در میزگرد ایرانشناسانی لهستانی در ایبنا مطرح شد:
اشتراکات فرهنگی مهمترین عامل جذابیت آثار فارسی است
میزگرد بررسی وضعیت ارتباطات فرهنگی ایران و لهستان در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) با حضور مترجمان و ایرانشناسان لهستانی برگزار شد.
در این میزگرد که موضوع آن راهکارهای تقویت پیوند ادبی ایران و لهستان بود، آنا کراسنوولسکا، رناتاروسک کوالسکا، ماتئوش کواگیش، استانسیواو یاشکوسکی و ایونانویتسکا از لهستان، حسن محمودی، داستاننویس و سید حسین طباطبایی، مترجم و علیرضا دولتشاهی، مترجم و عضو انجمن دوستی ایران و لهستان حضور داشتند.
چند و چون آثار ترجمه شده از ادبیات معاصر ایران در لهستان، میزبان استقبال از ادبیات معاصر ایران، دلایل و تحلیل عدم ارتباط پیوسته فرهنگی دو کشور، تاکید بر عدم فعالیت رایزن فرهنگی ایرانی در لهستان، فقدان خانه فرهنگ ایران در لهستان از مهمترین مواردی بودند که در این جلسه مورد بحث قرار گرفتند.
ناشر رمان «طوبی و معنای شب» ورشکست شد
آنا کراسنوولسکا، رییس گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه یاگلونی شهر کراکوف که در کارنامه خود پژوهش بر ادبیات کهن فارسی و تحلیل و ترجمه ادبیات معاصر ایران را دارد، از آشنایی اندک لهستانیها با نویسندگان نامآشنای ایرانی معاصر صحبت کرد.
مترجم شاهنامه فردوسی به لهستانی با ارائه گزارشی از جایگاه زبان فارسی در کشورش و کرسیهای ایران شناسی در دانشگاههای لهستان تاکید کرد که شناخت از داستان و شعر معاصر فارسی در کشورش اندک است و خواستار توجه جدی به این مسئله شد.
آنا کراسنوولسکا، ادبیات را مهمترین موضوع برای ارتباط فرهنگی بیشتر بین دو کشور دانست.
مترجم رمان «طوبی ومعنای شب»نوشته شهرنوش پارسیپور با اشاره به جذابیتهای این رمان که باعث ایجاد رغبت برای ترجمه آن شده است، گفت: اینکه رمان به این بلندی، دیالوگ نداشت برای من جالب و تا حدی عجیب بود. ابتدا فکر میکردم ترجمه آن سخت است و پس از مدتی تمرین و سیاه مشق برای ترجمه آن، کار سرعت گرفت و تا آخر کتاب پیش رفتم.
این ایرانشناس لهستانی در پاسخ به میزان استقبال از این رمان در کشورش گفت: متاسفانه ناشر این کتاب پس از انتشار این کتاب به دلایلی نشر را تعطیل کرد و کتاب به خوبی دیده نشد. ارتباط با طوبی و معنای شب برای مخاطب لهستانی دشوار بود. دلیلش هم در وهله اول عدم آشنایی مخاطب لهستانی با نوع ادبیات ایرانی معاصر است. ابتدا فکر میکردم مخاطب باید با تاریخ معاصر ایران آشنا باشد تا بتواند این رمان را بفهمد، اما بعد به این نتیجه رسیدم که مخاطب لهستانی عادت به ادبیات ایرانی ندارد.
آنا کراسنوولسکا افزود: اما کسانی هم بودند که کتاب را خوانده بودند، و نظرات مثبتی داشتند. البته ویراستار هم به نحوی غیر حرفهای در نسخه نهایی آن دست برد و روح زبان لهستانی اثر را از بین برد.
این ایرانشناس تاکید کرد: من بر زبان لهستانی خیلی حساسم و در عین حال معادل لهستانی بسیاری از اصطلاحات فارسی را به خوبی به لهستانی میدانم اما برخی ویراستار ها با رسمی کردن جملات، لحن را دستکاری میکنند.
کراسنوولسکا از ترجمه آثار دیگری از ادبیات فارسی صحبت کرد و گفت: کارهای جدیدی در دست انتشار دارم که بیشتر آنها تمام شدهاست. مانند «یک روز مانده به عید پاک» زویا پیرزاد و «زنان بدون مردان» شهرنوش پارسیپور.
کراسنوولسکا که موضوع تز دکترای او شاهنامه است و تاکنون یک جلد آن منتشر شدهاست، همچنین اشاره کرد و گفت: «سووشون» نوشته سیمین دانشور، «معصوم پنجم» نوشته هوشنگ گلشیری و «خسرو خوبان» نوشته رضا دانشور آثار سه نویسنده معاصر است که بررسیکردهام.
حسین طباطبایی، مدیر اداره اروپای شرقی سازمان ارتباطات که در این میزگرد حضور داشت، با تاکید بر علاقمندی و اراده ایران برای برقراری بیشتر ارتباط فرهنگی در لهستان از کراسنوولسکا درباره دلایل عدم استقبال آثار ترجمه شده ایرانی در لهستان پرسید.
کراسنوولسکا در پاسخ به پرسش این مترجم و مقام فرهنگی گفت: تبلیغات مناسبی انجام نمیشود. مثال بزنم. چندی پیش در جشنواره جوزف کنراد ترجمه کتاب «خواب زمستانی» نوشته گلی ترقی به لهستانی رونمایی شد و به دلیل تبلیغات مناسب از آن استقبال خوبی شد. حضور و ارتباط گیری گلی ترقی نیز در این جشنواره بسیار موثر بود.
تو به اصفهان بازخواهی گشت
حسن محمودی، داستان نویس و منتقد در ادامه با اشاره به ارتباطات فرهنگی ایرانیها و لهستانیها در تاریخ معاصر ایران گفت: بنابر دلایلی که میدانیم، ایرانیها و لهستانیها خاطرات مشترکی با هم دارند و این خاطرات در داستانهای ایرانی نیز گاه بهصورت اشاره و پراکنده و گاه در شکل داستانی مستقل و مواردی هم در رمانی مستقل نمود پیدا کردهاست و حضور لهستانیها در مقطعی از تاریخ معاصر ایران، در آثار ادبی ایرانی معاصر بازتاب داشتهاست.
علیرضا دولتشاهی، عضو انجمن دوستی ایران و لهستان از نویسنده «روضه نوح» خواست تا آثار مد نظرش را نام ببرد. محمودی در پاسخ به این پرسش مطرح شده، گفت: اجازه بدهید از تازهترین کتاب منتشر شده نام ببرم. رمان «تو به اصفهان بازخواهی گشت»نوشته مصطفی انصافی که تازگی در نشر چشمه منتشر شده است، تمرکزش بر ورود خانوادهیی لهستانی به ایران است. از اتفاق در این رمان یک لهستانی است که به ایران میآید تا سرنخهایی از مادر بزرگ لهستانی خود در تهران بگیرد. این حضور بهانهای است برای بازکاوی بخشی حساس از تاریخ معاصر ایران و موضوع اصلی رمان است. رمان مصطفی انصافی با استقبال خوبی هم رو به رو شده و به نظرم مورد خوبی است برای ترجمه به لهستانی و انتشار در این کشور.
نویسنده مجموعه داستان «باد زنها را میبرد» ادامه داد: «خانه لهستانیها»نوشته مرجان شیرمحمدی نیز دستمایهاش همین حضور است. شیرمحمدی در این کتاب، تکههایی از زندگی زنان تنها در تهران دوره پهلوی را با زبانی شیرین روایت میکند. پیشنهاد میکنم این رمان را هم در بررسی بازتاب حضور لهستانیها در ایران مورد توجه قرار بدهید. در رمان «دیلماج» نیز حمید شاه آبادی اشارهای به این حضور دارد. دیلماج نیز یکی از رمانهای مهم منتشر شده بعد از انقلاب است.
او همچنین گفت: در داستانهای کوتاه فارسی ردپاهایی دیگر از این حضور هم میتوان پیدا کرد. به حتم دیگر نویسندگانی مانند احمد بیگدلی نیز میتوان حضور لهستانیها را دید. بیگدلی در یکی از داستانهایش اشاره ای نوستالژیک به این موضوع دارد.
محمودی، همچین به رمانی منتشر نشده از خودش با نام «گم و گور» اشاره کرد که حضور لهستانیها بعد از جنگ دوم جهانی در تهران را از زاویهای دیگر روایت کردهاست.
علیرضا دولتشاهی در ادامه ازعدم بازتاب این آثار در لهستان انتقاد کرد و تعداد این آثار را انگشت شمار دانست. وی از اینکه هیچ نهادی یا انتشاراتی وجود ندارد تا هیئت لهستانی را در جریان این آثار ادبی که به نحوی به لهستان نگاه ویژهای دارد، قرار بدهد، اظهار نارضایتی کرد.
بوف کور هم در لهستان شناخته شده نیست
ماتئوش کواگیش، استاد گروه ایرانشناسی دانشگاه کراکوف از دیگر لهستانیهای حاضر در این نشست درباره آثار ادبی فارسی که در آنها به نحوی به لهستان اشاره شده صحبت کرد و گفت: در یکی از نمایشنامههای رضا قاسمی هم یک چهره لهستانی وجود دارد که همین امر دلیل ترجمه این نمایشنامه برای من بود. متاسفانه نام نمایشنامه در خاطرم نمانده است.
این ایران شناس ادامه داد: «بوف کور» هم نزدیک به پنجاه سال پیش توسط فرهنگستان علوم لهستان و مستقیما از فارسی ترجمه شد. اما این مساله مربوط بهمدتها قبل است و باید بهنحوی این ارتباطات از سر گرفته شود.
او تاکید کرد که برخلاف تصور نام صادق هدایت در بیرون از ایران آنطور که گفته میشود، مطرح نیست و اضافه کرد: در لهستان نیز دههها قبل ترجمهای از آن شده است و در لهستان، هدایت نویسنده چندان شناخته شدهای نیست.
کراسنوولسکا در ادامه بحث از دیگر آثاری که در آن به نحوی به شخصیتی لهستانی اشاره شده است صحبت کرد و گفت: در یکی از کتابهای شهرنوش پارسی پور به نام بر بال باد نشستن داستانی وجود دارد که یکی از شخصیتهای آن یک زن لهستانی است و من هم معتقدم که این اشتراکات فرهنگی مهمترین عامل جذابیت آثار فارسی برای ملت لهستان است.
متئوش کواگیش، دانشجوی دوره دکترای ایرانشناسی و مؤلف کتاب خط و رسم الخط زبان فارسی نیز با اشاره به مجموعه داستانی که تازگی به فارسی ترجمه کرده است، گفت: کتاب «پل فیروزه» شامل داستانهایی ازنویسندگان معاصر ایرانی از جمله نادر ابراهیمی، جواد مجابی، شهریار مندنیپور، فرشته ساری، منیرو روانیپور، صوفیا محمودی، محبوبه میرقدیری و بیژن نجدی است.
حسن محمودی با این توضیح که این نویسندگان چندان قرابت و مشابهتی با هم ندارند و انتخابشان برای جمع شدن در یک مجموعه جای پرسش دارد، از کواگیش خواست تا معیارهای انتخابش برای داستانهای کوتاه این نویسندگان را برشمرد.
کواگیش در پاسخ به پرسش از معیارهای انتخابش گفت: معیارهای من برای انتخاب این داستانها چند چیز بود. در درجه اول میزان علاقه خودم، جذابیت داشتن برای خواننده لهستانی و در درجه بعد تنوع مد نظرم بود. تنوع موضوعات، تنوع جغرافیایی و تنوع تاریخی زمان مانند جنگ.
وی نیز درباره علت عدم استقبال از این اثر و آثار مشابه فارسی گفت: به علت عدم تبلیغات با استقبال مواجه نمیشود. هر کتابی که چاپ میشود برای آن باید در سطح شهر هم تبلیغات صورت بگیرد. عدم معرفی و عدم حضور نویسنده در رونمایی ترجمه اثر خود بر فروش و معرفی اثر تاثیر منفی میگذارد.
حسین طباطبایی علت این امر را عدم فعالیت رایزن فرهنگی دانست و تاکید کرد که باید این مشکل برطرف شود تا دو کشور بتوانند بدون واسطه به فعالیتهای فرهنگی موثر ادامه بدهند.
کواگیش با ابراز خوشنودی از قول مساعد مدیر اداره اروپای شرقی سازمان ارتباطات برای پیگیری راه اندازی خانه فرهنگ ایران در لهستان در ادامه اشاره به حضور محمود حسینیزاد و گلی ترقی در لهستان در چند هفته پیش کرد و گفت: جشن رونمایی خواب زمستانی گلی ترقی، سالن مملو از آدم بود. اتفاق خوبی برای این نویسنده ایرانی افتاد. حتی با آنکه کتاب ترجمه شده محمود حسینی زاد به جشنواره نرسید و در چاپ خانه ماند، باز هم با او ارتباط خوبی برقرار شد که ناشی از حضور چهره به چهره نویسندگان ایرانی و تاثیر خوبشان بود.
وی به تبلیغاتی که انتشارات شمعومه برای معرفی و رونمایی این کتاب انجام داد، اشاره و اظهار امیدواری کرد تا ناشران خصوصی بیشتری در حیطه بینالملل فعالیت کنند.
در ادامه کواگیش نظر حاضران در جمع را درباره نویسندهای ایرانی که شایسته نوبل ادبیات است جویا شد که منجر به بحثی درباره قابلیتهای نویسندگان ایرانی در قید حیات برای نامزد شدن در این جایزه شد و پاسخهای جالبی ردوبدل گشت.
لهستانیهای حاضر در جمع و به همراه چند نفر از خبرنگاران کتاب حاضر در جمع بر نام محمود دولت آبادی اجماع نظر داشتند.
ایرانیها در حصار زبان هستند
علیرضا دولتشاهی با این نظر مخالف بود و آثار دولت آبادی را به دلیل تکیه بیش از حد به فرهنگ بومی ایرانی برای ترجمه و جهانی شدن مناسب نمیدانست. وی شهرنوش پارسی پور را شایسته دریافت این جایزه دانست و از آثار او دفاع کرد.
دولتشاهی بر خلاف نظر حسن محمودی، نویسنده و داستان پژوه، بومی بودن اثر را یک عامل بازدارنده برای جهانی شدن عنوان کرد و گفت: برای نوبل مستلزم معرفی هستیم. داستان با زبان محلی در ترجمه در نمیآید و زبان قصه باید جهانی باشد. بومی گرایی به این روند ضربه میزند. ایرانیها در حصار زبان هستند و پیام داستان به زبان دیگر منتقل نمیشود. مترجم باید آنقدر به زبان فارسی مسلط باشد تا بتواند این پیام را منتقل کند. به نظرم این ویژگیها در آثار شهرنوش پارسیپور به خوبی نمایان است و از بین نویسندگانی که در قید حیات نیستند هم هوشنگ گلشیری شایسته دریافت این جایزه بود.
کواگیش که خود طراح این پرسش بود، از بهرام بیضایی نام برد و او را شایسته دریافت این جایزه دانست و دورنمایه آثار او را نسبت به نویسندگان ایرانی دیگر جهانیتر دانست و در دفاع از نظر خود سخن گفت.
او در ادامه خبر از ترجمه اثر جدید شهریار مندنیپور به زبان لهستانی داد که با تکیه بر نسخه انگلیسی است و اعلام کرد که کار ترجمه آن به تازگی به اتمام رسیده و به زودی شاهد انتشار این اثر در لهستان خواهند بود. کوالیش، شهریار مندنیپور را نیز از چهرههای داستان معاصر فارسی دانست که در لهستان آثارش در حال ترجمه است و پیش بینی کرد با توجه به ترجمه آثارش به زبانهای دیگر و انتشار در کشورهای مختلف، شانس دیده شدن را دارد.
کواگیش نیز بر ضرورت تبلیغات برای معرفعی فرهنگ ایرانی تاکید کرد و برای مثال بخشی از فعالیتهای کشور ترکیه را برای ترویج کالاهای فرهنگی و تمدن خود در لهستان مثال آورد.
کواگیش از فقدان خانه فرهنگ ایرانی در لهستان انتقاد کرد و گفت: این جلسه و صحبتها به نظرم بسیار جدی است.چند سالی است که ترکیه در شهر ورشو یک مرکز فرهنگی ترکی را احداث کرده که نقاشی ابروباد و آواز ترکی و ... یاد میدهد. ترکیه با زیرکی تمام نقاشی ابروباد را که هنری اصالتا ایرانی است به نام خود زده که این موضوع برای من ایران شناس بسیار دردناک است.یک موسسهای شبیه به این از ایران جایش به شدت در لهستان خالی است.
کواگیش از اشتیاق مردم لهستان برای شناخت هر چه بیشتر فرهنگ ایرانی صحبت کرد و گفت: علاقهمندان به خانه فرهنگ ایران تنها لهستانی ها نیستند و مردم لهستان به فرهنگ و هنر ایران توجه ویژهای دارند و به عنوان مثال به سینمای ایران علاقه ویژهای دارند. لهستانیها ملتی هستند که به فصل ارتباطات بیشتر گرایش دارند.
کار اصلی رایزنی شناسایی ایران شناسان است
حسین طباطبایی با تایید سخنان کواگیش درباره وظایف اصلی یک رایزن فرهنگی عنوان کرد: کار اصلی رایزنی شناسایی ایران شناسان است و نباید گمان کرد که تنها وظیفه رایزن، رایزنی دینی و سیاسی است
این مترجم در راستای تقویت روابط فرهنگی لهستان با ایران با توجه به کمکاری رایزن فرهنگی در لهستان، همکاری با شهرکتاب را پیشنهاد داد و گفت: علیاصغرمحمدخانی درشهر کتاب بهشتی در زمینه پل ادبی بین ایران و ملل مختلف فعال است و خود من در ارمنستان چهار پل ادبی برگزار کردهام. در زمینههای مختلفی مانند داستان و نمایشنامه و.. فعالیت کردیم. دوسال بعد ازنشستی که در ارمنستان برگزار شد، هیئت ارمنی به ایران آمد و همین برنامه را در ایران برای ارمنستان برگزار کردیم. چهار برنامه در این زمنیه برگزار شد.
او افزود: دستاوردی که این پل ادبی داشت این بود که پس از مدتی این رابطه مستقل از رایزنی سال به سال ادامه یافت. پل ادبی ارمنستان دستاورد ارزشمندی بود. در روسیه این برنامه، موفقیت ارمنستان را نداشت. از شاعر، استاد دانشگاه و منتقدی روسیه دعوت به عمل آمد و هیات روسی به تهران و شیراز آمدند اما از سمت هیئت روسی استقبال خوبی نشد. اگر بتوان این همکاریها را با انجمن قلم لهستان ادامه داد اتفاقات خوبی خواهد افتاد. البته سازمان ارتباطات و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم میتواند در این زمینه تاثیرگذار باشد.
در نهایت حسین طباطبایی از موانع ایجاد و تدوام ارتباط فرهنگی دو کشور صحبت کرد و گفت: یک موافقتنامه فرهنگی در سال 1969 میلادی امضا شده و ایران علاقهمند است تا به همین موافقتنامه عمل شود. اما لهستان خواستار اصلاحاتی در این موافقتنامه است. تغییر در موافقتنامهها در ایران فرآیند زمانبری است و باید مورد تایید مجلس شورای اسلامی قرار بگیرد. اما این مساله مانع رایزنی فرهنگی نیست و میتوان بدون انجام اصلاحات همچنان با همان توافقنامه به این رابطه فرهنگی ادامه داد.
در ادامه بحث از طرح گرنت و تسهیلاتی که دولت برای معرفی و ترویج آثار ادبی فارسی درنظر گرفته، صحبت شد و دولتشاهی طرح ترجمه معکوس را پیشنهاد کرد.
طباطبایی از تجربیات خود در مسکو صحبت کرد و از عدم همکاری روسیه در ترجمه آثار فریبا وفی و زویا پیرزاد سخن به میان آورد. وی اولویت ترجمه در رایزنیهای فرهنگی را با ترجمه آثار نویسندگانی نظیر آثاری از مصطفی مستور، رضا امیرخانی و محمدرضا بایرامی و کارهایی که در حوزه دفاع مقدس است، عنوان کرد.
طباطبایی با توجه به تاریخ روشن روابط بین ایران و لهستان و فقدان هر گونه نقطه تاریک در این بین، از آینده روابط فرهنگی دو کشور اظهار خرسندی کرد.
در ادامه دولتشاهی از عهدشکنیهایی که هر بار در دعوت از لهستان به عنوان مهمان ویژه نمایشگاه کتاب تهران افتاده، انتقاد کرد و عنوان کرد که دعوت از لهستان به عنوان مهمان ویژه در نمایشگاه نقش مهمی در شکلدادن به این رابطه بازی خواهد کرد.
فقدان کانون موثری از نویسندگان
دولتشاهی فقدان کانون نویسندگان مشابه آنچه را در لهستان وجود دارد، نقطه ضعفی برای برقراری ارتباط دانست و از نبود همتای انجمن قلم در ایران انتقاد کرد. حسن محمودی کانون نویسندگان تهران را به عنوان انجمن فعالی که شامل 400 نویسنده تهرانی است پیشنهاد کرد تا برای برقراری هر ارتباطی مجبور به گذراندن مراحل دولتی نباشند.
در ادامه جلسه حسن محمودی از مشکلاتی که در نتیجه وقفه روابط بین ایران و دیگر کشورها پیش میآید، صحبت کرد و گفت: اشکال کار در این است که هر دو طرف از آثاری که در دو کشور ترجمه میشود، بی خبر هستند. و این همکاری اگر به صورت نویسننده- ناشر و ناشر -نویسنده شکل بگیرد به خوبی میتوان از آن بهرهبرداری کرد. به عنوان مثال اورهان پاموک به عنوان نویسنده در وهله اول خودش، اراده و عزم شخصی برای برقراری ارتباط و جهانی شدن داشته است. در دنیای امروز که دیگر ارتباط برقرار کردن چندان نیازمند رایزنیهای رسمی نیست و همه چیز را فضای مجازی تسهیل کرده است، نویسنده ایرانی نیز باید برای معرفی خودش به مخاطبان در کشورهای دیگر تلاش کند.
نویسنده مجموعه داستان «از چهارده سالگی میترسم» ادامه داد: اگر جهانی شدن برای یک یا دو نفر از نویسندگان ایرانی بیفتد، قدم های بزرگی برداشته میشود و راه جهانی شدن را هموارتر میکند. همان اتفاقی که برای سینمای ایران افتاد. توجه کنید تا قبل از این که عباس کیارستمی نخل کن را برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد، کمتر کسی حتی تصور رقابت در این جشنواره مهم را داشت. نمونه دیگرش هم اسکاری است که اصغر فرهادی نصیب سینمای ایران کرد. تا این اتفاق نیفتاده بود، کمتر خودمان را در قد و قواره رقابت می دیدیم. در ادبیات نیز باید هرطوری هست این اتفاق بیفتد تا خودبینیها نسبت به ادبیات معاصر ایران در داخل کشور از بین برود و در عوض جهان نیز نسبت به ادبیات ایرانی کنجکاو شود.
در پایان ایران شناسان لهستانی از بخشهای مختلف خبرگزاری کتاب ایران بازدید کردند و اظهار امیدواری شد که در بخش زبانهای خارجی در صورت همکاری دو طرفه، زبان لهستانی نیز اضافه شود.
نظر شما