روزبه زهرایی و مهدیه مستغنییزدی در دومبن جلسه تاریخ شفاهی نشر از مشکلات و موانع انتشارات در ایران گفتند.
مهدیه مستغنییزدی گفت: وقتی بعد از مدتها به دنبال دریافت مجوز نشر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای نشر کارنامه بودم، پس از اینکه کتاب«تئوری بنیادی موسیقی» به عنوان کتاب سال انتخاب شد، در مراسمی به دنبال آیتالله هاشمیرفسنجانی رفتم و وی را صدا کردم اما متوجه من نشد. یکی از اطرافیانش برگشت و جویای کارم شد که بعدها فردی برای پیگیری درخواستم تعیین شد.
وی افزود: به فردی که مامور رسیدگی به درخواست من شده بود، گفتم چرا باید من پاسخگوی فعالیتهای سیاسی همسرم باشم، در حالی که وی برای کارهایش تاوان پرداخت کرده و حبس کشیده است، چرا نباید فردی که از سیاست رویگردان شده و به سمت فرهنگ آمده است نتواند با آن همه ذوق و عشقی که به کتاب دارد، مجوز یک نشر را بدست بیاورد؟!
صاحبامتیاز نشر کارنامه ادامه داد: چرا باید شناسنامه کتابها را سرچهارراهها از افرادی دیگر گدایی کنیم؟ برای زهرایی کتابها مانند فرزندانش بودند اما هر بار برای چاپ «حافظ به سعی سایه» و «تئوری بنیاید موسیقی» باید به ناشران دیگر متوسل میشد.
مهدیه مستغنییزدی اظهار کرد: بالاخره با سماجت و پیگیرییام نتیجه داد و مجوز نشر کارنامه به نام من صادر شد. از سال 79 این نشر شروع به چاپ کتاب کرد و من مجوز را در اختیار زهرایی گذاشتم.
مستغنییزدی درباره نحوه برآورد مالی در کارهای همسرش بیان کرد: به نظرم زهرایی فرد عاقلی نبود، بلکه عاشق کتاب بود و در این میان برای کیفیت کارش به پول و در نتیجه ضرر و زیان آن اهمیتی نمیداد. شاید عشق بیش اندازه به کتاب باعث شد که بگویم زهرایی در نشر عاقلانه کار نمیکرد، بلکه عاشقانه دست به چاپ یک اثر میزد.
روزبه زهرایی نیز در این جلسه گفت: نخستین کتابهایی که در کارنامه چاپ شد، اگر اشتباه نکنم کتابهای شاعری به نام کسری عنقایی بود، همچنین چاپ دوم کتاب«حافظ به سعی سایه» که در قطع وزیری منتشر شد. از طرفی برخی معتقدند که پدرم در چاپ کتاب وسواس به خرج میداد، به نظرم این اصطلاح درست نیست، پدرم کار را درست انجام میداد و اینطور نبود که بخواهد کتابی را با سرعت و حجم انبوه منتشر کند. با اینکه وی اصول چاپ کتاب در کشورهای غربی را از نزدیک ندیده، اما همان مدت زمانی که در انتشارات فرانکلین کار کرده بود، از آن تاثیر بسیاری گرفته بود.
وی افزود: زهرایی همیشه در متن کتابها برخی اصطلاحات و کلمات را با تائید مولف یا مترجم تغییر میداد و مداخله میکرد. زیرا معتقد بود که باید از متن کتاب یک معنی استنباط شود و نباید متن یک کتاب مغلق و پیچیده باشد. به همین دلیل برخی کتابها را گاهی مدت طولانی کنار میگذاشت تا به اصطلاح خودش دم بکشد و زمان انتشار عطر و بویش بپیچد.
فرزند ارشد زهرایی ادامه داد: شاید حُسنسلیقه، موقعیتسنجی و عشق به کار در زهرایی باعث شده بود که گاهی دکترمحمدعلی موحد از انتخابهای پدرم متعجب شود و به نظرش نوع طراحی جلد، کاغذ کتاب، فونت و ... گاهی هدر دادن سرمایه فرهنگی تلقی شود اما با این حال از بازخورد کتابهایی که پدرم چاپ میکرد، حیرتزده میشد.
روزبه زهرایی عنوان کرد: اما درباره راضی کردن مولفان و مترجمان در تاخیر طولانی بابت انتشار آثارشان باید گفت که پدر به لطایفالحیل کاری میکرد که ثمره آن با وجود تاخیر صد در صد بُرد- بُرد باشد. اما ما به عنوان نسل دوم، به دلیل آنکه با افرادی فاخری سروکار داریم که به جای فرزند یا نوه آنها به شمار میآییم گاهی مجبور شدیم با وجود 90 درصد هزینه به دلیل تاخیر در انتشار اثر، قرارداد را به دلیل تعجیل مولف یا مترجم ملغی کنیم.
روزبه زهرایی با اشاره کتاب «مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» گفت: این کتاب از طبخ ساده یک ماهی سر میز شام در منزل نجف دریابندری آغاز شد و بعد از آن، چون پدرم شکارچی بسیار بُراقی بود، بسیار پیگیر شد تا کتابی که نجفدریابندری کمتر از 50 صفحه آن را در کاغذهای کاهی نوشته بود، دنبال کند و این روند تقریبا 14 سال طول کشید تا «مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» با آن شکل و شمایل خاص زهرایی به چاپ برسد.
وی افزود: پدرم با لطایفالحیل و با ریزهکاریهای خاص خودش توانست نجفدریابندری را به سمت ادامه تالیف کتاب مستطاب آشپزی ترغیب کند. در این کتاب حتی یک مورد را نمیبننید که متعلق به دیگری باشد بلکه همه چیز در نشر کارنامه تهیه و پیاده شد. در این میان نثر جاندار استاد نجفدریابندری نیز به اثر ارزشی بیش از پیش افزود.
فرزند ارشد زهرایی ادامه داد: هرگاه که نثر معرکه و جاندار استاد نجفدریابندری را میخواندم، به وی میگفتم این نثر شما مرا میبرد و وی به من میگفت که سعدی بخوان. از طرفی نام کتاب در ابتدا تنها «مستطاب آشپزی» بود که بعدها پدرم آن نام عریض و طویل «مستطاب آشپزی از سیرتا پیاز» را برای آن انتخاب کرد. زیرا معتقد بود که نام کتاب در جذب مخاطب بسیار تاثیرگذار است و در این رابطه هم ذوق خوبی داشت.
روزبه زهرایی گفت: علاقه به کار جمعی شاید از آن مرام اشتراکی پدرم برحسب سالها سابقه کار سیاسی نشات میگرفت، کار سیاسی که در دهه 60 متوقف شد و جای خودش را به تلاش عاشقانه در کتاب و فرهنگ داد. مثلا یکی از کارهایی که انجام داد، کتابی بود که قرار شد در سالگرد درگذشت مهدی اخوانثالث (که با وی آشنایی و دوستی داشت)، منتشر شود. جریان از این قرار بود که وی با همکاری برخی ناشر تصمیم گرفتند که در روزنامه همشهری تسلیتی به مناسبت سالگرد این شاعر منتشر کنند.
وی افزود: هزینه تسلیت در روزنامه مبلغ کلانی میشد، بنابراین قرار شد که زهرایی و دو ناشر دیگر دو کتاب را به چاپ برسانند. نتیجه آن یادنامه «باغ بیبرگی» شد که اکنون از سوی نشر زمستان با مدیریت زردشت اخوان ثالث، بارها تجدیدچاپ شده است. اما باید پذیرفت که در ایران کار جمعی حتی با نزدیکان هم دشوار است چه برسد به اینکه بخواهید با چند ناشر یک کار جمعی انجام دهید. دفعه قبل هم گفتم که توسعه دادن کار نشر از دغدغههای زهرایی بود و همیشه دوست داشت که بزرگترین کتابفروشی و مرکز پخش کتاب را داشته باشد.
فرزند ارشد زهرایی با اشاره به درگذشت پدرش اظهار کرد: پدرم پس از پایان کتاب «خواب آشفته نفت»، از سقوط رضاشاه تا کودتای 28 مرداد نقطه سر خط را گذاشت و کتاب را به پایان رساند. عینکش را درآورد و قلمش را کنار گذاشت و در 27 مردادماه 92 قبل از ساعت 11 درگذشت. مردی که همیشه تصویرهای طولانی و درازآهنگ از آینده داشت و به آینده خوشبین بود.
نظر شما