چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۳:۴۱
ده نكته که باید درباره «هاروکی موراکامی» بدانیم

«هاروکی موراکامی» به احتمال زياد ـ آن گونه كه از نظريات منتقدانش برمي‌آيد ـ موفق‌ترين و تاثيرگذارترين نويسنده دنياي امروز است. بررسي اجمالي دلمشغولي‌ها و عادات شخصي او، زوايايي از شخصيت اين نويسنده ژاپني را براي مخاطبان روشن مي‌كند./

خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) -از هاروكي موراكامي 59 ساله، چندين ميليون جلد كتاب در ژاپن فروخته شده است. پنجمين رمان او «جنگل نروژي» در نخستين سال انتشارش بيش از 3.5 ميليون نسخه فروش داشت و به 40 زبان دنيا ترجمه شد. رمان سال پيش او «پس از تاريكي» در 3 ماه اولي كه از انتشار آن به زبان انگليسي مي گذشت 100 هزار جلد فروش داشت. كتاب‌هاي او به غذاهاي ژاپني شبيه‌اند؛ تركيبي از چيزهاي لذيذ، مزه‌هاي حساب شده همراه و شگفت‌انگيز؛ روياها، خاطرات و چيزهاي واقعي كه با چاشني طنز تركيب مي‌شوند. «جي. روبين» ـ مترجم آثار او ـ مي‌گويد: خواندن آثار موراكامي مغز شما را عوض مي‌كند. نگاه او به دنيا الهام بخش سوفيا كاپولاي كارگردان، ديويد ميچل نويسنده و گروه هاي آمريكايي موسيقي مثل «فلمينگ ليپز» بوده است. او كه جايزه فرانتس كافكا را دريافت كرده، كرسي افتخاري در دانشگاه پرينستون و ليژ دارد و يكي از شانس‌هاي بزرگ نوبل ادبيات است.

موراكامي تفرقه‌انگيز!
در ژوئن 2000، بينندگان برنامه ادبي تلويزيون آلمان با نام «كوارتت ادبي» شاهد نقد‌هاي سرسخت و بي‌ رحمانه شركت‌كنندگان در اين برنامه با نوشته‌هاي او بودند. برخورد ميهمانان برنامه با آثار موراكامي چنان خشن بود كه يكي از دست اندركاران اين برنامه با 12 سال سابقه همكاري مجبور به ترك جلسه مناظره شد. عقايد مختلف در ژاپن هم به همين نحو تقسيم‌بندي شده‌اند. در حالي كه خوانندگان جوان به او عشق مي‌ورزند و حتي دانشكده او «وسدا» را به اميد اين كه در خوابگاهي كه او در «جنگل نروژي» توصيف كرده به سر ببرند، انتخاب مي‌كنند، دست اندركاران ادبي امروز ژاپن آثار او را عامه‌پسند، مهمل و بسيار غرب زده مي نامند و در عوض، كارهايي شبيه «مي‌شيما»، «تاني زاكي» يا «كاواباتا» را ترجيح مي دهند.

موراكامي كه سال 1949 در كيوتو به دنيا آمده، در دانشكده «وسدا» به تحصيل هنرهاي نمايشي پرداخت؛ اگرچه اين رشته كاملا مورد علاقه اش نبود و او بيشتر وقتش را در كتابخانه با خواندن فيلمنامه‌ها مي‌گذراند. او به شدت تحت تاثير اعتراض‌هاي دانشجويي سال 1968 قرار گرفت و اين مساله به اشكال مختلف در رمان‌هاي او نمود يافت.

در مقام نتيجه‌گيري، او نمونه بارز يك بچه پرسر و صداست كه به صورت مشهود، دل‌مشغولي هاي كاپيتاليستي امروز ژاپن را به نقد مي كشد و اين چيزي نيست كه به خوبي از آن استقبال شود.

موراکامی تاثیرگذار
مثل بسياري از رمان‌نويسان ژاپني، «سوفیا کوپولا» كارگردان فيلم «گمشده در ترجمه» براي نوشتن متن و سبك اين فيلم، از رمان‌های موراکامی الهام گرفته است. «دیوید میچل» ـ نامزد دو دوره از جايزه بوکر ـ كه هنگام تدريس در ژاپن با آثار موراكامي آشنا شد-به ميزان زيادي وامدار اوست. در حقيقت، عنوان دومين رمان او «رویای شماره 9» هم به نوعي سپاس تلويحي او از «جنگل نروژي» است كه هر دو عنوان‌های خود را از آهنگ‌های گروه «بیتلز» برگزيده اند.

در كنار همه اين‌ها، كمپاني هنرهاي نمايشي «كمپليسيته» در سال 2003 اقتباسي از «فيل محو مي‌شود» او را به صحنه برد. «رابرت ويت» هم در آلبوم 2006 «مكس ريچتر» با عنوان « ترانه هايي از پيش» در حقيقت از روي كتاب هاي موراكامي مي‌خواند و «سبك جالب مردن» افتباسي از «همه بچه هاي خدا مي‌توانند برقصند» اوست.

موراكامي اقتباس‌ناپذير
تصور كنيد كه «جي.دي سلينجر» و «گابريل گارسيا ماركز» قصد همكاري براي ساخت كارتوني ژاپني بر مبناي فيلم «شاهين مالت» را داشته باشند... «جنگل نروژی» نمونه ژاپني «ناتور دشت» سلينجر لازم است براي هر جوان نگراني خوانده شود. شگفت اين كه «موراکامی» خود اين كتاب را به ژاپنی ترجمه كرده و آن را خوب اما ناقص يافته است. او می‌گوید: «داستان تاریک و تاریک‌تر می‌شود و هولدن كالفيلد شخصیت اصلی کتاب، راه خود را در این دنیای تاریک پیدا نمی‌کند. به نظر من خود سلینجر هم آن را پیدا نکرده است.»

موراكامي ماجراهاي پيش پا افتاده مثل بيان صميمانه آماده كردن و خوردن وعده هاي غذايي را به شيوه‌اي خيالپردازانه انجام مي دهد. قهرمان هاي او معمولا مردم معمولي‌اند كه در تلاشند چرخ زندگي را بگذرانند، تا اين‌كه با نمونه‌اي از يك راهنماي مرد اثيري كه آن‌ها را مورد فشار قرار مي دهد روبه‌رو مي‌شوند و به مسيري ديگر مي افتند كه گاه كاملا حقيقي است.

در «همه بچه‌هاي خدا مي‌توانند برقصند» يك مرد جوان به نام «يوشيا» در يك شركت انتشاراتي كار مي‌كند. او يك روز با يك خماري خردكننده بيدار و ساعت ها پس از موقع معمول و هميشگي عازم دفترش مي‌شود. او در ترني كه شب با آن به خانه بازمي گردد، مرد مسني را مي‌بيند كه اطلاعات مهمي از پدر گمشده‌اش دارد. «يوشيا» اين مرد را در قطار دنبال مي‌كند و بعد در ميان خيابان هاي تاريك و خالي، خودش را وسط يك زمين متروك بيسبال در شب مي يابد. آن مرد محو مي‌شود و «يوشيا» در نقطه پرتاب توپ در ميان باد مي ايستد و خيلي ساده مي‌رقصد.

موراکامی دمدمي مزاج
پدر و مادر او هر دو ادبيات ژاپني تدريس مي كردند، اما او ترجيح داد كتاب‌هاي عامه‌پسند دست دومي را كه در شهر بندري كوبه منتشر مي‌شد،‌ بخواند. او از طرفداران پر و پا قرص موزيك غرب است و از داستان‌هاي فرماليستي «مي‌شيما» نويسنده معروف ژاپني نفرت دارد.

سال 1987 موفقيت شگفت‌انگيز رمان «جنگل نروژي» كه او را يك شبه مشهور كرد، موجب ترس و آزردگي‌اش شد. در دسامبر 1988 كشور را ترك كرد و به آمريكا رفت تا دانشجوي بورسيه دانشگاه پرينستون شود. يك مجله هفتگي ژاپني با چنين تيتري خبر خروج او را داد: «هاروكي موراكامي از ژاپن فرار كرد.»

«وقايع پرنده كوكي» كه در سال 1994 منتشر شد، عقايد فرهنگي گروهي را در هدف گرفته بود كه ژاپن را به سمت جنگ جهاني دوم ديگري سوق مي‌داد، موضوعي كه او در نخستين كتاب غيرداستاني‌اش «زير زمين» كه در سال 1997 درباره حمله به قطار زيرزميني توكيو به وسيله گروه «آوم شينريكيو» منتشر شد، نيز به آن توجه داشت. او نگران تمايل ژاپني‌ها به فراموش كردن فجايع دوران جنگ جهاني است. براي همين هم مي‌گويد: «پيش از اين‌كه بخواهم نويسنده‌اي تبعيدي باشم، نويسنده‌اي ژاپني‌ام. اين‌جا خاك من است و من در آن ريشه دارم. نمي‌تواني از كشورت فرار كني.»

موراکامی، در كسوت مدير كلوب موسيقي
او كلوپ «جاز»اش را از وقتي سال آخر دانشگاه بود تا سال 1981(پيش از شروع نويسندگي) اداره كرد. تجربيات اين دوره مي‌تواند دليلي براي ارائه تصاوير ناخوشايند از الكلي‌هاي حرفه‌اي در كتاب‌هاي او باشد. او مي‌گويد استفاده از الكل به معني تن دادن به رفتارهاي كوته فكرانه، منفي و شرورانه است.

او جايي گفته است: «وقتی کلوپ داشتم، پشت بار می‌ایستادم و كارم اين بود كه با مردم حرف بزنم. من اين كار را هفت سال انجام دادم، اما آدم حرافي نیستم. به خودم قول دادم وقتی به اين كار خاتمه دادم فقط با آدم هايي حرف بزنم كه بخواهم با آن‌ها حرف بزنم.» نتيجه اين شد كه موراکامی هرگز در تلویزیون یا رادیو ظاهر و حاضر نشده ‌است.

موراکامی با بيسبال موراكامي شد
اول آوریل ۱۹۷۸ او داشت در استاديوم «ژينگو» بيسبال تماشا مي‌كرد؛ در توكيو، در يك روز گرم و آفتابي. دو تيم «گنجشك هاي ياكولت» و «‌كپورهاي هيروشيما» با هم بازي مي كردند. «ديويد هيلتون» بازيكن آمريكايي تيم «گنجشك ها» جلو چوب‌دار آمد و يك ضربه زد. در همان لحظه موراكامي دريافت كه بايد رمان بنويسد.

اوايل امسال در گفت و گويي با «اشپيگل» او در اين باره گفت: «يك حس گرم بود. هنوز هم مي‌توانم آن را در قلبم احساس كنم.» از همان شب او كار روي اولين رمانش «اين‌جا باد آواز مي‌خواند» را شروع كرد. اين رمان بسياري از موضوع هاي مورد علاقه موراكامي را در خود دارد: حيوان‌ها در آن حضور دارند، قهرمان، يك مرد جوان است، بيشتر منزوي است، كم حرف است، تعميركار كشتي هاي تفريحي و بي‌كار است، نامزدش يك خواهر دوقلو دارد (موراكامي چيزهاي جفت را دوست دارد)، پختن، خوردن، نوشيدن و گوش كردن بارها با ذكر جزييات بيان مي‌شود و طرح داستان هم به طرز شگفت‌انگيزي ساده و هم به صورت مبهوت كننده‌اي پيچيده است. نوشتن در حالي كه يك كلوپ جاز را اداره مي‌كني به هر حال دشوار و خواندن پراكنده و بي‌برنامه است. اين متن منتشر نشده برنده جايزه اول در رقابت ترتيب داده شده به وسيله مجله ادبي تاثيرگذار ژاپني «گونزو» شد، اما موراكامي خودش اين اثر را دوست ندارد و نمي خواهد آن را به انگليسي ترجمه كند.

موراكامي و ارتباط ذهني با گربه‌ها
او اسم كلوپ جازش را گذاشته بود «پيتر كت» و گربه‌ها در بسياري از داستان‌هاي او هم ظاهر مي شوند، خصوصاً وقتي قرار باشد كه چيز خيلي عجيبي اتفاق بيفتد. يك گربه گم شده در آغاز رشته اي از ماجراهاي سورئال در رمان «ماجراي پرنده كوكي» حضور دارد، در حالي كه در رمان «كافكا در ساحل» يك مرد آشفته يا حتي مي‌توان گفت با آسيب ذهني به نام «ناكاتا» كه پس از يك تصادف اسرارآميز با ديدن يك نور عجيب نقره اي در پايان جنگ جهاني‌دوم به كما مي‌رود، وقتي بيدار مي شود درمي يابد كه مي تواند با گربه ها ارتباط ذهني برقرار كند. اين امر وقتي او مي‌تواند با يك گربه روشن كه از گونه‌هاي غيرمعمول و در حال فرار از دست يكي از گربه گيرهاي پرقدرت به اسم «جاني واكر» است، گفت‌وگو كند، يك خوشبختي بزرگ شكل مي‌گيرد؛ زيرا در نهايت منجر به بازداشتن مظهر شر از نابود ساختن سياره زمين به وسيله «ناكاتا» مي شود.

موراكامي، موسيقي و موسيقي
برخی از عنوان‌های کتاب‌های موراکامی از آلبوم‌های موسیقی گرفته شده‌اند: «جنگل نروژی» عنوان يكي از ترانه‌هاي «بیتلز» است، «جنوب مرز، غرب خورشید» عنوان آهنگی از «نات کینگ کول» و عنوان رمان «رقص، رقص، رقص» از ترانه هاي «بیچ بویز» است. نام سه بخش در «ماجراهاي پرنده كوكي» هم بر مبناي اورتور روسيني، يك قطعه براي پيانوي شومان و شخصيتي از ني سحرآميز موزارت انتخاب شده است. در «کافکا در ساحل» هم رابطه قهرمان كتاب با روح زن مرده كه او را به فكر وامي دارد و در سراسر كتاب آزار مي‌دهد سرانجام وقتي او در كتابخانه اي متروك در حومه يك شهر مذهبي نهانخانه‌اي از صفحه‌هاي گرامافون را كشف مي‌كند و به تريوي آرشيدوك بتهوون مي‌رسد، از بين مي‌رود.

در «پين بال» (1973)، دانشجويان انقلابي كه ساختمان دانشگاهي را تصرف كرده اند، كتابخانه موسيقي كلاسيكي را پيدا مي‌كنند و هر روز بعداز ظهر را با گوش كردن به صفحات موسيقي مي‌گذرانند. يك بعد از ظهر زيبا و پاك نوامبر، وقتي ريوي پليس به سمت ساختمان مي رود كه آهنگ لسترو آرمونيكوي «ويوالدي» با صداي بلند پخش مي شود. مصاحبه‌کننده‌ای كه براي ديدار موراکامی به خانه اش رفته بود، در يك اتاق قفسه‌هايي با بيش از هفت هزار صفحه موسيقي ديد.

موراکامی، دويدن به دنبال...
آخرين كتاب موراكامي «وقتي از دويدن حرف مي‌زنم، درباره چه حرف مي‌زنم» در ميان نوشته‌هاي او نزديك‌ترين چيز به يك بيوگرافي خودنوشت است، هر چند برخي از هواداران او معتقدند «جنگل نروژي» در هسته مركزي خود بيش از هر كتاب ديگر موراكامي از بيوگرافي او الهام گرفته است. در يك تك گويي ادامه دار، موراكامي از گذشته‌هاي خود ياد مي كند و در همان حال به يك منشور ورزشي چشم مي‌دوزد.

او دويدن را از 33 سالگي شروع كرد تا بعد از ترك سيگار بتواند وزن كم كند. در سال اول، او اولين مارتون خود را پشت سر گذاشته بود. او در ماراتون‌هاي اصلي شركت كرد؛ اما بين مارتون و آتن، تصميم متفاوتي گرفت زيرا نمي‌خواست در ميان شلوغي و ازدحام جمعيت وارد آتن شود. بهترين ركورد او براي مارتون 3 ساعت و 27 دقيقه بود كه در نيويورك و سال 1991 به دست آمد. سال 1995 نيز او در فوق ماراتون 100 كيلومتري شركت كرد. در اين مسابقه او 11 ساعت دويد و تقريبا نزديك بود در ميان راه دچار سكته شود. او از دومين دور خود به عنوان يك تجربه مذهبي ياد مي كند، با اين حال تصميم گرفت كه ديگر ادامه ندهد.

او معتقد است: «يك نويسنده خوش شانس ممكن است بتواند 12 رمان در طول زندگي اش بنويسد. نمي دانم چند كتاب خوب ديگر هنوز در درونم دارم. اميدوارم 4 يا 5 تاي ديگر باشد. وقتي دارم مي دوم به هيچ محدوديتي فكر نمي‌كنم. من هر 4 سال يك رمان قطور نوشته‌ام، اما من 10 كيلومتر مي دوم و هر سال يك نيم مارتون و يك ماراتون كامل مي زنم.» او هر روز صبح ساعت 4 از خواب بيدار مي شود، 4 ساعت مي نويسد و 10 كيلومتر مي دود. او دوست دارد روي سنگ قبرش نوشته شود: «او هرگز راه نرفت.»

موراکامی رمانتیک
ضدقهرمان‌هاي او معمولا به صورت زيبايي با سازگاري و ارتباط  با زنان غيرمعمول، زيبا و اغلب سراسيمه يا اسرارآميز دچار تغيير مي‌شوند. او از عشق، با حساسيت عجيبي حرف مي‌زند و قهرمان او با نياز عاطفي كه زماني زن زندگي او بر او آشكار كرده، به جلو رانده مي شود. در کتاب «جنگل نروژی» شخصیت اصلی داستان «تورا واتانابي» در رابطه حسي دشواري به «نائوکو» می‌گوید: «باید با تو حرف بزنم. يك میلیون‌ چيز دارم كه بايد با تو درباره‌شان صحبت كنم. همه آن چه در این دنیا می‌خواهم، تویی. می‌خواهم ببینمت و با تو حرف بزنم. می‌خواهم هر دو ما همه چیز را از اول شروع كنيم.»

اما اين معمولا به انجام نمي‌رسد. زن‌های داستان‌های موراکامی يا كاملا با روحيه‌اند يا بسيار شكننده. آن‌ها براي قهرمان نامه‌هاي بلند بي سرو ته مي‌نوبسند كه نشان دهنده ترسشان است يا حتي تلاش براي خودكشي و حتي در بخشي از داستان در حال برنامه‌ريزي براي كشتن خودشانند. در يك مورد ديگر روح مادر قهرمان داستان در سن نوجواني ظاهر مي‌شود.

خود موراکامی از سال ۱۹۷۱ با «یوکو» ازدواج کرده و با اين حال در مصاحبه‌ها حدس و گمان‌هايي درباره اين كه اين كار درست بود يا نه زده است. او در گفت‌وگو با «اشپیگل» گفت: «من برخلاف همسرم، معاشرت را دوست ندارم. سی و هفت سال است که ازدواج کرده‌ام و در بيشتر موارد، این زندگی بیشتر شبیه ميدان نبرد بوده. به تنهایی عادت کرده‌‌ام و از تنها بودن لذت می‌برم.»

منبع ساندي تايمز
ترجمه: رويا ديانت

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها