شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۲
کزازی: گاهی به ناچار از راه‌های نابهره کتاب به خانه می‌آورم/ کتاب جانی دارد، که مبادا از من آزرده شود

میرجلال‌الدین کزازی، پژوهشگر برجسته زبان و ادبیات پارسی از پیوند خود با کتاب می‌گوید؛ از کتابخانه‌ای که در طول سالیان افزون بر 10 هزار جلد در آن نشانده. به این شهره است که هرگز کسی او را بدون کتاب ندیده. نیاز مهارناپذیرش به خواندن، خانه‌ای انباشته از کتاب ساخته، که خود می‌گوید گاهی موجب عتاب همسرم می‌شود.

دکتر میرجلال‌الدین کزازی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره کتابخانه شخصی خود عنوان کرد: کتابخانه شخصی من از روزگار دانش‌آموزی آغاز گرفت؛ روانشاد پدر که مردی دلبسته تاریخ، فرهنگ و ادب ایران بود، ما را به خواندن کتاب برمی‌انگیخت و من پیش از آن‌که به دبستان بروم با کتاب آشنایی و پیوند داشتم.

اولین کتاب‌ها، اولین کتابخانه
کزازی درباره چگونگی آشنایی خود با کتاب اظهار کرد: خواندن را از کتاب‌ها و ماهنامه‌هایی آغاز کردم که بیشتر نگارین (تصویری) بود تا نوشتاری؛ از این روی از همان سالیان خُردی کتاب برترین سرگرمی من بوده، تا آنجایی که خویشان، دوستان و آشنایان در آن زمان می‌گفتند که ما فلانی را هرگز بدون کتاب ندیده‌ایم.

وی شکل‌گیری کتابخانه شخصی خود را به دوران دانشجویی نسبت داد و گفت: هنگامی که  به دانشگاه رفتم، به راستی هسته کتابخانه شخصی من آغاز گرفت. هر چه توان و مایه دانشجویی به من اجازه می‌داد، کتاب می‌خریدم. گونه‌ای نیاز مهار ناپذیر به خریدن و خواندن کتاب در من پدید آمده بود؛ به گونه‌ای که نمی‌توانستم بسیاری از آنها را بخوانم و آنها را می‌خریدم تا هر زمان که توانستم به خواندن آنها بیاغازم.

انتشارات امیرکبیر حامی کتابخانه من
این پژوهشگر برجسته با بیان خاطره‌ای از دوران دانشجویی، گفت: در آن زمان آقای جعفری مدیر بسیار شایسته و بنیانگذار انتشارات امیرکبیر، به کاری بسیار ارزشمند پرداخته بود؛ او به دانشجویان امکان می‌داد تا هزار تومان از کتابفروشی‌های امیرکبیر کتاب بخرند و سپس هر ماه صد تومان از این مبلغ را بپردازند؛ البته کسی باید پشت برگه‌ای را امضاء می‌کرد. من از این امکان بیشترین بهره را بردم.

کزاری ادامه داد: یاد دارم که نخستین بار با شور و شوق فراوان به کتابفروشی رفتم تا هزار تومان کتاب بخرم؛ هزار تومان در آن زمان پولی هنگفت بود و این کتاب‌ها آنچنان پرشمار بودند که ناچار وانتی اجاره کردم تا. دیوان‌های شعر و متن‌های ادبی پارسی و شاهکارهای ادبی جهان را به خانه ببرم. در آن زمان خانواده من در شهرستان بودند و من در تهران در مکانی در خانه یکی از خویشان به گونه پانسیون زندگی می‌کردم. آنجا گنجه‌ای ‌داشتم که کتاب‌ها را در قفسه‌های آن و پاره‌ای را هم در کنار دیوار گذارده بودم. چندی به شهرستان رفتم و هنگامی که برگشتم، دیدم که قفسه‌های آن گنجه، از گرانی انبوه کتاب‌ها شکسته است.

افزون بر 10 هزار جلد کتاب در کتابخانه
این نویسنده و مترجم درباره تعداد کتاب‌های موجود در کتابخانه‌اش گفت: آمار باریک و روشنی در اینباره ندارم اما می‌انگارم که افزون بر 10 هزار پوشینه (جلد) کتاب در کتابخانه شخصی‌ام در کرج دارم؛ البته پاره‌ای از کتاب‌هایم در خانه پدری‌ام در کرمانشاه مانده و نتوانستم آنها را بیاورم.

وی در تشریح موضوعات این کتاب‌ها گفت: ناگفته پیداست که بیشینه کتاب‌های من شاهکارهای ادب پارسی، دیوان‌ها، کتاب‌های نوشته و نثری از بزرگان کهن تا امروز به چاپ رسیده است؛ گذشته از آن کتاب‌های به اصطلاح آبشخوری، مانند فرهنگ‌های واژگان یا فرهنگ‌های دیگر، کتاب‌های برجسته ادبی جهان و شاهکارهای ادب اروپایی با برگردان پارسی دارم؛ همچنین از آن روی که از سالیان کودکی زبان دوم من زبان فرانسه بوده، کتاب‌های بسیاری هم به این زبان دارم.

کزازی افزود:‌ همین‌طور بخشی از کتابخانه‌ام را هم کتاب‌های خودم که افزون بر 90 عنوان است، می‌سازد؛ همین‌طور پژوهش‌های گوناگون ادبی از اسطوره‌شناسی، گزارش شاهکارهای ادب پارسی، برگردان‌هایی از شاهکارهای ادب اروپایی و نیز متن‌هایی که ویراستم نیز در این کتابخانه جای دارند.
 
وی از کمبود فضا برای نگهداری کتاب، به عنوان یکی از مشکلاتش یاد کرد و گفت:  از آن سالیان تا کنون  همواره کتاب‌های ارزشمند را می‌خرم، هرچند  شمار این کتاب‌ها چندی است کاستی گرفته، زیرا در خانه و محل کارم جایی برای نهادن کتاب نمانده و حتی گنجه‌هایی آکنده از کتاب شده‌اند که برای کار دیگری پدید آمده بودند. در جاهای گوناگون در دفتر کارم که بخشی جداگانه و البته در پیوند با خانه است، بیشتر کتاب‌ها را نهاده‌ام و جدا از آن حتی در گنجه‌های دیگر اتاق‌ها نیز این کتاب‌ها نهاده شده و به‌طور کلی هرجا که توانسته‌ایم کتاب بنهیم، آن را نهاده‌ایم.
 
آوردن کتاب به خانه از راه‌های نابهره
میرجلال‌الدین کزازی در ادامه با اشاره به رابطه همسرش با کتاب‌ها و کتابخانه‌شخصی‌اش گفت: بانوی من هم با کتاب بیگانه نیست؛ کتابخوان است و کتاب را دوست می‌دارد به ویژه کتاب‌هایی را که با شیوه‌ای چشم‌نواز چاپ شده‌اند؛ اما با این همه، انبوه این همه کتاب که جا بر چیزهای دیگر تنگ کرده، او را هم به ستوه آورده و گاهی ناچار می‌شوم از راه‌های نابهره کتاب به خانه آورم، چراکه با عتاب ایشان روبه‌رو می‌شوم؛ البته این کار هیچگاه پوشیده نمی‌ماند!

این پژوهشگر از دیوان فرخی یزدی به عنوان آخرین کتابی که به کتابخانه‌اش اضافه کرده یاد کرد و گفت: چندی پیش در همایش بزرگداشت روز ادب پارسی سخنی راندم، برگزار کنندگان همایش چاپی تازه از دیوان فرخی یزدی را به من ارمغان کردند که این آخرین کتابی بود که تا کنون در کتابخانه شخصی‌ام نشاندم.

امانت به شرط ضمانت بازگشت 
کزازی درباره امانت از کتابخانه شخصی‌اش گفت: این کتابخانه شخصی است و کسانی هموند(عضو) این کتابخانه نیستند، مگر این‌که از دوستان یا دانشجویان من کتابی نیاز داشته باشند که نتوانند آن را بیابند، من آن کتاب را به ایشان می‌دهم، زنهار با این پافشاری که کتاب را باید پس از مطالعه بازگردانند.

این ادیب درباره اولین کتابخانه‌ای که به عضویت آن درآمد گفت: در ایام کودکی در کرمانشاه هموند کتابخانه‌های عمومی گوناگونی بودم، اما زمانی که به تهران آمدم اولین کتابخانه‌ای که هموند آن شدم، کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود.

وی درباره میزان مراجعه به کتابخانه‌های دیگر گفت: در این سالیان نه چندان، اما در سالیان پیش فراوان به کتابخانه می‌رفتم، یعنی در روزگار دانشجویی و چند سالی پس از این‌که در دانشگاه آغاز به کار کردم. مگر این‌که گرم پژوهش‌هایم، نیاز داشته باشم کتابی را که در دسترس ندارم در کتابخانه بیابم.

زادبومم در اولویت اهداء کتابخانه‌
میرجلال‌الدین کزازی درباره آینده کتابخانه خود عنوان کرد: یکی از گزینه‌هایی که می‌توان برای آینده کتابخانه بدان اندیشید، بی‌گمان پیشداشت آن یا ارمغان‌کرد آن به دانشگاه یا نهادی فرهنگی است. اگر گزینه‌ای دیگر یا بهتر درکار نباشد چنین خواهم کرد، اما اگر فرزندانم که می‌دانم دوستدار کتاب هستند، همچنان در سالیان آینده که به گُمان پهنه‌های زیستی همچنان بیش کاستی خواهد گرفت با کمبود جا روبه‌رو بودند و نمی‌توانستند کتابخانه‌ای گسترده داشته باشند، من کتابخانه شخصی‌ام را پیش‌داشت خواهم کرد به یکی از سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی و آموزشی.

وی ادامه داد: حتی خوش می‌دارم که کتابخانه را به شهری پیش‌کش بدارم که بیش نیاز به کتاب دارد تا کسانی که کمتر دسترس به کتاب دارند، بتوانند از این کتاب بهرمند شوند. هنوز شهری انتخاب نکرده‌ام، اما به هر روی شهرهای استان کرمانشاه که زادبوم من است در نخستینگی (اولویت) خواهد بود.

بیشترین استفاده از زمان‌های مُرده برای مطالعه
کزازی درباره شیوه مطالعه کردن خود، توضیح داد: من به هر شیوه‌ای بتوانم و خوش‌تر داشته باشم کتاب می‌خوانم. کمتر پیش می‌آید که پشت میز کارم کتاب بخوانم، مگر برای کتابی که گرم نوشتن آن باشم. اما اگر کتابی را به پاس دل خود بخوانم، بر زمین یا صندلی می‌نشینم و گاهی نیز می‌آرامم و دراز می‌کشم و کتاب می‌خوانم.

این پژوهشگر برجسته ادامه داد: یکی از دریغ‌های من در این روزگار این است که کمتر زمانی برای خواند کتاب دارم چراکه باید به کارهایی دیگر بپردازم، که البته این کارها هم در پیوند با کتاب است. به همین روی برای خواندن کتاب‌هایی که برای خشنودی خود می‌خوانم، از زمان‌هایی بهره می‌برم که آنها را «زمان‌های مُرده» می‌نامیم و کمابیش تا کتابی را به فرجام نبرم، خواندن کتابی دیگر را آغاز نمی‌کنم. همیشه کتابی در کیف من هست تا در زمان‌هایی که در فرودگاه، چشم به راه پرواز هواپیما هستم یا در جای دیگری که زمان بی‌آن‌که بخواهم می‌گذرد، کتاب می‌خوانم یا اگر نخوانم به کتاب‌هایی که خواهم نوشت می‌اندیشم یا شعری می‌سرایم. اما بیشتر این زمان برای خواندن کتاب سپری می‌شود. 

کزازی درباره ویژگی‌ خاص رابطه‌اش با کتاب گفت: یکی از ویژگی‌های من در پیوند با کتاب که شاید مایه شگفتی شود این است که روا نمی‌دارم کتابی که به خواندن آن آغاز نهاده‌ام به فرجام نرسانم؛ حتی اگر کتابی باشد درشت و دل‌آزار. چراکه این کار را خوار داشت (تحقیر و اهانت) کتاب می‌دانم. تو گویی کتاب جانی دارد که می‌تواند از من آزرده و ناخشنود بشود.

پیشنهاد همیشگی به همراه دو کتاب متفاوت
این پژوهشگر ادب پارسی درباره کتاب‌های پیشنهادی‌اش برای مطالعه گفت: نخستین کتابی که می‌انگارم هر ایرانی باید آن را بخواندشاهکار بی‌مانند فردوسی «شاهنامه» است. هرچند خواندن شاهنامه در این روزگار که روزگار شتاب و آسیمگی زمانی است، خود کاری است که نیاز به برنامه‌ریزی دارد؛ چراکه چند ماه به درازا می‌کشد.

وی ادامه داد: اگر بخواهم از پسند خود بهره بجویم، به ناچار هر 10 کتاب از دیوان‌های سخن پارسی و چند کتاب نوشته و نثری آن خواهد بود که کمابیش بر خوانندگان روشن است که کدامین کتاب‌ها خواهند بود. اما در پاسخ خوش دارم از دو کتاب نوشته «اروین یالوم» یاد کنم که آنها را همین اواخر خوانده‌ام و بسیار خوشایند و دلپذیر من افتاده‌اند.

کزازی در معرفی این دو کتاب گفت: یکی کتاب «و نیچه گریه کرد» داستان بلندی است که پیکره‌ای زیست‌نامه‌ای دارد و داستانی است بیشتر روانکاوانه درباره این اندیشمند نامدار آلمانی و زندگی او، و دیگری «درمان شوپنهاور» نام دارد که این کتاب هم داستانی است به گونه‌ای زیست‌نامه‌ای که نویسنده در آن روان شوپنهاور را استادانه کاویده است. این دو داستان را من آنچنان که گفتم با شورمندی خواندم زیرا زمینه داستان و ساختار چگونگی آن، نوآیین بود و برای من بسیار دلچسب و گیرا.

* در این باره بخوانید:
(1) سعید بیابانکی: کتابخانه شخصی‌ام 3000جلد کتاب دارد/ کتاب خواندن با چای، پولکی و تخمه جابانی! (اینجا)
(2) اسماعیل آذر: علاقه‌ام به کتاب جاده‌ای دو طرفه است/ در خانه من با وحشت ملیح مواجه می‌شوید! (اینجا)
(3) حمیدرضا صدر: مهم این است که کتاب ورق بخورد؛ خانه من و شما ندارد! / درازکش، مداد به دست کتاب می‌خوانم (اینجا)
(4) زیباکلام: میزنهارخوری را در مرکز خانه به تصرف درآورده‌ام! / با نگهداری کتاب مشکل دارم (اینجا)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها