پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۰
اگزيستانسياليسم در اشعار فرناز جعفرزادگان

فرنازجعفرزادگان در سروده‌هاي‌شان جنبه فلسفي بارز است و از اين جهت شعر ايشان را خيلي دوست دارم و هميشه به فكر فرو مي‌روم از جمله شعر: ديد/ دويد/ رسيد/ نديد

 خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_مصطفی ملکیانهمان طور كه قبلا هم گفته‌ام، سروده‌هاي فرناز جعفرزادگان اشعاري هستند كه من در زمره اشعار فلسفي رده‌بندي مي‌كنم. اشعار فلسفي ويژگي‌هاي خاصي دارند. يك ويژگي اين است كه قاعدتا سوالات جديد طرح مي‌كنند. من بارها گفته‌ام كه هنر فلسفه به اين نيست كه به سوال‌هاي قديم، جواب‌هاي جديد بدهند بلكه به اين است كه اساسا پرسش‌هاي جديد طرح كنند، فيلسوف‌هاي بزرگ سوال‌هاي جديد طرح كرده‌اند. اشعار فلسفي هم مانند بسياري از اشعار سهراب سپهري، بيژن الهي يا مانند اشعار فرناز جعفرزادگان، از اين لحاظ شعر فلسفي‌اند كه سوالات جديد طرح مي‌كنند.

ويژگي ديگر اين سروده‌ها اين است كه تامل‌برانگيزند و انسان گريبان خود را زود نمي‌تواند از چنگ شعر به در ببرد و پس از اينكه شعر تمام مي‌شود تازه تاملات شخص شنوده شعر يا خواننده شعر شروع مي‌شود و تامل وقتي شروع مي‌شود كه جواب قطعي به سوالي داده نشده باشد، انسان بين دو سر طيف همچنان به لحاظ ذهني و فكري سرگردان مي‌ماند كه اين مورد نيز در سروده‌هاي فرناز جعفرزادگان بارز است.


ويژگي سوم اين است كه اين اشعار معمولا با ناشناخته‌ها و با رازها ما را دست به گريبان مي‌كنند. چيزهايي كه نه فقط ناشناخته‌اند بلكه نشناختني‌اند.
ما در سنت خودمان معمولا از شعرهاي فلسفي لذت نمي‌بريم و از اشعار عرفاني لذت مي‌بريم و از اشعار زندگي‌ستايانه مانند اشعار فريدون مشيري، از اين دسته شعرها بيشتر لذت مي‌بريم و از شعرهاي فلسفي كمتر، اما در عين حال بعد از شنيدن شعرهاي فلسفي به عمقي پي مي‌بريم كه بسيار مغتنم است چرا كه اين سروده‌ها بيشتر جنبه اگزيستانسيال دارند؛ جنبه وجودي دارند و اين است كه ما ايرانيان عموما و از جمله خود من اشعار عرفاني را بيشتر براي لذت مي‌شنويم اما شعرهاي فلسفي را براي تاملات مي‌شنويم. فرنازجعفرزادگان در سروده‌هاي‌شان اين جنبه فلسفي بارز است و از اين جهت شعر ايشان را خيلي دوست دارم و هميشه به فكر فرو مي‌روم از جمله شعر: ديد/ دويد/ رسيد/ نديد

كه واقعا يك مبحث فلسفي بسيار بسيار عميق و بسيار ديرپا در آن طرح مي‌شود و آن اينكه در عالم زندگي انساني ما هميشه با سراب‌ها سر و كار داريم؛ هميشه از دور چيزي كه واقعيت ندارد، واقعيت‌دار و جذاب به نظرمان مي‌آيد. دعوت‌كننده به نظرمان مي‌آيد. مانند سراب، سراب نه فقط ناواقعيتي است كه واقعيت به نظرمان مي‌آيد، فراخوان هم به ما مي‌دهد، ما را به خودش دعوت مي‌كند و فريبندگي دارد، چون تشنه‌ايم ولي وقتي به سراب مي‌رسيم، مي‌بينيم كه ناواقعيت است. من گمان مي‌كنم كه كل زندگي انساني به همين صورت است. اولا شما ناواقعيتي، واقعيت به نظرتان مي‌آيد، ثانيا، آن ناواقعيت بسيار جذاب است و وقتي كه به دنبال آن مي‌رويد و به آن مي‌رسيد، مي‌بينيد ناواقعيت بود، يك نوع تكرار افسانه سيسيفوس، اسطوره سيسيفوس كه دايما به دنبال چيزي مي‌رويم كه نتيجه‌مند نيست؛ درمورد اين شعر بسيار مي‌توان از اين مقوله سخن گفت، حتي اگر به مايا به توهم كيهاني كه در آيين هندو گفته شده هم ربط ندهيم، اصلا ما انسان‌ها دستخوش يك توهميم. انسان‌ها دستخوش يك توهم عظيم كيهاني‌اند كه همه ناواقعيت‌ها را واقعيت مي‌پندارند و واقعيت‌ها را ناواقعيت، ولي در عالم انساني فارغ از آن مايا، اين سخني است كه به نظر من پذيرفته است.  
(به نقل از روزنامه اعتماد) 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی ۱۷:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۳/۱۰
    ملکیان رمان‌هایی را هم سفارش به خواندن کرده است. لیست‌شان را ندارید؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها