گزارش «ایبنا» از پنجمین نشست «تاریخ شفاهی کتاب»
داوود شیرازی: کتابها یادگار من هستند/مهدی شیرازی: اگر به جای کتابفروشی، کبابفروشی داشتیم وضع ما بهتر بود!
مهدی شیرازی، فرزند داوود شیرازی (موسس انتشارات سنایی) در پنجمین نشست از سلسله نشستهای تاریخ شفاهی کتاب گفت: دیگران فکر میکنند از ناشران و کتابفروشان مالیات گرفته نمیشود درحالی که به طرق مختلف از ما مالیات گرفته میشود. اگر به جای کتابفروشی، کبابفروشی داشتیم، وضع ما از حالا بسیار بهتر بود.
آقای شیرازی در چه سالی و در کدام منطقه تهران به دنیا آمدید؟
من در سال 1311 شمسی و در محله ناصرخسرو زاده شدم.
کار کتابفروشی را چگونه آغاز کردید؟
در سال 1332 کار کتابفروشی را با شراکت «هدایت ارشادی» که یکی از کتابشناسان قدیمی بود، آغاز کردم. ما کتابهای خطی را میخریدیم و بعد هم میفروختیم.
مهدی شیرازی: پدر در دبیرستان مروی درس خواند و از زمان تحصیل در دبیرستان به کار کتابفروشی مشغول شد و تا کلاس هشتم ادامه تحصیل داد و بعد از آن در سال 1327 مدرسه را رها کرد و به طور دائم وارد حرفه کتابفروشی به صورت دستفروش کتاب شد. او کتابها را مرمت میکرد و سپس میفروخت و علاوه بر کتابهای درسی، کتاب با موضوعهای مختلف را هم به فروش میرساند.
پدر تمام بعدازظهرهای تابستان، کتابهای رحلی مختلف را با اتوبوس به میدان تجریش برای فروش میبرد و تا ساعت 12 شب و هنگامی که مردم در خیابان حضور داشتند، به کار فروش کتابها مشغول بود. او تجریش را به دلیل محل تفریح و خوش آب و هوا بودن آن انتخاب کرده بود و شب هنگام هم کتابهای باقیمانده را در انباری که اجاره کرده بود، میگذاشت و با اتوبوس به منزل بازمیگشت.
چه نوع کتابهایی را میخریدید؟
هر کتاب خطی یا چاپی که به دستمان می رسید میخریدیم و میفروختیم. در آن زمان کتابهای درسی دارالفنون را هم از دانشآموزان به صورت دست دوم خریداری میکردیم. کتابهای تمیز و سالم را کنار گذاشته و بعد از پایان سال تحصیلی آنها را به فروش میرساندیم اما کتابهای متوسط و معمولی را به افراد مستمند و کمدرآمد میفروختیم. قیمت این کتابها از 15 ریال تا 10 تومان بودند.
دیوان فخرالدین عراقی را در زمانی که بساط کتابفروشی داشتید، به چاپ رساندید؟
بله این کتاب را با تصحیح سعید نفیسی چاپ کردیم. از نفیسی دیوان عراقی، دیوان عطار، دیوان قاسم انوار و دیوان الهی جغتایی را هم چاپ کردیم. ما از جلال همایی و مدرس رضوی هم آثاری منتشر کردیم.
به چه دلیل اسم انتشارات را سنایی گذاشتید؟
یک بار کتابی را میخواندم که در آن به شعری از سنایی برخوردم. با خواندن آن شعر ارادتمند او شدم و به همین دلیل نام انتشارات خود را سنایی گذاشتم.
زمانی که صاحب مغازه کتابفروشی شدید کدام کتابفروشیها و انتشاراتیها در ناصرخسرو واقع شده بودند؟
انتشارات سعدی، انتشارات علمی، انتشارات اسلامیه، کتابفروشی دانش، کتابفروشی گنجینه و کتابفروشی محیط در خیابان ناصرخسرو بودند.
چاپ کتاب در آن زمان به چه صورت بود؟
دستگاههای چاپ دستی بودند. صحافی و جلدسازی کتاب هم به صورت دستی انجام میشد.
تیراژ کتابها چقدر بود؟
ما هزار تا هزار و پانصد جلد کتاب چاپ میکردیم اما به عنوان مثال کتاب دیوان عراقی را با تیراژ بیشتر منتشر کردیم زیرا با استقبال روبهرو شده بود.
از قرآنهایی که چاپ کردهاید برای ما بگویید.
ما 20 نوع قرآن چاپ کردیم که پنج نوع آن رنگی بود که با خط حاج طاهر خوشنویس و ترجمه الهی قمشهای منتشر شدند. من برای چاپ قرآن با خود عهد کرده بودم که آنها را در راه رضای خدا بفروشم و سودی از آن برای خود درنظر نگیرم. ما قرآنها را 25 ریال فروختیم و بعد از محاسبه متوجه شدیم که 3 تومان هزینه برداشتهاند. با این کار به عهدی که با خدا بسته بودم، عمل کردم.
شما در دورهای کتابهای خاصی مانند کتابهای «مهدی سهیلی» را چاپ کردید. کمی درباره او بگویید.
سهیلی برای چاپ کتابهایش با ما قرارداد داشت اما قبل از فوت او، بازار کتابهایش سست شد. من به غیر از نیکی از سهیلی چیز دیگری ندیدم. او همیشه نماز را در اول وقت میخواند و قرآن قرائت میکرد.
به مهدی سهیلی نسبتهایی میدادند مبنی بر اینکه کتابهایی را به نام خودش منتشر نکرده است، مانند «اسرار مگو» و «چوب دوسر طلا». درباره این مساله نیز توضیح دهید.
مهدی شیرازی: من به این صحبتهایی که درباره او و کتابهایی که به نام خود منتشر نکرده است، کاری ندارم اما میدانم که او انسان معتقد و پایبند به اصول بود. او حتی در وصیتنامه خود ذکر کرده بود تا کتاب اشعار عاشقانهاش را دیگر چاپ نکنند.
«غلامرضا روحانی» فکاهینویس معروف را از نزدیک دیده بودید؟
بله او را هنگامی که بساط کتابفروشی داشتم از نزدیک دیده بودم و کتاب «اجنه» را از او به چاپ رساندیم.
از ابوالقاسم حالت و کتابهایی که از او منتشر کردید، بگویید.
از ابوالقاسم حالت کتابهای «خروس لاری»، «بحر طویلهای هدهد میرزا»، «دیوان ابوالعینک» و «بچهها برق آمده» را منتشر کردیم.
درباره رحیم معینی کرمانشاهی که آثاری را از او به چاپ رساندهاید بگویید.
مهدی شیرازی: ما کتاب «آثار تاریخ منظوم ایران» را از معینی کرمانشاهی که کتاب نفیسی است در 10 جلد به چاپ رساندیم که جلد اول آن هم نایاب شد. قرار بود دو جلد دیگر هم به آن 10 جلد اضافه شود که شاید به دلیل کهولت سن، نگارش آن به پایان نرسید.
چرا آثاری از شاعران ناشناخته چاپ کردهاید؟
مهدی شیرازی: پدر علاقه زیادی به ادبیات دارد. ما کتابهایی در انبار داریم که سالهاست در آنجا ماندهاند و فکر نمیکنم دیگر امکان فروش آنها وجود داشته باشد.
چرا کتابفروشی در خیابان صوراسرافیل را باز کردید؟
مهدی شیرازی: نیمه اول دهه 40 این کتابفروشی خریده شد. در آن زمان افراد قانع بودند و کتابفروشی هم جوابگوی هزینههای ما بود. پدر هم تا سال 1361در آنجا بود اما اوایل انقلاب فروشندهای که در این مغازه حضور داشت، آنجا را تبدیل به پایگاه حزبی کرده بود و این باعث شد که مغازه تعطیل شود. به دنبال این اتفاق هم ما مغازه را فروختیم.
هیچ موقع به فکر چاپخانه جداگانهای برای خود افتادید؟
نه من اصلا در این مورد فکر نکردم. انتشارات دیگری بودند که چاپخانه برای خود داشتند و این به دلیل گستردگی کار آنها بود.
به کدام یک از کتابهایی که منتشر کردهاید علاقه بیشتری دارید؟
به دیوان سنایی که هنوز هم آن را چاپ میکنیم بسیار علاقهمند هستم.
هیچ وقت از چاپ کتابی پشیمان شدهاید؟
نه هرگز چنین اتفاقی نیفتاده و از انتشار هیچ کتابی پشیمان نشدیم.
ملاک برای قیمتگذاری کتاب چگونه بود؟
به غیر از هزینههای صرف شده برای کتاب، 20 درصد سود روی کتابها کشیده میشد. ما کتاب را با نازلترین قیمت میفروختیم.
آیا کتاب را به موسسه پخش هم میسپردید؟
من کتاب را خودم چاپ میکردم و خودم هم میفروختم و هرگز به موسسه پخش، کتاب نمیدادم.
قیمت کتابها را تغییر داده و آنها را گران کرده بودید؟
بله بارها این کار را انجام دادم.
از بیژن ترقی که از دوستان نزدیک شما بود بگویید.
ترقی یک تکه نور بود. او انسان بسیار خوبی بود که هیچکس از دست او رنجیده خاطر نمیشد. من او را از زمانی که در کوچه خدابندهلو ساکن بودیم، میشناختم و بعدها هم با یکدیگر مبادله کتاب میکردیم.
اگر به دوران جوانی بازگردید، دوباره کتابفروش میشوید؟
بله چون این کار را دوست دارم. پسر من هم راهی جز کار کردن در زمینه نشر ندارد.
طی سالهایی که در حرفه کتابفروشی مشغول بودهاید، آیا از کار دلسرد شدهاید؟
نه هرگز از این کار دلسرد نشدم.
چرا به پسرتان میگویید که شما را گاهی میان کتاب ها در کتابفروشیتان ببرد؟
داوود شیرازی در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود، این جملات را بیان کرد. «من شش ماه است که در خانه هستم و از منزل بیرون نیامدهام به همین دلیل گاهی به میان کتابها میروم چون اینها یادگار من هستند.»
آیا تا به حال به فکر چاپ خاطرات خود افتادهاید؟
من خاطرات خوبی ندارم. اینکه کتابی را در تیراژ هزار و پانصد جلد چاپ کنی و بعد از گذشت سالها هنوز هم آن را در انبار داشته باشی، از مشکلات کار است. مردم ما به خواندن کتاب علاقهمند نیستند.
آیا تا به حال کتابی را خمیر کردهاید؟
من هرگز چنین کاری را تا به حال انجام ندادهام.
مهدی شیرازی: اما من به تازگی این کار را کردهام به این دلیل که در اواخر سال گذشته نامهای از شهرداری دریافت کردم که لازم بود ظرف 10 روز به آنجا مراجعه کنم. بعد از مراجعه به شهرداری به من گفته شد که انبار کتاب شما مسکونی است و شما آن را به تجاری تبدیل کردهاید و باید از وزارت ارشاد نامه بیاورید. وزارت ارشاد هم با ما همکاری کرد و نامهای را برای شهرداری به من ارائه داد. اما شهرداری اعلام کرد که باید سقفی را که روی حیاط کشیده شده برداشته شود و من هم محاسبه کردم اگر بخواهم سقف را نگه دارم باید چند برابر بیشتر از پول کتابها هزینه کنم. به همین علت کتابها را برای خمیر کردن فرستادم. (مهدی شیرازی درحالی که منقلب شده بود از ناراحتی خود از انجام این کار و اینکه امروز برای اولین بار این مساله را در برابر پدر عنوان میکند، این سخنان را گفت.)
هر کتابی که برای چاپ انتخاب میکردید، خودتان میخواندید یا از کسی کمک میگرفتید؟
همه را خودم نمیخواندم و گاهی نظر متخصصان این کار را جویا میشدم.
ناشر چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
قناعت داشته باشد، از گنج قارون برخوردار باشد، صبر ایوب، عشق مجنون و عمر نوح هم داشته باشد.
شما چند سال رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان بودهاید؟
من پنج سال معاونت اتحادیه و هشت سال هم ریاست آنجا را به عهده داشتم. در مجموع این 13 سال، هرگز شخصی به من نگفت که کاری را به اشتباه انجام دادهام. من در طول این مدت قانون را به طور کامل پیاده کردم و دوستانم هم من را برای این کار پیشنهاد دادند.
در سالهایی که ریاست اتحادیه را به عهده داشتید، رابطهتان با دیگر ناشران چگونه بود؟
من در طول این مدت هیچ کس را ناراضی نکردم.
چگونه مشکل ناشران را حل میکردید؟
به صورت کدخدامنشی سعی داشتم مشکلات ناشران را از حل کنم...
آیا خطر ورشکستگی تا به حال شما را تهدید کرده بود؟
نه، من هرگز با این مشکل مواجه نشدم و همیشه هم ار لحاظ مالی اضافهتراز میزان لازم، داشتهام.
فکر میکنید کتابفروشی شاهآباد (جمهوری) سرپا میماند؟
مهدی شیرازی: ما در سال 1342 مغازه شاهآباد را ابتدا اجاره کردیم و در سال 1346 آن را خریدیم. تا ابتدای دهه 60 این مغازه سرپا بود و زندگی ما را اداره میکرد اما در حال حاضر بیشتر از 20 سال است که هزینه آن با سودش مطابقت ندارد و در حال زیاندهی است. اکنون این مغازه دارای دو کارمند است که حقوقی در حدود یک میلیون و هشتصدهزار تومان دریافت میکنند در حالی که فروش هفته گذشته مغازه، یک میلیون تومان بوده است. اگر در این فروشگاه ماهی 10 میلیون تومان فروش کتاب داشته باشیم و 30 درصد از فروش کتاب هم سود آن باشد، 3 میلیون تومان سود مغازه خواهد بود که از این رقم یک میلیون و هشتصد هزار تومان حقوق و یک میلیون و سیصد هزار تومان آن صرف هزینههای مغازه و مالیات میشود. دیگران فکر میکنند از ناشران و کتابفروشان مالیات گرفته نمیشود اما به طرق مختلف از آنها مالیات میگیرند.
به نظر شما چرا این اتفاق افتاده است؟
در حال حاضر در کتابفروشیهای جلوی دانشگاه هم کتابفروشان، دست روی دست گذاشته و نشستهاند زیرا مردم ما به مطالعه بیاعتنا هستند. ما نمیخواهیم خودمان تحقیق کنیم و به حاضر و آماده بودن عادت کردهایم و هرچه تلویزیون به خورد ما میدهد، قبول میکنیم. من بارها به پدرم گفتم که اگر به جای کتابفروشی، کبابفروشی داشتیم، وضع ما از حالا بسیار بهتر بود. این درست است که ما کار فرهنگی انجام میدهیم اما تا کی میتوان به هر قیمتی به حیات ادامه داد.
تعریف شما از کتاب خوب چیست؟
کتاب خوب، کتابی است که مورد نظر مردم واقع شده و خوانده شود.
نظر شما