از سوی دیگر کشور ایران به سبب قرار گرفتن در کمربند خشک جغرافیایی واقع در 25 تا 40 درجه عرض شمالی، جزو مناطق خشک و کم باران جهان به شمار می رود که مقدار بارش آن تقریبأ معادل یک سوم متوسط بارش جهانی است.
با بروز جنگ جهانی اول این دو ویژگی: موقعیت ژئوپلتیکی و خشکی و کم بارانی دست به دست هم دادند و افزون بر حمله قوای نظامی روسیه و انگلیس و عثمانی به ایران و تصرف آن، سراسر کشور نیز دچار خشکی و قحطی شد و در پی آن قحط و غلای بزرگ سال های 1296- 1298 ش/ 1917-1919م، بروز کرد و پدیدار شد.
پیش از شروع جنگ جهانی اول و کشیده شدن دامنه آن به ایران، بخش هایی از کشور به علل طبیعی و داخلی دچار کمبود یا گرانی غله شده بودند و نشانه های آن از اوایل سال 1291ش/1912م، آشکار و روز به روز بر شدت آن افزوده می شد. این قحطی و کمبود غله و دیگر مواد خوراکی مورد نیاز تا سال 1296ش، ادامه یافت و اغلب مردم در دوران جنگ جهانی اول با خشکی و قحطی و کمبود و گرسنگی دست به گریبان بودند. در کنار این سختی و تنگنای طبیعی و داخلی از بهمن 1293ش/ ژانویه 1915م، که قوای روسیه وارد خاک ایران شدند تا پایان جنگ و بیرون رفتن قشون عثمانی از خاک ایران و تخلیه کامل کشور از نیروهای انگلیسی در تابستان 1297ش/ 1918م، مردم ایران ناخواسته به منازعۀ خونین متفقین و متحدین کشیده شده و به ورطه آسیبها و محرومیتهای فراوانی افتادند.
جنگ موجب ویرانی مناطق زیادی از کشور شد و اثر نامطلوبی بر اقتصاد ایران گذاشت. با این همه شدت سختی های برآمده از جنگ در زمستان 1297 ش/ 1919م، رخ نمود و با بروز قحطی و بیماری مشکلات افزایش یافت و تعداد زیادی از ایرانیان جان باختند. درباره این سختیها و اوضاع اجتماعی ایران به ویژه قحطیهای پدید آمده در دوران جنگ و شیوع بیماریهای ساری، پژوهشی مستقل انجام نشده و آنچه در این باره به ویژه تلف شدن عده زیادی از ایرانیان نوشته شده اغلب افواهی هستند و کمتر بر مشاهده مستقیم و دقیق تکیه داشتهاند. با وجود این در لابهلای همین آثار مطالبی دقیق و در خور توجه درباره موضوع پژوهش حاضر آمده که البته تعداد آنها بسیار کم و انگشت شمار است که در بخش پیشینه تحقیق و معرفی و نقد منابع و مآخذ به آنها اشاره شده است. در این میان کتاب قحطی بزرگ تألیف محمدقلی مجد با ترجمه محمد کریمی نخستین تک نگاری و اثر مستقل درباره قحطی سالهای 1296-1298ش/ 1917- 1919م، است که نویسنده از آن به عنوان هولوکاست واقعی نام برده است.
محمدقلی مجد کتاب خود را با تکیه بر اسناد و گزارش های موجود در آرشیو وزارت امور خارجه آمریکا و اخبار و گزارش های منتشر شده در روزنامههای آن ایام به ویژه روزنامههای رعد و ایران تألیف کرده و از خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی نیز استفاده کرده است. هدف اصلی وی از تألیف این کتاب نشان دادن رفتار ارتش انگلیس در ایران به عنوان مسبب اصلی قحطی بزرگ بود. او تأکید میکند این قحطی هنگامی رخ داد که سراسر ایران در تصرف نظامی انگلیسیها بود، و آنها نه تنها کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند بلکه عملکردشان وضع را وخیمتر نمود و موجب مرگ ایرانیها شد. مجد معتقد است درست در زمانی که مردم ایران به دلیل قحطی و گرسنگی هلاک میشدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد خوراکی از بازار ایران بود و با این کار افزون بر افزایش قیمت مواد غذایی، مردم ایران را نیز از دستیابی به این مواد محروم کرد و در عین حال مانع ورود مواد غذائی و غله از آمریکا و هند و بین النهرین به ایران شد. همچنین دولت انگلیس از پرداخت پول حاصل از فروش نفت ایران خودداری کرد و دولت ایران را در تنگنای بیشتری انداخت که همه این اقدامات را باید جنایت جنگی و نسل کشی به شمار آورد. مجد بر این باور است که انگلیسیها از قحطی و نسلکشی به عنوان وسیله مناسبی استفاده کردند تا به طور کامل بر ایران مسلط و چیره شده و منابع ثروت آن را به یغما برند.
گذشته از کتاب مجد، در تعداد دیگری از پژوهش هایی که درباره جنگ جهانی اول و ارتباط آن با ایران انجام شده، دیده میشود اغلب پژوهشگران بنا بر بینش و گرایش سیاسی خود وقتی از قحط و غلای سالهای 1296- 1298ش، سخن به میان میآورند، با تک سبب بینی آشکار علت اصلی را معمولأ به گردن استبداد داخلی و بی کفایتی مسئولان کشوری انداخته یا بر عامل خارجی تکیه کرده و نقش دولتهای استعماری به ویژه بریتانیا را جلوه خاص داده و از دیگر علل و اسباب این پدیده ناخودآگاه غافل مانده اند. به نظر میرسد علت اصلی آن نیز استفاده نکردن از اسناد مراکز آرشیوی داخل کشور است که اگر مورد بهره برداری قرار می گرفتند، بدیهی است باعث تغییر نگرش و رأی و نظر درباره این موضوع میشد.
در بررسی اولیه این پژوهش نیز درباره قحطیهای زمان جنگ جهانی اول به ویژه قحطی بزرگ سالهای سخت 1296-1298ش/ 1917-1919م، فرض ابتدایی این بود که مهمترین عامل قحطیها و تشدید آن در سالهای یاد شده حضور قوای بیگانه و اقدامات آنان به خصوص نیروهای نظامی انگلیسی بود که فعالیتهای آن در این باره را میتوان جنایت جنگی بر ضد غیر نظامیان به شمار آورد و از آن به عنوان یکی از بزرگ ترین نسل کشیهای سده بیستم میلادی یاد کرد. در واقع ایران بزرگ ترین قربانی جنگ اول جهانی بود. در نتیجه درک مفهوم تاریخ ایران پس از جنگ جهانی اول بدون آگاهی از این قحطی ناممکن و اساسأ به درستی قابل درک نخواهد بود. زیرا انگلیسی ها از این قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای تسلط بر ایران استفاده کرده و بدین طریق حضور استعماری خود را در دوران پهلوی در ایران استمرار بخشیدند.
اساس این پیش فرض نیز حاصل مطالعه کتاب قحطی بزرگ اثر محمدقلی مجد بود. اما در حین مطالعه، بررسی و تحلیل بیش از 4000 برگ سند از میان حدود 7000 برگ از اسناد مرتبط با موضوع قحطی جنگ جهانی اول در ایران موجود در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آرشیو وزارت امور خارجه و اسناد موجود در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی که ارتباط مستقیم با موضوع پژوهش داشتند، نتیجه متفاوتی حاصل آمد. در این میان از محتوای بیش از 870 سند به عنوان دادههای اصلی این بررسی و تحلیل استفاده مستقیم شد و در نتیجۀ این بررسی، فرض و مدعای اولیه یعنی این که عامل اصلی قحطی بزرگ و کشتار مردم ایران را فقط رفتار و عملکرد نظامیان انگلیس دانستن، به راحتی قابل اثبات نبود و برعکس محتوای اسناد و مدارک موجود و شواهد داخلی، تنها مسبب را انگلیس و نیروهای انگلیسی شمردن، رد میکرد. بی تردید حضور نظامی قوای بیگانه در ایران در دوران جنگ جهانی اول مهمترین اسباب ویرانی کشور و نابودی اقتصاد متکی بر کشاورزی آن بود. اما ویرانی و نابودی اقتصاد و دیگر آسیبهای اجتماعی بر اثر جنگ، موضوعی است جدا و پدیده قحطی و کمبود مواد غذائی در دوران جنگ موضوعی دیگر.
پرسش اصلی و اساسی به وجود آمده این بود که به رغم حضور قوای روسیه، انگلیس و عثمانی در کشور و خرید مقادیر معتنابهی غلات و دیگر مواد خوراکی آیا دولت ایران می توانست از شدت قحطی و گرسنگی بکاهد و حتی آن را مغلوب کند؟ یا اساسأ حکومت ایران چنین توانی نداشت و باید تن به قضا می داد و در نهایت از رؤسای نظامی انگلستان کمک می گرفت تا بتواند شرایط رنج آور موجود را تعدیل کند.
برای پاسخ به این پرسش با توجه به اسنادی که مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند، ایران به لحاظ قحطی و کمبود و گرسنگی به 5 بخش تقسیم شد که در فصل سوم این پژوهش به تفصیل درباره آنها مطالب مورد نیاز آمده است. این 5 بخش عبارت بودند از:
- قحطی در تهران و نواحی مرکزی ایران
قحطی در نواحی جنوبی ایران
قحطی در نواحی شرقی ایران (سیستان و خراسان)
قحطی در نواحی شمالی ایران (مازندران و گیلان تا قزوین)
قحطی در نواحی غربی ایران ( آذربایجان، کردستان، کرمانشاه و همدان)
عوامل مهم دیگری از جمله بارش کم، احتکار گندم و جو، سودجوئی بیش از اندازه فروشندگان غله و نانوایان، بی تدبیری مسئولان دولتی، هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطه، غارتگری و هجوم راهزنان و شماری از افراد خودسر عشایر به شهرها و به خصوص هجوم لجام گسیخته سربازان عثمانی و سالداتهای روسیه به نواحی غرب و شمال و مرکز کشور عوامل مهم و مؤثری بودند که باعث بروز قحطی در سالهای 1291- 1297ش/ 1912- 1919م، شدند. اساسأ از نقش عمده هیچ یک از این عوامل نمیتوان صرفنظر کرد. بنظر برآیند همین عوامل موجب بروز قحطی و گرسنگی مردم شد. به ویژه این که نقش بیماریهای واگیر که همواره بلای جان مردم و معضل اساسی بود را نباید نادیده گرفت. چرا که بسیاری از ایرانیان تلف شده نه از فرط گرسنگی و قحطی که فقط به دلیل ابتلاء به بیماریهای واگیردار جان باختند.
با توجه به تقسیم ایران به 5 منطقۀ قحطی زده، بسیاری از کسانی که به دلیل گرسنگی هلاک شدند، اهالی آذربایجان بودند که از ترس سالداتهای وحشی و افسار گسیخته روسی، سر به بیابانها نهادند و بر اثر سرمای شدید و گرسنگی جان باختند. تعداد کسانی که به دلیل ابتلاء به وبا و آنفولانزا مردند نیز چنان نبود که بتوان قاطعانه و با اطمینان درباره آنها از چند میلیون نفر سخن گفت. چرا که اساسأ درباره جمعیت ایران در دوران قاجاریه نمیتوان با قاطعیت اظهار نظر کرد و رقم دقیقی ارائه داد.
درباره جمعیت تهران که به سبب پایتخت بودن بیشترین جمعیت را داشت و بسیاری از مهاجران شهرستانی را در خود جای داده بود، بالاترین عددی که اعلام شده، 350 هزار نفر است که در سختترین ایام شیوع بیماری در زمستان 1296ش، تعداد مردگان آن به 150- 200 نفر در روز می رسید. حال اگر بالاترین رقم انتخاب شود، به طور متوسط در سه ماه زمستان 1296ش، حدود 18 هزار نفر جان باختند که البته این عدد بیشتر حدس و گمان است و چه بسا تعداد مردگان کمتر از این رقم باشد. از سوی دیگر به رغم کمبود غله به علت آفتهای طبیعی و کم آبی، گزارشهایی درباره مرگ و میر ناشی از گرسنگی در دست نیست و آنچه هست همه درباره کمبود غلات است و از قحطی فراگیر و مرگ مردم بر اثر گرسنگی سخنی به میان نیامده. جالب توجه آن که به گزارش نظمیه از اول تا 20 برج عقرب (آبان) 1296ش، 382 نفر در تهران جان باختند که فقط 48 نفر از آنان به علت نامعلوم و نه فقط گرسنگی درگذشتند و بقیه همه بر اثر بیماری از دنیا رفتند. به طوری که از یازدهم حمل( فروردین) 1297 تا آخر آن، این تعداد 2761 نفر برآورد شد که احتمالأ بسیاری از آنان بر اثر بیماریهای واگیر فوت شدند.
بنابراین اگر بنا بر گزارشهای موجود در اسناد پژوهش، تعداد متوفیات تهران روزی 200 نفر در سال 1297ش، به شمار آید، در هر ماه 6 هزار نفر به علت بیماریهای واگیر میمردند که تعداد آنها از بهمن 1296 تا آخر مرداد 1297ش، از 30 هزار نفر فراتر نرفت. با وجود این آمار نادرست و اغراق آمیزی که به بسیاری از کتابها و مقالات راه یافته و عده مردگان را بسیار بیشتر از تعداد واقعی بیان کرده و علت مرگ را نیز گرسنگی برشمردهاند گمراهی همگان را در پی داشته است. در سال 1918م، حصبه که پیشترها نیز باعث مرگ بسیاری از ایرانیان شده بود، حدود 100 هزار نفر را در تهران از بین برد. این تعداد بالاترین عدد تخمینی ارائه شده است، این در حالی بود که جمعیت تخمینی تهران در همان سال بنا بر صورتی که وزارت مالیه تهیه کرده بود،280250 نفر بود.
لذا پذیرش این مطلب که از جمعیت حداکثر 15 میلیونی ایران - به نقل از منابع مختلف- در دوره قاجاریه که سالهای پایانی دهه 1290ش، است، ده میلیون نفر فقط بر اثر گرسنگی ناشی از قحطی و نبود نان و مواد خوراکی مردهاند، فاقد منطق علمی است. بر این قیاس میتوان وضع دیگر مناطق ایران را در نظر گرفت و تعداد تخمینی مردگان آنها را حدس زد. به خصوص آن که بنا بر اسناد استفاده شده در پژوهش کنونی در سراسر جنوب کشور و خطه فارس که انگلیسیها حضور محسوس و دائمی داشند، تعداد اندکی از مردم نه بر اثر گرسنگی که به سبب بیماری جان خود را از دست دادند. هرچند آن عده کمی که از گرسنگی مردند، همه از مردم فقیر و مسکین جامعه بودند که از وضع مناسب معیشتی و تغذیه درست بیبهره بودند و قحط و گرانی نیز البته وضع نامناسب آنان را تشدید میکرد. با توجه به اسناد بررسی شده میتوان چنین گفت که در سالهای 1917- 1919 م، اغلب فوت شدگان به دلیل بیماری مردند و اگر گروهی به سبب گرسنگی جان خود را از دست دادند، تعدادشان در مقایسه با آمار ارائه شده در کتاب و آثاری چون قحطی بزرگ، اندک بود و نمیتوان از آنها به عنوان قربانیان کشتار بزرگ و نسل کشی یاد کرد.
نکته مهم دیگری که در فرایند این پژوهش و برخلاف فرضیات اولیه مجری حاصل آمد این بود که اگر عملکرد قوای نظامی انگلستان و قشون روسیه را در ایران مقایسه کنیم، این دو قدرت استعماری به لحاظ کارکردی و نقشی که در دوران جنگ در ایران ایفا کردند، تفاوت عمدهای با یکدیگر داشتند. انگلستان عملأ سراسر مناطق جنوبی ایران را در تصرف خود داشت و به سیاق دیپلماتیک مشخص خود یعنی رعایت پرستیژ و طمأنینۀ زیرکانه همیشگی، بیشترین تلاش برای نفوذ و تثبیت اقتدار سیاسی و بهره برداری از وضعیت موجود به نفع خود را در ایران و منطقه خاورمیانه به کار بست که پیامد مستقیم آن سالهای پس از جنگ و با توجه به نقش استراتژیک نفت ایران در ساختار صنعتی و اقتصادی انگلستان بعد از جنگ، بازتاب ملموس یافت. سیاست دولت انگلیس بدون نیاز به ایجاد قحطی و شایع کردن بیماری که بر اثر آن شمار زیادی از ایرانیان از بین بروند، در فرایند تغییر و تحولات حاکمیت قاجار و سقوط این سلسله، چنان عمل کرد که دولت مورد نظر خود را به قدرت رساند و فرد مورد اعتماد خود را برکشید و به حکومت رساند.
حضور قوای نظامی انگلیس در مناطق اشغالی ایران نه تنها با غارت و زورگویی و قحطی که از مشخصههای مناطق تحت تصرف سالداتهای روس و بعدتر سربازان بلشویک بود، همراه نشد، بلکه این بخشها با کمترین تلفات و شیوع قحطی رو به رو بودند. خوزستان، بوشهر و سیستان به عنوان مناطقی که حریم امنیتی نیروهای انگلیسی به شمار میرفتند، نسبت به دیگر مناطق آرامش بیشتری داشتند و اگر غلات و مواد خوراکی این مناطق به بین النهرین صادر شد، اغلب مأموران دولتی سودجو که بدون توجه به اوضاع کشور و بدون احساس مسئولیت، مقداری از مواد مورد نیاز مردم را به قشون انگلیس فروختند و به قحطی و گرانی دامن زدند و در واقع به عنوان عمله قدرت سیاست انگلیس، شخصأ وارد معاملۀ ناصحیحی شدند که مطلوب نیروهای انگلیسی بود.
در برابر رفتار موذیانه و کاملأ حساب شده انگلیسیها، همه اسناد مربوط به مناطق شمالی، غربی، شرقی و حتی بخش هایی از نواحی مرکزی از هجوم، غارت، دزدی، هتک حرمت، تجاوز ،کشتار و بی رحمیهای سربازان روسی در آذربایجان، گیلان، مازندران، خراسان، کرمانشاه، قزوین، همدان، تهران و حتی اصفهان مشحون است که همه حکایت از سختی و درد رنج مردم میکند. در این معرکه نقش مخرب نیروهای عثمانی خود داستان پر رنج دیگری است که از حیطۀ پژوهش کنونی خارج است و به دلیل اهمیت و در عین حال وسعت آسیب های به وجود آمده، همچنین رقابتهای ایشان با روس ها که منتج به این وقایع و فجایع شد، پژوهش مستقلی را میطلبد.
چنان که پیشتر ذکر شد، اساسأ چگونگی حضور نیروهای روسی در ایران با حضور قوای انگلیس تفاوت آشکار داشت. در مقابل ژست با طمأنینه انگلیسیها، حضور نیروهای روسی همواره با خشونت همراه بود. حتی پس از انقلاب اکتبر 1917م، که روسیه اعلام کرد که از جنگ کناره گرفته و دولت جدیدی بر سر کار آمد، سالداتهای روس در ایران جای خود را به سربازان تازه نفس بلشویک تحت سرپرستی ژنرال باراتف دادند و به اعمال متجاوزانه و خشن خود ادامه دادند. نتیجه آن کشتار و غارت تا چند ماه پس از اعلام خاتمه جنگ در سراسر جهان بود که کماکان ادامه یافت. این در حالی است که در همه نوشتهها و آثاری که تاکنون درباره تصرف ایران و آسیبهای ناشی از نقض بیطرفی ایران و حضور قوای بیگانه در کشور تولید شده، نقش ویرانگر روسیه در ایران مورد توجه لازم قرار نگرفته و بررسی آسیب ها و تلفات برآمده از این حضور مغفول مانده است.
سرانجام این پژوهش و بررسی اسناد آرشیوهای ایران، نه تنها فرضیات اولیه را تغییر داد، با توجه به عوامل مختلف داخلی که اتفاقأ حائز اهمیت زیادی هم بودند، همچنین عوامل خارجی دیگر، مجری را ملزم کرد که حتی عنوان پژوهش خود را که ابتدا «تأثير عوامل خارجي در قحطي بزرگ ايران طي جنگ جهاني اول (1293– 1298 ﻫ . ش)»» بود به عنوان کنونی «تاًثیر عوامل داخلی و خارجی در قحطي بزرگ ايران طی جنگ جهانی اول (1293- 1298 هـ.ش) بر اساس اسناد منتشر نشده آرشیوی با تاًکید بر انگلستان و روسيه» تغییر دهد.
نظر شما