بابالنگدراز داستان زندگی جودی آبوت دختری پرورشگاهی است که یکی از اعضای هیئت امنای پرورشگاه به استعداد نویسندگیاش پی میبرد و تصمیم میگیرد او را به دانشگاه بفرستد تا نویسنده شود. او هویتش را از جودی مخفی نگاه میدارد و او را موظف میکند مرتب برایش نامه بنویسد؛ بدون اینکه منتظر پاسخ نامه باشد.
داستان «بابا لنگ دراز» اینگونه آغاز میشود: اولین چهارشنبهی هر ماه واقعاً وحشتناک بود؛ روزی که همه منتظرش بودند، با شجاعت آن را پشتسر میگذاشتند و خیلی زود فراموشش میکردند. در این روز همهی دیوارهای ساختمان باید بدون هیچ لکه، همه ی میز و صندلیها بدون گرد و خاک و همهی تختخوابها مرتب میبودند. نودوهفت بچهی کوچولوی یتیم باید نظام میشدند، موهایشان شانه میشد، لباس آهاردار سفید تنشان میکردند و هر دقیقه باید به آنها هشداد داده میشد که اگر کسی از میهمانان از شما سؤالی پرسید فقط بگویید: «بله قربان، نه قربان!»
جین وبستر داستان «بابالنگ دراز» را در سال 1912 نوشت. «بابالنگ دراز» سالهای جزء پرفروشترین کتابها بود و از روی آن نیز فیلمی تهیه شد. جین وبستر در سال 1915 داستان «دشمن عزیز» را نوشت که به نوعی ادامه «بابالنگ دراز» است.
جین وبستر، نویسندهی این رمان، خواهرزادهی مارک تواین، نویسنده معروف آمریکایی است.
آلیس جین چندلر وبستر، معروف به جین وبستر، در سال 1876، در نیویورک بهدنیا آمد. پدرش ناشری معتبر و مادرش خواهر مارک تواین نویسندهی معروف آمریکایی بود. او در سالهای 1903 تا 1909 چند داستان نوشت که اغلب آنها دربارهی اتفاقات دوران تحصیل در مدرسه و دانشکده بودند. سپس چند داستان کوتاه هم چاپ کرد که چندان مورد استقبال قرار نگرفتند.
این نویسنده در چهلویکسالگی، بعد از تولد دخترش از دنیا رفت.
پیشتر این رمان، با ترجمههای محسن سلیمانی، سوسن اردکانی، میمنت دانا و... به فارسی منتشر شده است.
نظر شما