چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۱
نویسنده‌ای که در قالب کلمات درک نشد/ نگاهی به عقاید و آثار «بهومیل هرابال»

هر چند«بهومیل هرابال» نویسنده بنام چکسلواکی در سوم فوریه سال 1997 مانند هر انسان دیگری یک‌بار از دنیا رفت اما دو روایت از قصه مرگ او وجود دارد؛ ابهامی که انگار با تمام زندگی و آثار او پیوند خورده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از ایندیپندنت، از مرگ «بهومیل هرابال» دو حکایت وجود دارد؛ در داستان اول یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های قرن 21 که مخالف سرسخت سانسور بود خود نیز همراه با پرنده‌های بیمارستان و هنگام درمان بیماری آرتروز به بیرون پنجره خزید.

در داستان دوم «هرابال» که کتاب‌هایش توسط دولت ممنوع و توسط مخالفین سوزانده شده بود از تنهایی رنج می‌برد و از طبقه پنجم آپارتمان خود را به بیرون پرتاب کرد و از دنیا رفت. نویسنده قبل از مرگش در آثارش درباره افرادی که رؤیای سقوط از طبقه پنجم ساختمان دارند سخن گفته بود. نمونه معروف این موضوع «کافکا» یا شخصیت معروف «ریلکه» به نام «مالت بریگ» بود. بنابراین در یک روز زمستانی که چند ماه تا تولد 83 سالگی‌اش باقی مانده بود خود را از طبقه پنجم بیرون بیمارستان به بیرون پرتاب کرد.

از آنجا که سخن از «هرابال» است و در آثارش زیبایی، تأسف، و حماقت دست در دست یک‌دیگر حضور دارند هر دو داستان در میان مردم جای خود را باز کرد و هیچ داستان قطعی درباره مرگ وی وجود ندارد. او پرید و به مرگ رسید. وی بر اثر افسردگی شدید و از سوی دیگر بر اثر شوق شدید به زندگی جان خود را گرفت.

داستان مرگ او به پوچی داستان‌هایش است؛ داستان‌هایی چون «من پیشخدمت شاه انگلیس بودم»، «تنهایی پرهیاهو»، و «قطارهای تحت‌نظر» که فیلم‌نامه آن برنده اسکار نیز شده بود. او یک بار در محفلی گفته بود حساسیت خنده‌دار او از روی رسید یک خشک‌شویی گرفته شده است که نوشته بود «بعضی لکه‌ها فقط با از بین بردن خود جنس از بین می‌رود.»

امروزه «هرابال» مورد ستایش همگان است اما در سرزمین مادری‌اش به آثارش اهمیت داده نمی‌شود.  اخیراً یکی از آثار او برای اولین بار توسط «پل ویلسون» به زبان انگلیسی ترجمه شده است. مجموعه داستان‌های «آقای کافکا» که داستان شاد و در عین حال غم‌انگیزی دارد. کتاب بسیار کوتاه است و ترجمه آن به ما یادآور شد که تا چه اندازه به او و آثارش بی‌اعتنایی کرده‌ایم. «هرابال» متخصص نگارش رمان سیاسی است. ذهن وی پر از استراتژی‌های عجیب‌و‌غریب برای مقاومت ذهنی انسان‌هادر برابر مشکلات است. «میلان کوندرا» پیش از این درباره وی گفته بود: «یکی از آثار او به تنهایی بسیار بیشتر از اعمال تمام افراد دنیا به آزادی ذهن انسان کمک می‌کند.»

اما روش او برای همگان قابل‌درک نیست. بسیار موذیانه و ظریف به همه چیز اشاره می‌کند. نیازی به توضیح خود ندارد و منبع الهام وی برای این نوع رفتار عمویش «پپین» است که روزی برای ملاقات دوهفته‌ای به خانه او آمد و 40 سال پیش او ماند. عموی وی ناراحتی و شادی از جنس «چارلی چاپلین» داشت و خوب داستان می‌گفت. احتمالاً «هرابال» از او یاد گرفته بود که همه چیز را در لفافه و بی‌اهمیت جلوه دهد. بسیاری از بخش‌های کتاب او به شکل مونولوگ روایت می‌شود و راوی حتی اهمیتی نمی‌دهد بقیه شخصیت‌های داستان در حال انجام چه کاری هستند و چه می‌گویند.

جدال خود «هرابال» با سرنوشت هم بسیار جالب است. وی که در سال 1914 در «برنو» به دنیا آمد در آغاز به دلیل شیفتگی بسیارش به سوررئالیست‌ها شاعر شد و از تصاویر شعری این مکتب وام گرفت. وی آثارش را در محافل زیرزمینی مطرح کرد. محافلی که روشنفکران حلقه خود را مجبور به انجام کارهای سخت می‌کرد. خود «هرابال» در کمپین‌های کمونیستی پستچی،کارگر قطار، و کارمند محیط‌های نظامی نیز بود و همین محیط‌های کاری الهام‌بخش بسیاری از داستان‌هایش در «آقای کافکا» شد.  خود وی بعدها در این باره گفت: «چیزی که من در محیط نظامی دیدم قابل‌ توصیف نیست.» او شاهد چیزهای عجیبی در زندگی عادی بود و چنین چیزی از ظرفیت یک انسان عادی خارج بود. «هرابال» راوی داستان خود بود. زندگی به همان شکلی که خودش درک کرده بود. حال ممکن است این دید برای خیلی‌ها قابل‌درک و جذاب نباشد و همین موضوع سبب ممنوعیت بسیاری از آثار وی در سرزمینش شد.

در سال 1970 دو کتاب دیگر منتشر کرد و رسماً نامش دچار ممنوعیت شد. البته در سال 1975 پس از گفتن سخنان تأیید آمیز درباره حکومت رفع توقیف شد و همین موضوع سبب عصبانیت مخالفان کشور شد اما به وی اجازه داد آثارش را منتشر کند. البته تیغ سانسور به صورت کامل لبه از گردن او برنداشته بود و باید با احتیاط بیشتری رفتار می‌کرد و می‌نوشت.

«هرابال» نیز مانند «اورول» درباره قدرت و اینکه چگونه انسان را بازیچه خود قرار داده است می‌نوشت اما انتقادات او بسیار تاریک و مبهم است. «جیمز وود»، محقق آثار «هرابال» درباره او می‌گوید «وی درد مشاهدات سیاسی خود درباره قدرت را در دهان روایان دمدمی‌مزاج قرار می‌دهد تا مسخره بودنش را بیشتر به رخ بکشد و وقتی حرف از سیاست می‌شود بسیار استادانه راوی خود را به خواننده معرفی می‌کند.»

مخاطب با خواندن آثار او به یاد یکی از مدخل‌های کتاب خاطرات «کافکا» در دوم آگوست 1914 می‌افتد: « آلمان علیه روسیه اعلان جنگ کرده است. مانند تصمیم شنا کردن در یک بعد ظهر.»

زندگی شخصی انسان‌ها نیز از تاریکی دید «هرابال» جان سالم به در نمی‌برند. از دید او همه چیز در یک سطح قرار دارد. تلخی جنگ و ازدواج و حتی پایی که چنان درد می‌کند که باید برای کاهش آن بستنی بخورید. از نظر «هرابال» اندوه حاصل از هر سه این موارد یکسان است.

اگر به نظر «کوندرا» حکومت دیکتاتوری همه چیز را در حد شعار مطرح می‌کند و پاسخی برای دردهای جامعه ندارد، «هرابال» داستانش را چنان روایت می‌کند که بگوید توصیف رفتار جامعه تحت حکومت تمامیت‌خواه غیرممکن است و به همین دلیل است که سال‌ها آثار او ترجمه‌ ناپذیر محسوب می‌شدند. از داستان‌های او نکته اخلاقی نمی‌توان برداشت کرد. معنی داستان در خود قصه و ساختار آن است. اگر ساختار داستان درک نشود نکته‌ای هم فهمیده نمی‌شود.

«ویرجینیا وولف» معتقد بود اگر نویسنده‌ای نوشته‌اش را بر اساس عقاید و احساسات خود و نه بر اساس قوانین رایج نگارش بنویسد قصه ندارد و نوشته‌اش غم، شادی، فاجعه، و حتی جذابیتی برای خواننده عادی ندارد. بهترین توصیف آثار «هرابال» همین گفته نویسنده انگلیسی است. حتی مرگ او نیز قابل‌بیان نیست و نمی‌توان خلاصه آن را برای کسی توضیح داد.

او سال‌ها تحت‌فشار سانسور قرار داشت اما بسیار آزاد بود و از دیدگاه او آزادی در ذهن انسان‌هاست و خود او استقلال فکری‌اش را همواره حفظ کرد. وی در مجموعه داستان «آقای کافکا» می‌نویسد: «آزادی چیزی نیست که بتوان به راحتی از دست آن خلاص شد. لیمو نیست که اگر میل نداشته باشی کنار بگذاری و در پایان رو به خواننده می‌گوید: «حرف من را می‌فهمی؟»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین