کتاب «باغ طوطی» که روایتی از زندگی میثم تمار است به قلم مسلم ناصری از سوی انتشارات کتاب جماران منتشر شد.
در صفحه 154 کتاب میخوانیم: «درست یادش بود که نیمه پر هلال ماه رفته بود زیر ابر. آواز مرغی را شنیده بود که شبیه ناله بود. به نخل چنگ زده بود و با هراس در تاریکی نخلستان منتظر مانده بود تا شاید صدایی بشنود یا نشانهای یا خدای نکرده فریادی چیزی که او را از نگرانی بیرون بیاورد. فقط صدای تاپتاپ قلب خودش را شنیده بود و بس. تازه فهمیده بود چیزی ترسناکتر از سکوت نیمهشب نیست. هرچه گذشته بود، نگرانی او هم بیشتر شده بود. سرانجام طاقت نیاورده بود و با احساس گناه پا آنسوی خط گذاشته بود، اما از امیرالمومنین اثری ندیده بود.»
بخشی دیگر از این داستان تاریخی اینگونه روایت شده است: «حرفهای میثم تیرهایی بودند که از کمان دل او بیرون میآمدند. به خدا سوگند این آخرین سخنان من است و بهزودی مرا بر بلندای مرگ خواهیم دید. دهانم را خواهند دوخت که نتوانم برایتان سخن بگویم. ای خرمافروشان! ای ماهیفروشان! ای کسانی که با مردم بیچاره سروکار دارید و بدبختی همه را میبینید. میبینید چه ستمی بر زن و فرزند کوفی میشود. این چه زندگیای است؟ نه به احکام خدا عمل میشود و نه دنیای شما آرام است. آیا چیزی گواراتر از مرگ برای یک انسان باقی میماند که از خدا طلب کند؟»
کتاب «باغ طوطی» در 216 صفحه با شمارگان یکهزار و 100 نسخه به بهای 11 هزار تومان از سوی انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است.
نظر شما