طالبینژاد: کریمی یکی از با سوادترین منتقدان ایرانی، نه فقط منتقد سینما و فیلمهای ایرانی بلکه بیشتر منتقد فیلمهای خارجی بود.
ایرج کریمی کتاب «سینمای میکلوش یانچو» اثر گراهام پتری را برای نخستینبار سال 1369 ترجمه کرده است. یانچو فیلمساز مجارستانی و یکی از کارگردانان مطرح در تاریخ سینماست که در این کتاب به تفصیل از سینمای او صحبت شده است. یانچو در آثار خود علاوه بر تصاویر ناب به قصه نیز اهمیت میدهد از این رو این کتاب میتواند کلاس درس مناسبی برای سایر فیلمسازان باشد. ایرج کریمی نیز از سبک بصری یانچو به ویژه در فیلم «باغهای کندلوس» بهره گرفته است؛ این فیلم سینمایی سومین فیلم بلند و از مشهورترین آثار وی است که در آن کریمی با بیان شاعرانه و پر رمز و راز از زندگی، عشق و مرگ سخن میگوید. او در این فیلم نگاه طنز آلودی به مرگ دارد که میتوان آن را در جرگه کمدی سیاه دانست. تم اصلی این فیلم در ارتباط باز زندگی است.
کریمی همچنین کتابی درباره آثار کیارستمی به نام «عباس کیارستمی فیلمساز رئالیست» نوشت و در آن به نقد آثار او پرداخته است. این مترجم علاقه زیادی به ادبیات داشت و به نگارش کتابی درباره سینما از دیدگاه ادبیات پرداخت. کتاب «ادبیات از چشم سینما» شامل مقالات مختلفی است که در آن کریمی در حوزه سینما، ادبیات و تاثیر و تاثر ادبیات و سینما بر یکدیگر را مطرح میکند. کریمی در این کتاب به بررسی تفاوت و تشابه در طرح و توصیف آثار بزرگانی چون آنتوان چخوف، آلبرکامو و ژان پل سارتر پرداخته است.
احمد طالبینژاد
احمد طالبینژاد نویسنده و کارگردان، در گفتوگو ایبنا مطرح کرد: ایرج کریمی یک انسان چند وجهی بود، فقط منتقد نبود، او مترجم، داستاننویس و فیلمساز نیز بود. از همه مهمتر اینکه حرفه یا رشته اصلیاش مهندسی شیمی بود و تحصیلاتش ظاهرا هیچ ربطی به دنیای هنری نداشت. به نظر من کریمی در همه عرصهها بهویژه عرصه نقد یکی از کمنظیرترینها بود. این را به این دلیل که فوت کرده یا سالروز درگذشت اوست نمیگویم؛ من همیشه معتقد بودم و در نوشتههایم آوردهام که یکی از با سوادترین منتقدان ایرانی، نه فقط منتقد سینما و فیلمهای ایرانی بلکه بیشتر منتقد فیلمهای خارجی بود.
کارگردان «من بنلادن نیستم» در ادامه افزود: ایرج کریمی اشراف کامل به تاریخ سینما و زبان سینما داشت؛ نکتهبینی و نکتهسنجیهای ریز و عجیبی داشت که در کمتر منتقدی دیدم. او حافظه تصویری قوی داشت و اینها به او کمک میکرد. میتوان گفت از نیمه دهه 60 دوباره به عرصه نقد برگشت و باعث تحول کیفی در این عرصه شده است و جایش خیلی خالی است.
او درباره فعالیت کریمی در مجله فیلم نیز گفت: ایرج کریمی بحثی را در مجله فیلم راه انداخت به اسم مباحث تئوریک؛ این مباحث مجالی بود برای بیان نکات نظری که از نظر ایرج کریمی اهمیت داشت. گرچه مخاطبان این صفحه خاص بودند ولی خیلی خوب خوانده میشد و طرفداران زیادی داشت. به خصوص نقدهایی که کریمی مینوشت راهی پیش روی منتقدان بعد از خودش میگذاشت که مثلا میتوان به این جنبهها در یک فیلم نیز نگاه کرد و اهمیت داد.
طالبینژاد بیان کرد: برایم توصیفاش سخت است. من نیز یکی از خوانندگان جدی نقدهای او بودم. ما دوست بودیم و شوخیهای بسیاری داشتیم ولی نقدهای او را جدی دنبال میکردم. به قول داریوش مهرجویی که گفت: گویی ایرج کریمی یک آندره بازن بود برای خودش. آندره بازن از بزرگترین منتقدانی است که تئوری مولف را مطرح کرده است. کریمی نه فقط روی نسل بعد از خود تاثیر خیلی زیادی داشت بلکه روی همنسلان خود نیز تاثیرگذار بود. در زمینه نقد واقعا انسان درجه یکی بود ولی به در مقام فیلمساز درجه یک نبود، به جز فیلم آخرش باقی آثارش چندان درخشان نبودند؛ اما نگاه توام با شعور و معرفتش به جهان هستی را در فیلمهایش میتوان دید.
وی همچنین اظهار کرد: ایرج کریمی داستان مینوشت و عاشق ادبیات بود. او بحثی را در مجله فیلم مطرح کرد که در چند شماره مطرح شد به نام ادبیات از چشم سینما، که در واقع مقوله اقتباس را خیلی نظری تحلیل میکرد. تقریبا میتوان گفت هر اثر ادبی مفیدی که منتشر میشد، چه ترجمه چه به زبان اصلی، خوانده بود. او سواد ادبیاتی بالایی داشت، کلا فرد با سوادی بود، نه در زبان و تظاهر بلکه به مفهوم واقعی کلمه. زمانی که کریمی مینوشت مشخص بود که ادبیات ایران و جهان را خوب میشناسد. به هرحال تلاشهایی هم میکرد که مقوله اقتباس از ادبیات را تئوریزه مطرح کند که در سینمای ایران هیچوقت بهطور جدی عملی نشد.
طالبینژاد در پایان گفت: واقعا گاهی وقتها فکر میکنم جایش خالی است و قدرناشناسانه رفت. یعنی خیلی به اطرافیان فرصت نداد که خوب او را بشناسند. کریمی خیلی زود از دنیا رفت. جای خالی او هرگز پر نمیشود، او مانند علی حاتمی است که هیچوقت جایش پرنمیشود. نه این که درباره ایرج کریمی مطلقگرایی کنم؛ این را همه میدانند، اختلاف نظرهای زیادی داشتیم ولی جزو معدود کسانی است که دلم برایش تنگ میشود.
گفتنی است فیلمهای سینمایی «نسل جادویی» و «روابط» به کارگردانی ایرج کریمی ساخته شدهاند و سینمایی «از کنارهم میگذریم» اولین اثر این هنرمند است. همچنین او تندیس بهترین فیلم از بخش هنر و تجربه سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر، برای آخرین فیلم سینمایی خود، «نیمرخها» را در کارنامه هنریاش دارد. او دستی در نوشتن فیلمنامه داشت و نویسندگی این فیلم به عهده خودش بود. این اثر فیلمنامهای شاعرانه فلسفی داشت که کریمی در روزهایی که با سرطان دسته و پنجه نرم میکرد آن را ساخت. این فیلم داستان عشق، زندگی و مرگ است. داستان مردی است که روزهای پایانی عمر خود را سپری میکند و درگیر سرطان است. درواقع میتوان گفت این فیلم داستان خود کریمی است، او درد و رنج این مرد را تجربه کرده است.
همانطور که گفته شد کریمی علاقه وافری به ادبیات داشت و این موضوع را در انتخاب اسامی فیلمهایش میتوان دریافت، گویی هرکدام واژه یا بیتی از یک شعر است. از دیگر آثار این مترجم و نویسنده میتوان به ترجمه «شناخت سینما» نوشته لوئیس جانتی و «ده سال با هملت» اثر گریگوری کوزیتسف، تالیف رمان «هوسی برای قطار» و نمایشنامه «نرگس برای شببو» اشاره کرد.
نظر شما