مجموعه داستانهای «همراه با قرآن» نوشته عباس رمضانی با تصویرگری لیلا باباخانی از سوی انتشارات کتاب تارا روانه بازار کتاب شد.
عناوین منتشر شده از این مجموعه عبارتند از: «دستی که پیامبر (ص) بالا برد، توطئهای که شکست خورد، فقیری که ثروتمند شد، به سوی مسجدالحرام برگرد، شما آمین بگویید، انگشتری که به مرد فقیر رسید، چراغی که روشن شد، میوههایی کهچیده نشد، گنجی که زیر دیوار بود و امید من به خداست».
در این مجموعه براساس آیههای قرآن، داستانهایی با زبان ساده و کودکانه برای کودکان گروه سنی «ب و ج» بیان شده است.
در بخشی از داستان کتاب «دستی که پیامبر (ص) بالا برد» که بر اساس آیههای 3 و 67 سوره مائده نوشته شده، میخوانیم: «نزدیک ظهر، کاروان در محلی بین مکه و مدینه قرار داشت، از حرکت ایستاد. آن جا «غدیر خم» بود. توفق کاروان باعث تعجب همه شد. صدای پچ پچ مردم از گوشه و کنار کاروان به گوش میرسید. همه درباره یک موضوع سخن میگفتند. سوال آنها این بود که: «چرا کاروان در این هوای گرم توقف کرد؟ آیا اتفاقی افتاده است؟»
پیامبر دستور داد همه کسانی که از این منطقه عبور کردهاند، برگردند و منتظر باشند تا افرادی که عقبتر هستند، برسند. مردم از یکدیگر میپرسیدند: «پیامبر چه کار مهمی دارد که کاروان را اینجا نگه داشته است؟»...»
در بخشی از کتاب «انگشتری که به مرد فقیر رسید» که براساس آیه 55 سوره مائده نوشته شده نیز میخوانیم: «پیرمردی که نفس نفس میزد عصازنان وارد مسجد شد. نفس عمیقی کشید و دست چپش را به کمرش گذاشت. با دقت همه جای مسجد را نگاه کرد، چند قدمی به این طرف و آن طرف رفت و با صدای خسته گفت: «من مرد فقیر و نیازمندی هستم. آمدهام تا مرا یاری کنید!» کسی پاسخ پیرمرد را نداد. او چند بار همان جمله را تکرار کرد و وقتی جوابی نشنید، افسرده و غمگین شد. اشک در چشمانش حلقه زد. دلش شکست و با ناراحتی دستش را بالا برد و گفت: «ای خدای بزرگ! ای خدای مهربان! خودت شاهد باش که به مسجد پیامبرت آمدهام و از مردم درخواست کمک کردم، اما هیچ کس مرا یاری نداد!»
انتشارات کتاب تارا مجموعه داستانهای «همراه با قرآن» را در قالب 12 صفحه مصور با شمارگان دو هزار نسخه، به بهای 40 هزار ریال برای هرجلد منتشر کرده است.
نظر شما