چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۰
«فکه» با یادی از امام خمینی(ره) و شهدای مدافع حرم منتشر شد

یک‌‌صدوشصت و نهمین شماره ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی «فکه» با مباحث مختلف از‌جمله گرامی‌داشت سالگرد رحلت امام خمینی(ره)، مدافعان حرم و معرفی کتاب منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) یک‌‌صدوشصت و نهمین شماره ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی «فکه» منتشر شد.

یادداشت این شماره از «فکه» به قلم علی حسین‌پور، سردبیر با عنوان «قدردان نعمت بزرگ» به موضوع دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اختصاص دارد.

زهرا عابدی، جانشین سردبیر نشریه یادداشت خود را به بیست و هشتمین سالگرد رحلت جانگداز بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران اختصاص داده است؛ در بخشی از این یاداشت می‌خوانیم: «یاد 15 خرداد در ذهن همه کسانی که آن‌روز‌ها را درک کرده‌اند ماندگار و عبرت‌انگیز است. خرداد، یاد‌آور قیام و انتظار است. تبلور افکار و اندیشه‌‌ امام را در نیمه خرداد می‌توان درک کرد.»

«چشم‌انداز»، «موج بیداری»، «گذر از تاریخ»، «روایت راوی»، «یادمان»، «مدافعان حریم»، «فکه+» دیگر بخش‌های این شماره از نشریه «فکه» است.
 
«چشم‌انداز» این شماره از «فکه» به سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره «مدیریت علمی» اختصاص دارد. آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرمایند: «علم به خودی خود قدرت است این واقعیت را می‌توان نادیده گرفت که کشوری در ارتباطات بین‌المللی پیروز است که توان علمی‌اش بالا و حرکت علمی‌اش مستمر و متناسب با سرعت حرکت علم در جهان باشد.» ایشان ادامه می‌دهند: «واقعیت این است که علم و دانش، مولفه و محرکه اصلی قدرت ملی هر کشور به شمار می‌رود و به همین دلیل نظام‌های سیاسی جهان اسلام استمرار اقتدار را در آزمایشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی خود جست‌و‌جو می‌کنند.»
 
اگر شهید شدی برگرد
«روایت راوی» این شماره از «فکه» مرور کوتاه بر زندگی طلبه بسیجی شهید سعید نورانی از کلام مادر است؛ در بخشی از این خاطره می‌خوانیم: «آخرین باری که اومد مرخصی سال 65 بود. گفت: فکر نکنم دیگه استاد‌هام اجازه بِدن برم جبهه. خیلی ناراحت بود. رفت و یک روز بعد بازگشت و گفت: اجازه دادن. اومده بود خداحافظی. قرار بود ما بریم کرمان منزل اقوام‌مون می‌خواسیتم 15 روز بمانیم؛ اما بعد از چهار روز برادم گفت: بریم قم، بدرقه‌اش. من گفتم: تو این دو سال که سعید جبهه رفت ما کی تا به حال بدرقه‌اش کردیم؟ رفتیم قم دوستاش گفتن یا یه گوشه داره درس می‌خونه یا دنبال استاده و داره سوال می‌پرسه»
 
در بخش معرفی کتاب این شماره  فکه کتاب «حاج عمار(نیم‌ نگاهی به سیره شهید مدافع حرم  محمد حسین محمد‌خانی)» نوشته فاطمه دوست‌کامی معرفی شده است. انتشارات «جنات فکه» این کتاب را منتشر کرده و بخشی از خصوصیات فردی و رشادت‌های این شهید است.

«... تقریبا حدود سه ماه پیش، آمدیم به منزل جدیدمان. چند روز قبل از اسباب‌کشی، با پدر محمدحسین آینه و قرآن آوردیم اینجا. توی خانه که بودیم تفالی به قرآن زدم، اما آیه‌‌ای آمد که دلم ریخت. آیه، آیه «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظرو ما بدلوا تبدیلا» بود.

آیه‌ای که در آن از شهادت بندگان مومن خدا و به انتظار نشستن برخی دیگر صحبت می‌کرد. تا چشمم به این آیه افتاد، ناخودآگاه یاد سی‌‌سال پیش افتادم. سر قضیه ازدواج من و حاج‌آقا، خانواده‌ام موافقت نمی‌کردند. حاج‌آقا اهل تهران بود و ما یزدی بودیم. برای پدر و مادرم خیلی مهم بود که دامادش یا از فامیل باشد یا لااقل از هم‌شهری‌شان. حدود یک سال رفت‌و‌آمد خانواده حاج آقا به خانه‌مان طول کشید تا بالاخره پدر و مادرم راضی شدند.

ماجرای رضایت‌شان هم برمی‌گردد به یک استخاره. سال 61 که پدر و مادرم رفته بودند حج، در آخرین روزی که برای وداع به بیت‌الله رفته بودند، با روحانی کاروان‌شان روبه‌رو می‌شوند و از ایشان می‌خواهند که استخاره‌ای برای‌شان بگیرد. آن بنده خدا هم استخاره را می‌گیرد و به پدر و مادرم می‌گوید: با این که از نیت‌تان خبر ندارم. اما می‌دانم که این استخاره برای ازدواج است. خیلی هم خوب آمده. با این مساله موافقت کنید چون ثمره این ازدواج، فرزندان صالحی هستند که خدمات زیادی به اسلام و مسلمین می‌کنند.

حاج‌آقا متوجه حالم شد و گفت: چی شده؟ ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم: نمی‌دانم قرار است کدام‌تان شهید شوید، شما یا محمدحسین؟!! انگار خدا داشت کم‌کم آماده‌ام می‌کرد. داشت نشانه‌هایی برایم می‌فرستاد تا بدانم خبرهایی در راه است.

گذشت تا روز شهادت محمدحسین. شب قبل از شهادتش، با یکی از مسئولان منطقه تماس گرفتیم. می‌خواستیم ببینیم بالاخره محمدحسین کی می‌آید. به‌مان گفت: کسی جای محمدحسین آمده، محمدحسین هم دارد او را نسبت به منطقه توجیه می‌کند. دیگر ان‌شاءالله امروز و فرداست که بیاید بماند که دیگر خودش نیامد و او را برای‌مان آوردند. خبر شهادتش را که شنیدم حالم خیلی خراب شد. با این که می‌دانستم راهی را رفته که آگاهانه انتخابش کرده و شهادت، موضوع غیرقابل انتظاری نبود، اما این که دیگر او را نمی‌بینیم و صدای خنده‌ها و شوخی‌هایش را نمی‌شنوم، تحمل واقعیت را برایم سخت می‌کرد. به لطف خدا، خیلی زود خودم را پیدا کردم. طوری که یک ساعت بعد از مطلع شدن از شهادتش، هم خودم نماز شکر خواندم و هم به بقیه گفتم بخوانند.»

یک‌‌صدوشصت و نهمین شماره  ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی  «فکه» در 69 صفحه، به بهای چهار هزار تومان را معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه منتشر کرده است.       

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها