجهه با این قبیل مخاطرات، خسارات زیادی را بر جامعه تحمیل میکند. انعکاس و بازتاب لحظهای، سریع، مردمی (و گاها مغرضانه) این قبیل مخاطرات در فضای جامعه، نقدها و قضاوتهای مختلفی را از سوی تکنوکراتها، نخبگان و عموم جامعه را به وجود میآورد که در بسیاری موارد منطقی و در مواقعی نیز ناآگاهانه و احساسی است.
شیوع و گسترش یکسویه نقدها و قضاوتهای شدید، تخریبگر و نا آگاهانه در فضاهای واقعی و مجازی باعث ایجاد نوعی «خود تحقیری» و «از بین رفتن اعتماد به نفس» در جامعه میشود که ترمیم آن نیازمند صرف زمان و هزینههای زیادی است. به نظر میرسد که ارائه گزارشی صحیح از عملکرد مدیران و سیستم مدیریتی کشور (قبل و بعد از وقوع مخاطرات) بتواند در ایجاد شفافیت و امیدواری در جامعه موثر واقع شود و خود تحقیری را به حداقل ممکن برساند.
نظر شما