سفر به دیار خراسان و عرض ادب به ساحت قدسی علیبن موسیالرضا (ع)، بهانهای شد تا ضمن دیدار با این استاد فرهیخته که عمری را در راه اعتلای فرهنگ و ادب ایران و اسلام قدم برداشته، ساعتی در محضرش رسم علمآموزی و علماندوزی و پژوهش را بیاموزیم.
از چه زمانی آموختن را آغاز و چه شد که رشته ادبیات را برای تحصیل انتخاب کردید؟
من محمود مهدوی دامغانی، فرزند مرحوم آیتالله محمدکاظم مهدوی دامغانی، متولد فروردینماه 1315 از لحاظ شناسنامه، متولد روز عید قربان 1354 قمری در شهر مشهد هستم. از پنج سالگی تا هفت سالگی به سُنت خانوادههای مذهبی به فراگیری قرآن پرداختم. به مناسبت آموختن قرآن، در یک جهشی سال اول دبستان را معاف شدم و در سال 1327 دوره ابتدایی را در دبستان غزالی مشهد گذراندم. تا سال 1334 در دبیرستان فردوسی مشهد به تحصیل ادامه دادم.
دلم میخواست پزشک شوم، ولی در کنکور پزشکی پذیرفته نشدم .دیپلم ادبی گرفتم و از سال 1335 تا 1338 در دانشکده ادبیات تهران دوره کارشناسی را گذراندم و افتخار آشنایی با بزرگانی همچون مرحوم سید محمدکاظم عصار، مرحوم آیتالله محمدحسین فاضل تونی، مرحوم بدیعالزمان فروزانفر، مرحوم استاد سید محمدتقی مدرس رضوی و از دیدگاه خودم برترین آنها مرحوم جلالالدین همایی را بهدست آوردم و از محضرشان کسب فیض کردم.
خرداد 1338 پس از دریافت لیسانس، به مشهد برگشتم و بهعنوان کتابدار در دانشگاه استخدام شدم و چه مبارکفالی بود که موجب شد من با کتاب اُنس بگیرم. تا سال 1344 در مشهد بودم. در این سال در برای دکترا در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شدم. این افتخار را داشتم که بیشترین استفاده را از پیشگاه مرد بزرگ، استاد واقعی اخلاق و عرفان و ادب، جلالالدین همایی ببرم. افتخار خوشهچینی نسبی از مرحوم بدیعالزمان فروزانفر داشتم. از محضر مرحوم محمدتقی مدرس رضوی بسیار بهره بردم و مقداری هم از درسهای جنبی مثل روانشاد دکتر محمد مقدم و سرلشکر ذبیحالله بهروز که آن زمان متون باستان و تقویم را تدریس میکردند، استفاده کردم و به تقاضای مرحوم دکتر علیاکبر سیاسی که بدون تردید از افتخارات این کشور هستند، از مرحوم علیاصغر حکمت تقاضا کردم برای ما هفت نفر دانشجوی دوره دکترا، برای آگاهی بیشتر از اندیشههای حاکم بر مردم، ملل هند را به ما درس بدهند.
تا چه سالی در دانشکده الهیات و دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد به تدریس ادامه دادید؟
در سال 1347 از رساله دکترای خود با عنوان «دیوان ابوالفرج رونی» دفاع و فارغالتحصیل شدم. خوشبختانه همان سال، رساله من در شمارگان دو هزار جلد چاپ شد. بلافاصله بهعنوان استادیار به استخدام دانشگاه مشهد درآمدم. دانشکده الهیات برای تدریس زبان فارسی، خلأیی داشت که از من خواستند در این دانشکده تدریس کنم. از سال 1347 تا 1357 در این دانشکده بودم. از این سال که مقداری درسها تغییر پذیرفت، تدریسم در خانه ادامه داشت. به جهاتی که علاقه خودم بود و دانشگاه نیز گروهی را عنصر نامطلوب میدانست، در سال 1361 از دانشگاه بازنشسته شدم. بسیار خدا را شکر کردم. روزی که اِبلاغ بازنشستگیام را دادند از من فقط 30 مقاله منتشر شده بود، ولی از سال 1361 تاکنون 18 هزار صفحه از من بهصورت کتاب چاپ و منتشر شده است.
از آیتالله خامنهای، محمود احمدینژاد در مقام رئیسجمهور، از سید محمد خاتمی در مقام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، از سید محمد حسینی بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جوایزی را تحت عنوان کتاب سال، مترجم برجسته و خادم نشر کشور، همچنین از حسن روحانی جایزه فارابی را دریافت کردم. از سوی یونسکو نیز مورد لطف قرار گرفتم و دو لوح تقدیر برای من ارسال کردند. اینک در سن 82 سالگی خدا را سپاسگزارم که درسم در دوره دکترای تاریخ تمدن و ملل اسلامی با حضور دانشجویان در خانه دایر است. درسم در مقطع فوق لیسانس تاریخ و تاریخ تشیع در دانشگاه فردوسی دایر است. در دانشگاه آزاد نیز یک متن بسیار دشوار با عنوان «جهان گشای جوینی» را تدریس میکنم. توفیق یافتهام که بیش از 40 مدخل از مدخلهای دانشنامه جهان اسلام را تدوین کنم. به این نتیجه رسیدم که در این مقطع از عمر، بیشتر به خواندن بپردازم. با دستانی که به آرتروز مبتلا میشوند، نوشتن دشوار و خواندن آرامبخشتر است.
از حقتعالی بسیار سپاسگزارم. مدتی فرصت مطالعاتی در اروپا داشتم و در آن مدت (بهمن 55 تا خرداد 56) در سوربون از این فرصت بهره بردم. مدتی اقامت ممتد در مصر و اردن داشتم. حدود یکونیم سال از عمرم در حجاز (مکه و مدینه گذشت). این افتخار را داشتم که در سال 1341 در مشهد با معرفی سید موسی صدر با صلاح السامی که پناهنده مصری و استاد دانشکده الهیات بود، آشنا شدم. آن مرد از من فارسی و 100 غزل حافظ را آموخت و من از او عربی آموختم. حتی به هنگام رفتن از مشهد هم برای پسر دوسه ساله من حمید که با او انس بسیار داشت، قصیدهای سرود. امروز او هم به جوار رحمت حق رفته است.
چندین کتاب از بین آثار شما بهطور شاخص در جشنوارههای معتبری همچون کتاب سال و فارابی بهعنوان اثر برگزیده معرفی شدهاند. دراینباره توضیح بیشتری دهید؟
هنگامی که کلاسهای دانشگاه تعطیل شد و بنا شد که دانشگاهیان آثار فرهنگی پدید آورند، به دوست بسیار فاضلم دکتر نصرالله پورجوادی که آن زمان رئیس مرکز نشر دانشگاهی بود گفتم که من «مغازی» را ترجمه میکنم؛ محمدبن واقدی نویسنده این کتاب در سال 207 هجری قمری یعنی چهار سال پس از شهادت امام رضا (ع) از دنیا رفته است. دکتر پورجوادی با شوق گفت که از شما انتظار کتاب دیگری جز این نبود. به سرعت در کمتر از 10 ماه، این هزار صفحه را مرتب ترجمه کرده و تحویل دادم. این کتاب بُنمایه و بهانه هر چهار دورهای شد که من مورد تجلیل رئیسجمهورهای ایران قرار گرفتم. البته سال گذشته در جشنواره فارابی، مجموعه آثارم مشتمل بر 44 جلد کتاب معرفی و تجلیل شد، اما کتاب «مغازی» جایزه را دریافت کرد. رهبر معظم انقلاب نیز همراه با 20 کتاب دیگر، کتاب مرا مورد تفقد قرار داده و اظهار لطف کردند.
البته هرگز در پی این امور نبودهام که آنها را پلکان رسمی بازگشت به دانشگاه قرار دهم. وقتی سید محمد خاتمی هم از من درخواست کردند که دوباره به دانشگاه برگردم به ایشان گفتم من این نعمت را ارزان بهدست نیاوردم، اجازه بدهید که آزادیام حفظ شود و خودم هرجا که میخواهم کار کنم. از مجموعه آثارم و اینکه به اندازه تار مویی موفق شدهام فرهنگ کهن اسلامی را از زبان عربی به زبان فارسی برگردانم تا مورد استفاده جوانان قرار گیرد، در پیشگاه خدا سپاسگزارم. این هم عنایت او بوده است؛ همهچیز از اوست. امیدوارم این حالت و روحیه در نسل جوان جوانه بزند که میزند. همیشه آمادهایم که سخن حضرت امیرالمومنین علی (ع) را پذیرا باشیم که «مردم طوماری هستند که از یکسو پیچیده میشوند و از یکسو گسترده».
امروز وضعیت پژوهش نسبت به گذشته تغییرات بسیاری کرده است. در گذشته یک پژوهشگر برای نوشتن کتاب، دهها کتاب و منبع معتبر را مورد مطالعه دقیق قرار میداد و نتیجه آن حاصل آثار فاخر بود، ولی امروز متاسفانه در بسیاری موارد، بهنظر میرسد اینترنت و فضای مجازی تبدیل به منبع اصلی پژوهش شده است. نظر شما در اینباره چیست؟
اساسا اندیشه مردم همیشه در خال دگرگونی است. من هرگز نمیخواهم بگویم مثلا امروز دوست بسیار خوبم سید عباس صالحی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، جلال همایی شود، چون انتظار درستی نیست. ولی من گاهی به جوانان در این زمینهها تلنگری میزنم به این دلیل که مثلا داور برای دفاع از یک رساله دکترا میشوم و میبینم آن دانشجو یک عنوان اصلی را از اینترنت کپی کرده و دقتی نیز در درست و غلطی آن نداشته است. به او گفتم دخترم من این کتاب را نتوانستم بخوانم، من در خواندن این کتاب گیر کردهام، لطف میکنی این کتاب را برای من بخوانی؟ گفت نمیدانم. حتی املای آن نیز غلط داشت.
مرحوم همایی تاکید داشتند که سعی کنید دانشجوی شما پختهخوار بار نیاید. خودِ من در تکلیفی که ایشان محول کرده بودند، دو سوال از ایشان پرسیدم. سوال اول را به عنایت پاسخ داد و سوال دوم را که شعری دشوار از عربی بود تا پرسیدم، استاد گفت من از پختهخواری رنجیده میشوم. سعی نکنید اینگونه باشید و از زبان ما بشنوید. خودتان جستوجو کرده و پاسخ را پیدا کنید.
امروزه مشکل دیگر، گسترش بدون حساب مدرک دادن و مدرک گرفتن است. سال 1347 که من دکترای ادبیات گرفتم، در کل کشور چهار نفر دکترای ادبیات گرفتند و در نتیجه هفت دانشگاه ازجمله دانشگاههای شیراز، اصفهان، کرمان، تبریز و اهواز که تازه تاسیس هم بود از من تقاضای عضویت کردند که من دانشگاه مشهد را انتخاب کردم تا در خدمت پدر و مادرم باشم و گاهی هم بتوانم از محضر علیبن موسیالرضا (ع) بهرهمند شوم. امروز وقتی دانشجوی من دکترا میگیرد، برای اینکه دو ساعت درس در دانشگاه فردوسی برای او بگیرم، عاجزم؛ دانشجویی که با زحمت فراوان و پرداخت شهریههای هنگفت، دکترا گرفته است. میشناسم جوانی را که ماشین خود را فروخت تا شهریه دانشگاه را بپردازد. بعد هم این مدرک ارزش چندانی ندارد. البته ما بازهم امیدواریم و هرگز به خودمان یأس راه نمیدهیم و با صحبتهای برخی بزرگان که سکاندار هستند و خودشان هم به حرفهای خود معتقد نیستند نیز ناامید نمیشویم. در گلستان سعدی آمده که آدمهایی که گرفتار آزمون شدهاید، مایوس نشوید، خدا لطفهای پوشیده دارد. امیدواریم در لطفهای پوشیده الهی، این مسائل شکوفا شود.
ضمن ارزشهایی که برای نسل جوان قائلم به این نکته باید اشاره کنم که این نسل عربی هم اگر نمیدانند در زمینه دیگر زبانهای خارجی از نسل ما خیلی جلوتر هستند. من آن اندازه زبان فرانسه آموختهام که انجمن ایران و فرانسه مدرکی در این زمینه به من داده، ولی بسیاری از جوانان امروز به چند زبان مسلط هستند که باید از آنها استفاده کنند. اما توصیهام به جوانان این است که ببینند صاحبان آثار فاخر از چه منابعی برای خلق اثر خود استفاده کردهاند، شما هم به آن منابع رجوع کنید.
شما به وادی شعر نیز همچون نثر علاقه دارید. بین شعرای گذشته و امروز دلبستگی شما به چه کسانی است؟
از بین شعرای معاصر دلبستگی کامل من به استاد بزرگ و کمنظیر، روانشاد امیر فیروزکوهی بوده است. همیشه از ایشان، عرض ادب به ساحت قدس حضرت ختمی مرتبت، ساحت قدس سیدالشهداء و ساحت قدس حضرت رضا را آموختم و یاد گرفتم که چگونه به علیبن موسی الرضا عرض ادب کنم. گاهگاهی که راه دور بودهام، این شعر امیری فیروزکوهی را میخواندم:
«میروم تا در سلطان خراسان یابم
ذرهام راه به درگاه خور آسان یابم ...»
بعد از ایشان به مرحوم حبیب یغمایی دلبستگی داشتم. در ادبیات جدید دلبستگی نداشتهام و اگر هم اشعاری را پسندیدهام بیشتر دلبستگی به روانشاد فریدون مشیری بوده است. از کسانی که امروز صحنه ادب برای وجودشان آراسته است، برای استاد هوشنگ ابتهاج از خداوند متعال تقاضای عمر طولانی میکنم. امیدوارم همانجور که ابتهاج به آن زیبایی سروده که « مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا سایه او گشتم و او بُرد به خورشید مرا»، من هم از دعای ایشان برخوردار باشم.
برای مطالعه علاقه شخصی شما بیشتر در چه زمینههایی است؟
در جامعهای که با کمال تاسف اخلاق اولیای الهی را به فراموشی سپردهاند، وقتم بیشتر به مطالعه آثار اخلاقی و عملی اولیای خدا میگذرد. احادیث قدسی که خطاب به انبیاء الهی آمده را وقتی میخوانم، یک نوع آرامش پیدا میکنم و بسیار دچار اندوه میشوم که چطور یکدفعه همه این امور از جامعه ما بدرود میکنند. چرا؟ به اعتقاد درباره دلیل این امر باید گفت که حکومت ما توفیق نیافت که آنرا مدیریت کند و این دردی است که حتی مرحوم آیتالله خمینی هم در اواخر عمر خود این مساله را تذکر داد. مبنی بر اینکه آنچه که میخواستید، توفیق نیافتید. یک مقدار همت بیشتر که به آنچه که میخواستید برسید. نکته دیگر اینکه همیشه نوخاستگان مسائل خودشان را در جامعه دارند و حکومت ما با اینکه اینک 40 سال از عمرش میگذرد، باز نوخاستگان در آن زیادند و آنها کار را به جایی میرسانند که از من بهتر میدانند.
کتابخانه شخصی در منزل دارید؟
کتابخانه شخصی درخوری ندارم، ولی حدود سه چهار هزار جلد که دانشجویان دکتری نیازمند گرفتن منابع و مواخذ از کتابخانههای دولتی و اینترنت نشوند در خانه دارم. آپارتمان ما سهخوابه است و همسرم گاهی شوخی میکند که کم مانده گنجه لباسهای من را هم تبدیل به کتابخانه کنید.
بهعنوان سخن پایانی از شما میخواهم توصیهای به مخاطبان ایبنا داشته باشید.
امیدوارم خانه کتاب همچنان در انجام وظایف خود موفق باشد و به شما هم توصیه میکنم که دست به قلم ببرید و نترسید. انسان وقتی تالیفی انجام میدهد، هدف اعتراض قرار میگیرد، ولی نباید بترسید. دست به قلم ببرید و آنچه را که میشنوید، آنچه را که میبینید و آنچه را که میخوانید و آنچه را مطلوب شما است بنویسد. انشاءالله مفید خواهد بود.
نظر شما