حسن ذوالفقاری میگوید: بعد از نفوذ اعراب به ایران، جنگهای سخت صورت گرفت، اما کسانی مثل فردوسی با نفوذ کلام، جنگ نرم را شروع کردند، اینها توانستند زبان فارسی را به کمک شاهنامه زنده کنند.
فردوسی بیشتر از دو جنبه مهم حفظ زبان فارسی و ثبت تاریخ باستان مورد توجه و نظر ادیبان و محققان بوده است، شما کدام جنبه را مهمتر میدانید و در اولویت قرار میدهید؟
هر دو و چند تای دیگر. در واقع اغلب گفته میشود که کار فردوسی زنده کردن و حفظ زبان فارسی از زوال و خطری است که دچار آن شده بود. چون ایران آن زمان دچار حمله اعراب شده بود و تا حدود 200 سال زبان فارسی تقریبا فراموش شده بود که این یک حوزه کار است. یکی از خدمات فردوسی همین بود که با کمک واژههای فارسی یک اثر بزرگ ملی را برای ما به یادگار گذاشت که این کم کاری نیست. البته گفته میشود واژگان کمی، حدود 400 یا 500 واژه عربی هم در شاهنامه وجود دارد ولی سعی فردوسی بر این بوده که زبان نیاکان ما را زنده کند. شاید این مسئله برای ما که الان به راحتی فارسی صحبت میکنیم، چیز سادهای به نظر برسد، اما اگر شما در نظر داشته باشید که دوره فردوسی و عصری که فردوسی در آن زندگی میکرده،چه دورهای بوده است، اوضاع کمی فرق میکند. در آن دوره میبینیم که زبان فارسی آرام آرام رو به اضمحلال بوده است، بنابراین این یک حرکت بسیار بزرگ و مهم فردوسی به شمار میرفت. درست است که بخشی از هویت ما زبان ما است اما بخش دیگر این هویت، تاریخ ما است و زمانی که این تاریخ در دست فراموشی بود، فردوسی داستانهای ملی و تاریخ ما را ثبت کرد. بنابراین دومین کار مهم فردوسی این بود.
در دورهای که فردوسی زندگی میکرد، به واسطه حمله اعراب، فرهنگ ما که هویت ما بود، رو به فراموشی میرفت. فردوسی در واقع با زنده کردن تاریخ فرهنگی و اساطیر ما، نشان داد که ما یک ملت با ریشه و اصالت هستیم که این هم کم کاری نبود. در واقع بعد از حمله اعراب و نفوذ آنها به ایران، یک سری قیامها و حرکات یا به اصطلاح امروزی جنگ سخت صورت گرفت و کسانی مثل فردوسی هم با نفوذ کلام، جنگ نرم را شروع کردند، اینها موفق بودند و توانستند زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را به کمک شاهنامه زنده کنند. نکته دیگر اینکه در خلال این داستانها، اساطیر و نقلهایی که از شاهنامه میشود، ما با بسیاری از مسائل تاریخی، فرهنگی و زندگی و فرهنگ عامه هم آشنا شدیم، که این هم از جانب فردوسی برای ما به یادگار گذاشته شده است. به همین دلیل ما فردوسی را نه تنها زنده کننده زبان فارسی، بلکه هویت و تاریخ خود میدانیم.
شاهنامه فردوسی به دلیل اساطیری بودن و تاریخ ملی که در خود ثبت کرده، از دیرباز در زندگی مردم وجود داشته و ابیات او نقل مجالس و محافل همه اقشار جامعه بوده است، اما امروزه نقش شاهنامه در زندگیها کمرنگ شده و آن طور که باید قدر آن شناخته نمیشود. به نظر شما چه باید کرد تا شاهنامه به زندگی و بطن جامعه امروز ایران برگردد؟
در گذشته اصلا زندگی مردم با شاهنامه عجین شده بود و باسواد و اغلب بیسواد ابیات فراوانی از شاهنامه را در حافظه داشتند، چون این ابیات را در نقالیها شنیده بودند. وقتشان را مثل ما که از صبح تا شب با تماشای تلویزیون و فضای مجازی و...میگذرانیم، تلف نمیکردند. در گذشته این مسائل نبود و مردم تمام وقتشان را با شنیدن نقلها و داستانهایی از شاهنامه سپری میکردند. امروز ما با توجه به دنیای جدید و فناوریهای نوین، اتفاقا باید بتوانیم شاهنامه را خیلی موثرتر با ابزار پیشرفتهای که داریم، بین مردم رواج دهیم، چرا که شاهنامه روح ملی را در ما زنده نگه میدارد و ما را در برابر حملات و هجومهای هم فیزیکی و هم فرهنگی حفظ میکند. همچنان که اقوام ما در ایران، با شاهنامه ایران را حفظ کردند، یعنی پشتوانه آنها برای حفاظت از مرزهای ما شاهنامه بوده است. امروز اگر در میان اقوام بختیاری، لرها، استانهای مرزی و... که بروید، میبینید که شاهنامه چقدر نفوذ دارد، اسم بچههای آنها از اسامی شاهنامه است، مثلها، کلامشان، داستانهایی که به خاطر دارند و ... همه از شاهنامه است، چرا که کاملا با شاهنامه مانوس بودند و همینها هم بودند که ایران را حفظ کردند. پس ما به لحاظ امنیت ملی هم که شده، باید به شاهنامه توجه کرده و آن را امروزی کنیم.
این امروزی کردن شاهنامه چگونه اتفاق میافتد؟
یکی از کارهای خوبی که امروز انجام میشود این است که مجالس نقالی در حال گسترش هستند. بچهها، خانمها و آقایان شاهنامهخوان زیاد شدهاند. ولی ما باید محافل شاهنامهخوانی را توسعه دهیم. صدا و سیما باید به جای ترجمه فیلمهایی با فرهنگهای مختلف با توانی که در فیلمسازها و کارگردانهایمان وجود دارد، آثار ملی خود را به نمایش درآورد. علاوه بر صدا و سیما، نمایش، فیلم و سریالها، انیمیشن و پویانمایی هم یکی از ابزار برای توسعه و ترویج شاهنامه است که ما میتوانیم از طریق آن داستانهای شاهنامه را برای کودکان نشان دهیم، تا آنها بدانند که رستم، اسفندیار و ... که بوده است و در قالب این پویانمایی که مورد علاقه بچهها است، شاهنامه را بشناسند. امروزه بچهها جز تعداد کمی از ابیات فردوسی که در کتابهای درسی دانشآموزان وجود دارد، سراغ شاهنامه نمیروند، مگر اینکه بازنویسی این ابیات را بخوانند. البته همین بازنویسی داستانهای شاهنامه هم میتواند یک کار امروزی باشد که بچهها را با شاهنامه فردوسی آشنا میکند.
همچنین ما امروز میتوانیم به کمک داستانهای شاهنامه، بازیهای رایانهای تولید کنیم و حتی به دنیا معرفی کنیم. قابلیتهای نمایشی شاهنامه بسیار بالا است و بسیاری از داستانهای شاهنامه را میتوان در قالب تئاتر روی صحنه فرستاد. حتی موسیقیدانان و رهبران ارکستر ما میتوانند در این زمینه کمک کنند و موثر واقع شوند که سال گذشته یک نمونه آن-رستم و سهراب- اجرا شد و موفق هم بود. همچنین در مدارس هم باید شاهنامه را معرفی کنیم. امروزه بچههایی داریم که حافظ شاهنامه هستند و داستانهای آن را از حفظ میخوانند. بنابراین ما باید شاهنامه را به میان مدارس ببریم. کتابهای درسی باید اهتمام ویژهای به این مسئله داشته باشند. البته یکی دو درس در کتابهای درسی به شاهنامه تعلق دارد ولی باید بیش از این باشد، تا بچهها را متوجه کنند که شاهنامه چقدر میتواند به جنبههای تربیتی بچهها کمک کند. چون مقوله تعلیم و تربیت چیزی نیست که تنها از طریق بوستان سعدی به دست آید، بلکه در لا به لای شاهنامه، چقدر ابیات نابی داریم که حکم مثل پیدا کردهاند. اصلا خود داستانها اخلاقی هستند، مثلا وقتی رویارویی قهرمانان را در شاهنامه میبینید، اثر اخلاقی زیادی دارد.
بازنویسی داستانهای شاهنامه و اینکه بتوانیم از درون اینها رمانهایی را تولید کنیم، یکی دیگر از راههای مهمی است که به امروزی شدن شاهنامه کمک میکند. به هر حال شاهنامه یک دریا یا گنجینهای است که امروز ما میتوانیم به عنوان یک معدن به آن نگاه کنیم، مواد آن را استخراج و فراوری کنیم و به شکلهای مختلف، در قالبهای امروزی و مورد پسند مردم عرضه کنیم. مهم این است که ما این را بخواهیم.
درباره تصحیحاتی که از شاهنامه صورت گرفته هم بفرمایید که این آثار را در چه سطحی میبینید و اینکه آیا هنوز هم جای کار دارد؟
به نظر میرسد در حال حاضر، آخرین کاری که در زمینه تصحیح شاهنامه انجام گرفته، تصحیح معتبر و خوبی است. تصحیحی که جلال خالقی مطلق از شاهنامه عرضه کرده است و تلاشهای چندین سالهای که داشته و مقبولیتی که میان ادبا پیدا کرده، آن را در درجه تصحیحهای خوب قرار داده است، ممکن است در آینده افراد دیگری پیدا شووند که نسخههای تازهتری ارائه دهند اما آن چیزی که مهم است، خود محتوای شاهنامه است که باید به آن توجه کنیم و ابعاد مختلف اجتماعی، تعلیم و تربیتی، اساطیری، تاریخی و... آن را نشان دهیم.
اگر بخواهید یکی از داستانها و رزمهای شاهنامه را انتخاب کنید، کدام داستان را میپسندید؟ به نظر شما اوج شاهنامه در کدام داستان اتفاق میافتد؟
رستم و اسفندیار. یعنی نبرد رستم و اسفندیار تنها یک نبرد و رویارویی جنگی نیست، بلکه اندیشگانی هم هست. رستم با یک اندیشه و اسفندیار با اندیشه دیگر در مقابل هم قرار میگیرند، که کشمکشهای داستانی که میان رستم و اسفندیار اتفاق میافتد، این داستان را به یک رمان بسیار هیجانانگیز و خواندنی تبدیل میکند. به نظر من در این داستان همه ابعاد و جنبههای اسطورهای، داستانی، روانی، اخلاقی و اجتماعی در نظر گرفته شده است و میتوان همه اینها را به صورت کامل و عیان در این داستان دید.
گذاشتن یک روز در تقویم به نام یک بزرگ، بیشتر یک کار نمادین است و برای این است که توجه ما در این یک روز بیشتر به آن بزرگ جلب شود و الا باید کار هر روز ما این باشد. خاصیت آن هم این است که در این یک روز ما به این توجه میکنیم که چه میراثهای کهنی داریم که باید بیشتر و بهتر آنها را بشناسیم. اگر در ادبیات ملل مطالعه کنید، میبینید که در ادبیات آنها یک یا دو نقطه است که تمام توجه و مانور آنها به همین یک یا دو نقطه است، اما در ادبیات ما شاهنامه یکی است، ولی در کنار آن آثار ارزشمند دیگری هم داریم که باید به آن توجه شود. این یکی از مزیتهای فرهنگی ما است و این روز، روزی است که نشان میدهد باید به شاهنامه توجه بیشتری شود و لزوم یک نگاه نو را میطلبد. این است که این نامگذاری از این حیث است که توجهها را معطوف و جلب به شاهنامه کند، وگرنه ما هر روز باید با شاهنامه زندگی کنیم.
نظر شما