چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۹
این صدای راستین ملت ایران است/ سخنرانی کدام چهره انقلاب برای نخستین بار از تلویزیون پخش شد؟/ روایت انقلابیون از پیروزی بزرگ

بیست و دوم بهمن‌ماه 1357 روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی پهلوی است. «ایبنا» به همین مناسبت خاطرات مردان و زنان انقلابی را از لابه‌لای کتاب‌ها گردآوری کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- 22 بهمن 57 روزی فراموش‌نشدنی در یاد و خاطر هر ایرانی است؛ روزی که مقاومت‌ها و مبارزات جوانان غیور ایرانی به ثمر نشست و کام ملت آزاده ایران را شیرین کرد. 22 بهمن 57 صدای راستین انقلاب ایران به گوش تمام جهانیان رسید و به آنها نشان داد که ایران و ایرانی استبداد و ظلم و خودکامگی را برنمی‌تابد. مردان مبارز و انقلابی آن روزها هریک در خاطرات خود این روز بزرگ را به‌گونه‌ای ترسیم کرده‌اند که ذکر آنها خالی از لطف نیست.
 
سخنرانی امام خمینی در روز پیروزی انقلاب اسلامی

ملت مسلمان، قهرمان و مبارز ایران!


امام خمینی 13 ربیع‌‏الاول 1399/ روز 22 بهمن 1357 در مدرسه علوی سخنرانی کردند که متن آن را در ادامه می‌خوانید: «در این لحظۀ حساس که به لطف خداوند مبارزات قهرمانانۀ شما سدهای استبداد و استعمار را یکی پس از دیگری می‏‌شکند و انقلاب اسلامی شما شکوفه‏‌ها و میوه‌‏های خود را آشکار می‏‌سازد، لازم می‏‌دانم، ضمن ابراز تشکر و قدردانی از یک یک شما برادران و خواهران، چند نکته را یادآوری نمایم:
شما در جریان مبارزات گذشته، رشد اسلامی و انقلابی خود را آشکار کرده‏‌اید؛ و اکنون بیش از پیش لازم است این رشد را به جهانیان نشان دهید تا جهانیان بدانند مردم مسلمان ایران می‌‏توانند بدون قیمومت این و آن، راه سعادت خود را انتخاب نمایند. لهذا از شما می‏‌خواهم که اولاً مانع آشوب و هرج و مرج بشوید و نگذارید آشوبگران مغرض به عملیاتی از قبیل غارت، آتش‌‏سوزی، مجازات متهمان و از بین بردن آثار علمی و فنی و صنعتی و هنری و اتلاف اموال عمومی و خصوصی دست بزنند. دشمن برای خراب کردن چهرۀ نهضت از طریق نفوذ دادن افراد مفسد و مغرض در میان تودۀ مسلمان دست به چنین کارها می‏‌زند تا نهضت ما را ارتجاعی و وحشیانه قلمداد نماید. من اکیداً اعلام می‏کنم که هرکس دست به چنین عملیاتی بزند، از جامعۀ انقلابی ملت مطرود و در پیشگاه خداوند متعال مسئول است. ثانیاً توجه داشته باشید که هنوز انقلاب ما از نظر پیروزی بر دشمن به پایان نرسیده است. دشمن از انواع وسایل و دسایس بهره‌‏مند است و توطئه‏‌ها در کمین ماست. تنها هوشیاری و انضباط انقلابی و اطاعت از فرمان‌های رهبری و دولت موقت اسلامی است که همۀ توطئه‌‏ها را نقش برآب می‏‌سازد. ثالثاً افرادی از دشمن که به عنوان اسیر در اختیار شما قرار می‏‌گیرند، هرگز مورد خشونت و آزار قرار ندهید. همچنان که سنت اسلامی است به اسیران محبت و مهربانی کنید؛ و البته دولت اسلامی بموقع آنها را محاکمه و عدالت را در مورد آنها اجرا خواهد کرد.
از همۀ شما برادران و خواهران عزیزم می‏‌خواهم که با دولت موقت انقلاب اسلامی که وارث یک سلسله خرابی‌های دولت‌های فاسد گذشته است همکاری نمایید تا به حول و قوۀ الهی، هرچه زودتر با همکاری یکدیگر، ایران اسلامی آباد و آزاد را که مورد غبطۀ جهانیان باشد بسازیم.»
والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته.
روح‌‏اللّه‏ الموسوی الخمینی

«انقلاب و پیروزی» به روایت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی

روزی که حامیان رژیم شاه بر بام خانه امام و انقلاب به نظاره پیروزی نشستند


آیت‌الله علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات خود از روز 22 بهمن 57 به تصمیم ارتش برای اعلام بی‌طرفی در جلسه‌ شورای فرماندهی اشاره و بیان می‌کند: «در همین جلسه بود که پس از صحبت و اظهارنظر چند تن از امرای ارتش - که عده‌ای از آنها اعلام بی‌طرفی و تعدادی دیگر موافق اعلان همبستگی بودند- بی‌طرفی ارتش به اتفاق آرا مورد تصویب فرماندهان و روسای اداره‌ها و سازمان‌های نظامی قرار گرفت و همگی متن اعلامیه مربوط را که در آن تاکید شده بود: «شورای عالی ارتش در ساعت ده و سی دقیقه روز 22 بهمن 1357 تشکیل و به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر، بی‌طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگان‌های نظامی دستور داده شد که به پادگان‌های خود مراجعت نمایند.» تایید و امضا کردند. این اعلامیه بعداز ظهر روز 22 بهمن از رادیو ایران پخش شد و بلافاصله تاثیر خود را گذاشت؛ به‌طوری که پس از چند ساعت درگیری بین مردم و ارتش، دیگر رمقی برای حامیان رژیم شاه نماند و شاهد پیروزی بر بام خانه امام و انقلاب نشست.»

آیت‌الله رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود به فعالیت کانال خبری انقلاب می‌پردازد و می‌نویسد: «اوج فعالیت‌های این کانال تلویزیونی تا قبل از روزهای 21 و 22 بهمن، پخش مستقیم مراسم انتخاب مهندس بازرگان به نخست‌وزیری و اعلام حمایت‌های مردمی از وی بود، اما با فرارسیدن این روزها، عمده خبرها به درگیری مردم با نیروهای حامی رژیم اختصاص یافت. درواقع دست‌اندرکاران دفتر امام از یک طرف تلاش می‌کردند که ایشان لحظه به لحظه در جریان حوادث شهر قرار گیرند و از طرف دیگر، مردم هم با استفاده از کانال خبری انقلاب، از اخبار مهم مطلع شوند. آخرین پیام امام را که از این کانال پخش شد و درست دربعدازظهر روز 22 بهمن و بعد از اعلام بی‌طرفی ارتش بود، خود من قرائت کردم. در این پیام، امام از مردم خواسته بودند که درعین هوشیاری و مراقبت و آمادگی برای درهم کوبیدن هرنوع حمله تازه از سوی ارتش، درصورتی که نظامیان واقعا به پادگان‌ها برگشته‌اند، از حمله و درگیری با آنها در پادگاه‌هایشان خودداری شود و با تاکید بر لزوم وحدت ملت و جلوگیری از رخنه عوامل مشکوک، فرموده بودند "از آتش زدن سازمان‌های دولتی و خصوصی، که سرمایه‌های ملت است، خودداری شود."» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سال‌های 1357 و 1358 آیت‌الله علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، به اهتمام عباس بشیری، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1383، صص 187- 189)

وی حال و هوای روز پیروزی انقلاب را این‌گونه توصیف می‌کند: «در غروب 22 بهمن 57 فجر انقلاب اسلامی طلوع کرد. قطعا کمتر کسی از ما، این شب را آسوده خوابید؛ نه از بیم و هراس، بلکه از اندیشه آنچه روی داده است. زیرا علی‌رغم سال‌ها مبارزه و آن‌همه شهید و مجروح، باور سقوط رژیم پهلوی دشوار بود. نظام‌های شاهنشاهی، در ایران ریشه‌ای 2500 ساله داشتند و این گمان که روزی نظام دیگری در ایران مستقر شود، دور از ذهن بود. به هرحال با تصرف رادیو و تلویزیون و پخش سرود "ای ایران" و اعلان این که " این صدای انقلاب ملت ایران است" ، تهران - که به صورت شهری جنگ‌زده درآمده بود- کمی آرام گرفت. اما صدای تیراندازی و دود ناشی از سوزاندن لاستیک‌ها، تا صبح فردا باقی بود.» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سال‌های 1357 و 1358 آیت‌الله علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، صص 193- 194)

کتاب «خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری»
 
هوشیاری امام در جمع‌آوری اسلحه‌ها

علی‌اکبر ناطق نوری در خاطرات خود از حوادث روز 22 بهمن یاد می‌کند و می‌نویسد: «از صبح 22 بهمن اسلحه به طرف کمیته استقبال سرازیر شد. نهضت آزادی‌ها و دولت موقت در این زمان مسوولیت داشتند. آقای یزدی لب دیوار مدرسه ایستاده بود و کسانی که اسلحه می‌آوردند را هدایت می‌کردند و به آنها رسید می‌دادند و سلاح‌ها را می‌گرفتند. در پادگان باغشاه آقای لاهوتی با پسرهایش مستقر شده بود و ایشان سلاح‌ها را از مردم تحویل می‌گرفت. مع‌الاسف در همین پادگان منافقین نفوذ کرده بودند و کامیون‌های زیادی که پر اسلحه بود، بردند و مخفی کردند. در همین روز امام یک سخنرانی کرد و فرمود: «جوان‌های برومند سلاح‌هایی را که به دست آنها می‌افتد به مساجد محل خود ببرید و زیر نظر امام جماعت مسجد امنیت محل‌ها را برقرار کنید.» اینها واقعا قابل تجلیل است و هوشیاری امام را می‌رساند و نطفه کمیته‌ها از اینجا به دست امام منعقد شد. مساجد مرکز سلاح‌ها شد که هرج و مرج نشود. بلافاصله امام به جوان‌ها شخصیت داد.» (خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، تدوین : مرتضی میردار، جلد اول، تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص 192)

کتاب «خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی»

ماجرای بختیار قلابی!

آیت‌الله مهدوی کنی با انتساب خاطره‌ای به 22 بهمن 57 می‌نویسد: «نمی‌دانم روز 22 یا 23 بهمن بود، یک جیپ نزدیک در مدرسه رفاه متوقف شد. بچه‌ها سروصدا کردند، افرادی که در ماشین بودند، فردی را از ماشین پیاده کردند که روی سرش یک کیسه کشیده شده بودند. آنهایی که همراهش بودند می‌گفتند مرغ طوفان آمد! مرغ طوفان را آوردیم. بعد همان‌طور که سرش در کیسه بود دست‌اش را گرفتند و به داخل مدرسه بردند. آنجا صحبت بر سر این بود که بختیار را گرفتند و آوردند؛ ولی شب گفتند که بختیار نیست. در اینجا بعضی‌ها حدس می‌زدند که نهضتی‌ها او را فراری داده‌اند. والله اعلم. البته آنها معتقد بودند که بختیار هرچند ناخواسته، به انقلاب خدمت کرده است؛ زیرا او بود که ساواک را منحل کرد، او بود که شاه را به خروج از ایران وادار کرد و قهرا زمینه حرکت عمومی انقلاب را فراهم نمود.» (خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، تدوین: غلامرضا خواجه سروی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص197)
 
کتاب «خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)»

فریادی که از قعر جان و با تمام وجودم کشیدم!

مرضیه حدیدچی که در روزهای انقلاب اسلامی در پاریس به‌سر می‌برد و جریان‌های انقلاب را از رادیو پیگیری می‌کرد، درباره این روز تاریخی این چنین نوشته است: «روز 22 بهمن من در طبقه دوم ساختمان بودم. وقتی که رادیو را روشن کردم صدای «الله اکبر» «خمینی رهبر» شنیدم. تعجب کردم، ابتدا فکر کردم موج رادیو دست کاری شده است، دکتر فرهادی یا همان برادر فرهاد را صدا کردم و پرسیدم که آیاد دست به رادیو زده‌اید؟ گفت نه! دوباره گوش کردم جملاتی مثل «این جا ایران است» «صدای انقلاب اسلامی» و یا «صدای ملت ایران» و بعد سرود پیروزی ایران پخش شد، خدا می‌داند که ناگهان چه فریادی، از قعر جان و با تمام وجودم کشیدم! چنان که برادران پنداشتند حادثه‌ای برای من روی داده، هراسان و شتابان به طبقه بالا آمدند. و مرا هیجان زده و رنگ پریده دیدند. آن چه را که شنیده بودم برای آنها با نفس‌های بریده‌بریده بازگفتم در حالی که می‌گریستم، آنها نیز غرق در شادی و خنده و گریه(!) شدند. در این مدتی که ما سه، چهار نفر در پاریس بودیم، دایم با مدرسه رفاه تماس داشتیم و اخبار و وقایع را از آنها گرفته به رسانه‌ها و خبرگزاریهای خارجی می‌دادیم.» (خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)، به کوشش محسن کاظمی(دفتر ادبیات انقلاب اسلامی)، تهران: انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنری، 1388، ص 156)

کتاب «خاطرات محمد هاشمی»

روزی که صدای انقلاب به گوش جهانیان رسید
 
محمد هاشمی نیز در خاطرات خود از روز پیروزی و حوادثی که منجر به آن می‌شود این‌گونه می‌نویسد: «بعد از ورود امام ده روز جریاناتی رخ داد که منجر به پیروزی انقلاب در 22 بهمن شد و این روز به‌عنوان روز پیروزی انتخاب شد. چند نقطه اساسی در هر کشور وجود دارد که نماد حکومت آن کشور هستند: اول دولت، امام به محض ورود به ایران اعلام کردند دولت بختیار غیر قانونی است و باید برود. با تعیین مهندس بازرگان به سمت نخست‌وزیری و تشکیل دولت موقت، دولت بختیار رسمیت خود را از دست داد. دومین نهاد، حکومت مجلس است.»

وی با بیان این‌که تعدادی از نمایندگان مجلس مخفی شدند و عده‌ای استعفا کردند و مجلس رسمیت خود را از دست داد، ادامه می‌دهد: «آخرین نماد حکومت که صدای دولت را به گوش ملت و جهانیان می‌رساند رادیو و تلویزیون است. آن نماد نیز در روز 22 بهمن به تصرف انقلابیون درآمد و صدای انقلاب در این روز به گوش ملت و جهانیان رسید و پیروزی نهایی حاصل شد. ساعت 5:45 بعدازظهر رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران، صدای انقلاب اسلامی ایران». با اعلام صدای انقلاب اشک شوق مردم جاری شد. حدود یک ساعت بعد پیام امام از رادیو پخش شد که مردم را از اعمال غیر قانونی برحذر داشتند.» (خاطرات محمد هاشمی، تدوین: فاطمه یابنده، تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، صص 261-262)




«از غبار تا باران» انقلاب اسلامی ایران

این صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب است

عبدالله جاسبی در کتاب خود درباره خاطرات روز پیروزی انقلاب اسلامی می‌نویسد: «روز 22 بهمن و شب پیش از آن، تهران و شاید ایران چشم به هم نگذاشت. شاید به جرات می‌توان گفت که همه مردم تهران شب قبل را نخوابیدند، اکثر مردم در پشت سنگرهای شنی تا صبح بیدار نشستند. حدود ساعت چهار صبح تانک‌هایی به طرف نیروی هوایی یورش بردند و با شلیک مسلسل‌های خود مردم را به وحشت انداختند، مردم بیدار تهران به طرف تانک‌ها هجوم بردند و بمب‌های دستی و بنزینی را به طرف آنها پرتاب می‌کردند و جلوی پیشروی آنها را می‌گرفتند. مردم تهران رادیو تلویزیون نظامی را تسخیر کردند و تصرف این آخرین دژ نوید پیروزی بزرگی برای مردم ایران بود و صدای آشنایی از آن به گوش می‌رسید: توجه بفرمایید توجه بفرمایید. توجه بفرمایید. این صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب است. و اشک شوق بر دیدگان جاری کرد. کاخ‌ها فروریخته، پادگان‌ها یکی پس از دیگری تسلیم شدند. مشت کوبنده و خالی که روزی فریاد برمی‌آورد «مشت گره کرده من روزی مسلح می‌شود» اکنون به حقیقت پیوست.» (از غبار تا باران، عبدالله جاسبی، جلد سوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 182-183)

ماجرای تسخیر رادیو و تلویزیون به روایت «خاطرات و مبارزات شهید محلاتی»

شهید محلاتی در خاطرات خود به اطلاعیه امام مبنی بر جمع‌آوری اسلحه‌های مردم می‌نویسد: «فردا امام دستور داد که سلاح‌هایی را که می‌گیرید همه را بیاورید تحویل کمیته بدهید. باز بلندگو را ما گذاشتیم روی ماشین رفتیم توی خیابان‌ها. رفتیم جلوی همین مسلسل‌سازی. انجا به مردم اعلام کردیم و خود مردم نوعا سلاح‌هایی که داشتند می‌آوردند تحویل می‌دادند. توی ماشین ما را پر کردند. آوردیم خالی کردیم...»

وی همچنین به ماجرای تسخیر رادیو و تلویزیون اشاره و بیان می‌کند: «...ساعت پنج و ربع بعدازظهر بود {که به ایستگاه رادیو رسیدیم} سه ربع - یک ساعتی طول کشید تا {مهندس جوانی که همراه ما بود} توانست دستگاه را راه بیندازد. من یک نوار قرآن برده بودم و یک نوار {سرود} «خمینی ای امام». یک سرود هم بود که آن موقع می‌خواندند... ساعت شش و ربع بود. آنجا من هم نگفتم سخنگو کی هست. رادیو را روشن کردیم و گفتم "بسم‌الله الرحمن الرحیم. این صدای انقلاب اسلامی ایران است... یک مقدار صحبت کردیم و پیام امام را خواندم. بعد نوارها را گذاشتیم... ما یک ساعت آنجا را اداره کردیم. فریدون سحابی - برادر مهندس سحابی- هم همراه ما آمده بود... گاهی من می‌نوشتم، او می‌خواند. گاهی همین‌طوری از حفظ می‌خواندیم. دو دفعه نوار امام را گذاشتیم، ساعت شش و ربع بود که تلفن کردند و گفتند: "جام‌جم گرفته شد" و آنجا را متصل کردند به جام‌جم. ما هم سوار ماشین شدیم رفتیم جام‌جم وقتی رفتیم، دیدیم آقای اردبیلی پیام امام را می‌خواند...» (خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، صص 114-115) 
 
کتاب «خاطرات محسن رفیق دوست» و تسخیر پادگان دولت‌آباد
 
محسن رفیق‌دوست که در 22 بهمن از طرف کمیته استقبال از امام مامور تسخیر کلانتری‌ها بود، روایتی از تسخیر پادگان دولت‌آباد ارائه می‌دهد و می‌نویسد: «... ما یک بی سیم داشتیم که با آن، مکالمات ساواک را شنود می‌کردیم. آن روز بی‌سیم دست یکی از دسته‌های شهید محمد بروجردی بود و مکالمات میان پاسگاه دولت‌آباد و فرمانده منطقه را شنود می‌کرد. مسوول پاسگاه مدام اعلام می‌کرد: مردم دارند می‌آیند و فرمانده منطقه می‌گفت: اعلان خطر بده. بعد مسوول می‌گفت: مردم رسیدند. فرمانده منطقه گفت: تیراندازی کن. این دستورها ادامه داشت تا اینکه مسوول پاسگاه عصبانی شد و فریاد کشید: مرتیکه احمق، در اتاق امن خود نشسته‌ای و مدام دستور می‌دهی و شروع کرد به فحش دادن و ناسزا گفتن به مافوقش، تا اینکه پاسگاه به تصرف مردم درآمد.» (خاطرات محسن رفیق دوست، تدوین: داود قاسم‌پور، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 158-159)

«خاطرات حجه‌الاسلام رسول منتجب‌نیا»
 
تسلیم شهربانی و ژاندارمری در برابر انقلاب

حجت‌الاسلام رسول منتجب‌نیا در بیان خاطرات روز پیروزی انقلاب اسلامی می‌نویسد: «روز 22 بهمن فرا رسید. من با دوتن از علما با ماشین عبور می‌کردیم که آقای مقتدایی فرماندار شهر خمین را دیدم. او را صدا زده، گفتم که با شما کار دارم. وقتی ایستاد شیشه ماشین را پایین کشیدم و گفتم قضیه تمام است، شما بروید دستور دهید که نیروهای نظامی و انتظامی شهر همه تسلیم شوند تا برای آنها مشکلی پیش نیاید و این را از قول ما اعلام کنید که هرکدام از آنها تسلیم شدند در امان هستند و ما از آنها حفاظت می‌کنیم، ولی اگر تسلیم نشدند هرچه پیش آید به گردن خودشان است. همچنین به مسوولان ادارات هم ابلاغ کنید که دیگر وضعیت مشخص شده است و مراقب باشند که از دستورهای مرکز تخطی نکنند. ایشان هم که خیلی جا خورده بود گفت: چطور مگر می‌شود؟ گفتم: خوب بالاخره شده، شما باید این کار را انجام دهید. لذا جمعی از فرهنگیان پخته و جوانان خوب را فرستادیم تا شهربانی را تحویل بگیرند؛ البته قبل از آن هم طی جلسه‌ای با حضور مسوولین گفتیم که می‌خواهیم چنین کاری  انجام دهیم و بدون درگیری کار را تمام کنیم. دوستان انقلابی، شهربانی و ژاندارمری را به‌صورت مسالمت‌آمیزی تحویل گرفتند.»

وی جریانات روز 22 بهمن را این‌گونه ادامه می‌دهد: «بعد از گرفتن اختیار نیروهای انتظامی هیاتی را برای صورت‌برداری از اسلحه‌ها و امکانات آنجا تعیین کردیم تا بعد از صورت‌‌برداری اسلحه‌ها را به جاهای مختلف برده، تقسیم کنند، چون فکر می‌کردیم اگر آنجا بماند در صورت شکست احتمالی انقلاب دوباره امکان دارد اینها موفق شده، کاری انجام دهند. لذا اسلحه‌ها را با صورت جلسه‌ای که با علما تنظیم و به امضا رساندیم بین افراد در نقاط مختلف تقسیم کرده، بعد از آن برای کنترل اوضاع در شهربانی مستقر شدیم.» (خاطرات حجه‌الاسلام رسول منتجب‌نیا، تدوین: جواد مکاری یوردشاهی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص143 – 144)
 
«خاطرات و مبارزات حجه‌الاسلام والمسلمین دری نجف‌آبادی»

پخش سخنرانی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از تلویزیون انقلاب
 
حجت‌الاسلام و المسلمین دری نجف‌آبادی که همزمان با پیروزی انقلاب اسلام در بندرعباس به سر میبرد نیز با بیان خاطره‌ای کوتاه از این روز می‌نویسد: «...به لطف خداوند متعال در بیست و دوم بهمن‌ماه که انقلاب به پیروزی رسید برای اولین‌بار سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی از تلویزیون پخش شد و دنبال آن سرود ایران، ایران را که خوانده شد از بندر عباس مشاهده کردم. پس از این جریانات و حوادث، تظاهرات باشکوهی در خیابان‌های شهر به راه افتاد و از نکات جالب در این تظاهرات، این بود که تمام نیروهای نظامی و انتظامی و مردمی به هم پیوسته راهپیمایی خود را انجام دادند.» (خاطرات و مبارزات حجه‌الاسلام و المسلمین دری نجف‌آبادی، تدوین: حیدر نظری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 214)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها