کتاب «نابرابری ملتها» استدلال میکند که چرا حق با مصریهای حاضر در میدان تحریر، و نه بسیاری از محققان و تحلیلگران، است؛ در واقع مصر دقیقاً از این رو فقیر است که تحت حاکمیت نخبگان کمشماری قرارداشته است که جامعه را با هدف کسب منافع شخصی و از جیب تودههای گسترده مردم سازماندهی میکردهاند.
نظریه حاکم بر کتاب همان نظریه نهادگرایی است که جایگاه خاصی در علم سیاست و سایر حیطههای مطالعات انسانی دارد. نهادگرایی نظریهای اجتماعی است که دیدگاهی جامعهشناختی را درباره نهادها، نحوه تعامل و تأثیرگذاری متقابل نهادها بر یکدیگر، و تأثیر نهادها بر جامعه ارائه میکند. این نظریه گستره دید جامعتری نسبت به پدیدههای انسان دارد و با وود ماهیت پیچیده چنین مسائلی، عمدتاً نتیجهای سادهتر بهدست میدهد. در عینحال، برای پرهیز از نتیجهگیری اشتباه برمبنایی چنین کلی و گسترده، که آسیب چنین نگاهی است، باید فرضیهای فرعی متقاعدکنندهای پروراند و تمام جوانب امر را از غربال فرضیه تحقیقاتی عبور داد. و این کار بزرگی است که عجماوغلو و رابینسون با دقت بسیار از پس آن برمیآیند.
نگاه موردی آنان به جوامع انسانی، از گذشته دور تا به امروز، با دقت این نظریه را مورد بررسی قرار میدهد، میکوشد به پرسشهایی که در ذهن مخاطب کتاب و پس از آگاهی از نگاه نویسندگان شکل میگیرد پاسخ دهد و او را نسبت به دقت و کارآیی نظریه کتاب متقاعد سازد.
نهادهای موردبحث در این کتاب، از نگاه اجتماعی به دو دسته نهاد سیاسی و اقتصادی تقسیمبندی میشوند، و به لحاظ ماهیت نیز به دو نوع نهادفراگیر و استثمارگر یا بهرهکشانه که ماهیتی انحصارطلبانه دارد.
این کتابی است درباره تفاوتهای کلان بین میزان درآمد و سطح زندگی مردم جهان؛ عاملی که کشورهای ثروتمندی مانند ایالات متحده، بریتانیا و آلمان را از ملل فقیر جهان از جمله کشورهای واقع در پایین دست صحرای آفریقا (آفریقای سیاه)، آمریکای مرکزی و جنوب آسیا جدا میکند.
نارضایتی عمومی در برخی از کشورها که در کتاب به آن اشاره شده ریشه در فقر آنها دارد. یک شهروند متوسط مصری درآمدی حدود 12 درصد یک شهروند متوسط آمریکایی دارد و امید او به زندگی 10 سال کمتر از همتای آمریکاییاش است؛ 20 درصد جمعیت مصر در فقر مفرط به سر میبرند. گرچه این تفاوتها چشمگیر به نظر میرسند، در مقایسه بین ایالات متحده و فقیرترین کشورهای جهان، مانند کرهشمالی، سیرالئون و زیمبابوه، یعنی کشورهایی که بیش از نیمی از جمعیتشان در ورطه فقر دست وپا میزنند، ارقام کوچکی به نظر میآیند.
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «چرا مصر تا این حد فقیرتر از آمریکاست؟ چه محدودیتها و قیدهایی مانع از آن میشود که مصریها مرفهتر شوند؟ آیا فقر مصر تقدیر محتوم و تغییرناپذیر این کشور است یا اینکه میتوان آن را محو و ریشهکن کرد؟ یکی از روشهای معمول برای پاسخدادن به این پرسش ها آن است که ببینیم خود مردم مصر در قبال مشکلاتی که با آنها دستوپنجه نرم میکنند چه نظری دارند و چرا علیه حکومت مبارک بهپا خاستند.
به باور مصریها، آنچه آنان را عقب نگه داشته دولتی است آلوده و حکومتی فاسد و جامعهای که در آن نمیتوانند از استعداد، بلندپروازی، خلاقیت و آموزشهایی که دیدهاند بهره ببرند. آنها همچنین بر این باورند که ریشههای این مشکلات سیاسی است. تمامی موانع اقتصادی که گریبانگیر آنهاست ناشی از نحوه بهکارگیری قدرت سیاسی در مصر و به انحصار درآمدن آن به دست گروهی کمشمار و تنگنظر از نخبگان است؛ بهباور معترضان مصری این نخستین موردی است که باید تغییر یابد. با این حال، معترضان میدان تحریر در درک علل این شرایط بهشدت از تفکر متداول و دیدگاههای غالب فاصله میگیرند.
در این کتاب، ما استدلال خواهیم کرد چرا حق با مصریهای حاضر در میدان تحریر، و نه بیشتر محققان و تحلیلگران، است؛ در واقع مصر دقیقاً از این رو فقیر است که تحت حاکمیت نخبگان کمشماری قرارداشته است که جامعه را با هدف کسب منافع شخصی واز جیب تودههای گسترده مردم سازماندهی میکردهاند. قدرت سیاسی بهشکلی تنگنظرانه در دست این نخبگان متمرکز بوده و برای ایجاد ثروتی کلان برای دارندگان قدرت استفاده میشده است.
در این کتاب ما نشان خواهیم داد چگونه برخی الگوها با گذر زمان خودشان ار تکرار میکنند و چرا گاهی این الگوها تغییر مییابند، مانند آنچه در انگلیس 1688 و در جریان انقلاب سال 1789 فرانسه رخ داد. این کار به ما کمک میکند دریابیم که آیا امروزه موقعیت مصر دستخوش تغییر شده است، و این که آیا انقلابی که مبارک را از مسند قدرت پایین کشید به ایجاد نهادهای جدیدی منتهی خواهد شد که بتوانند رفاه را برای مصریها به ارمغان آورند یا نه. مصر درگذشته شاهد وقوع انقلابهایی بوده است که در شرایط تغییری ایجاد نکردند؛ چه در واقع آنان که انقلابها را برپا کردند فقط زمام امور را از کسانی که برکنارشان کرده بودند تحویل گرفتند و همان نظام گذشته را بازآفریدند.
برای شهروندان عادی دشوار است قدرت سیاسی واقعی را به دست آورند و مسیر جامعه خود را تغییر دهند؛ با این حال باید در نظر داشته باشیم که تحقق چنین هدفی در نهایت امکانپذیر است، همانطور که در ادامه کتاب خواهیم دید چگونه این مهم در انگلیس، فرانسه و ایالات متحده و نیز در ژاپن، بوتسوانا و برزیل تحقق یافت. در اصل، هدف دگرگونی سیاسی است که یک جامعه فقیر برای ثروتمندشدن به آن نیاز دارد. شواهدی وجود دارد که این تحول و دگرگونی ممکن است در مصر در حال رویدادن باشد.»
کتاب «نابرابری ملتها» نوشته دارون عجم اغلو ـ جیمزای ـ رابینسون به ترجمه حمیدرضا خطیبی با شمارگان هزار نسخه در 844 صفحه به بهای 58 هزار تومان توسط نشر هنوز به چاپ رسیده است.
نظر شما