دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۴
کلی‌گویی‌های «افروز» در روانشناسی ازدواج

دکتر فرید براتی سده، روان‌شناس، مولف و مترجم آثار روان‌شناسی نقدی بر کتاب «روانشناسی ازدواج و شکوه همسری» اثر دکتر غلامعلی افروز نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) - دکتر فرید براتی سده: کتاب روانشناسی «ازدواج و شکوه همسری» تالیف آقای دکتر غلامعلی افروز در 217 صفحه از سوی انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است. این کتاب که مهر مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری را هم دارد، دارای مقدمه‌ای از مرکز فوق، مقدمه مولف (که در ذیل آن تاریخ نگارش غدیر 89 ذکر شده)، دیباچه، ده فصل و منابع و ماخذ پایانی است. همچنین در داخل جلد انتهای کتاب، رزومه مختصر مولف آورده شده است. از آن‌جا که از مدت‌ها قبل بحث سفارش و نگارش این کتاب و جایگزینی‌اش با درس «جمعیت و تنظیم خانواده» مطرح بود، طبیعی بود که علاقه‌مندان اشتیاق زیادی برای رویت و مطالعه آن داشته باشند.

به هر صورت، نگارش کتاب شکوه همسری از سوی یکی از استادان ممتاز دانشگاه تهران و چاپ آن توسط انتشارات دانشگاه تهران بیشتر باید مبین علمی بودن محتوایش باشد، خاصه که مرکز امور زنان و خانواده در مقدمه خود آن را کتابی جامع و غنی و «با رویکردی علمی- فرهنگی و اجتماعی» دانسته است. اگرچه بررسی کتاب حاضر نیازمند فضا و فرصت بیشتری است، در ادامه  و به اختصار  نکاتی درباره اثر عرضه می‌شود.

شاکله کلی:
به‌طور کلی، شاکله یا به عبارت بهتر شیوه اصلی کتاب روانشناسی ازدواج و شکوه همسری مبتنی بر وعظ و پند و خطابه است. با خواندن جملات کتاب، احساس می‌شود که گویی مولف مجموعه‌ای از سخنرانی‌های خود را به صورت مکتوب به چاپ رسانده است. به عبارت دیگر، چندان تفاوتی میان آن‌چه هر روز و شب در رسانه های مختلف به ویژه رادیو و تلویزیون درباره ازدواج و اهمیت آن بیان می‌شود، با محتوای کتاب حاضر که تالیف استاد ممتاز دانشگاه تهران است به چشم نمی‌خورد. البته نمی‌توان و نباید منکر توصیه و پند و خطابه و تاثیر آن‌ها بر مردم بود، ولی قرار بوده این کتاب اثری «جامع و غنی» و به قول مولف «مستدل» باشد.

متن و محتوای مطلب بیشتر حکایت از نوعی کلی‌گویی و مغلق‌گویی است. به‌طور در بخشی از کتاب آمده است: «از همین‌رو، همسران دل‌آرام و آرامش‌گر در نمایش شکوه همسری با بهره‌مندی از جانمایه‌های محبت، این غنی‌ترین سرمایه‌های هستی و خوشایندترین رابطه‌ها، از گیراترین کشش‌های روانی و قوی‌ترین جاذبه‌های رفتاری در زندگی خانوادگی خود برخوردارند». ادامه تا انتهای صفحه از همین نمونه است. جالب آن‌که در همین صفحه و البته دیگر صفحات کتاب، مولف محترم بارها و بارها از صفت «برترین» استفاده کرده‌است.

برای نمونه در صفحه حاضر، سیزده مرتبه واژه‌های «خوشایندترین، گیراترین، قوی‌ترین، مهربان‌ترین، مولدترین، مطلوب‌ترین، متعالی‌ترین، آسیب‌ناپذیرترین و....» آمده است. این وضعیت در نتیجه‌گیری‌های شهودی و فاقد پشتوانه‌های پژوهشی مولف در سایر صفحات درباره آسیب‌های اجتماعی، طلاق یا حتی پایداری یا ناپایداری ازدواج‌ها هم دیده می‌شود. به‌طور مثال در صفحه 181 این کتاب آمده است:«بدون تردید رضامندی متقابل نفسانی زن و شوهر در طول حیات مشترک، از اصلی‌ترین مؤلفه‌های جاذبه زندگی ایشان بوده و مهم‌ترین عامل در پیشگیری از پدیده نامیمون همسرستیزی و همسر‌گریزی و جدایی است.»

\

علاوه براین‌که می‌توان پرسید این نتیجه‌گیری مبتنی بر کدام پژوهش داخلی و بین‌المللی است، سوال عمده آن است که اگر فرض را صحت این نتیجه‌گیری بدانیم که اصلی‌ترین ریشه طلاق و همسرگریزی دافعه روانی و جنسی است و بنابراین پیشگیری از آن و تقویت جاذبه‌های روانی جنسی اهمیت دارد، در کتاب روانشناسی ازدواج و شکوه همسری تا چه حد به این بحث پرداخته شده است؟
این موضوع در صفحات دیگر از جمله ص183 هم آمده است:
«در اغلب موارد، اصلی‌ترین زمینه کج‌خلقی بین زن و شوهرها، سردمزاجی و کم‌تفاوتی و بی‌تفاوتی روانی ـ جنسی بین ایشان ... [و] رضامندی روانی ـ جنسی بین همسران، از مهم‌ترین مؤلفه‌های آرامش در کانون خانواده است.»

کلی‌گویی‌های کتاب البته گاهی به عمد است. برای نمونه، در صفحه 89 کتاب در بحثی خام و ناقص درباره ازدواجِ به قول خود مولف «آقا پسرهای ایرانی که به دلایلی در خارج از کشور تحصیل می‌نمایند» با «خانم‌های خارجی» آمده است: «متاسفانه در غالب موارد این قبیل وصلت‌ها از پایداری و آرامش چندانی برخوردار نمی‌شوند. به سخن دیگر، فراوانی طلاق و جدایی در این نوع ازدواج‌ها فوق‌العاده قابل توجه می‌باشد.» ولی بلافاصله ادامه داده‌اند: «اما همان‌گونه که اشاره شد، در مواردی که ازدواج شرعی و قانونی بین یک آقای ایرانی و خانم خارجی با دقت و تعمق فراوان، عاقبت‌اندیشی، حاکمیت ارزش‌ها و عنایت ویژه به غایت ازدواج و رسالت متقابل آرامشگری در حیات مشترک صورت می‌پذیرد و می‌توانیم شاهد زیباترین و پایدارترین پیوندهای زوجیت باشیم.»

محتوای غیرعلمی
یکی دیگر از مشخصه‌های کتاب شکوه همسری، ابهام‌گویی و اغتشاش‌های غیرعلمی و شگفت‌آ‌ور است. در این زمینه به دو نمونه اشاره می شود و امید است استاد محترم و ممتاز دانشگاه تهران و یا مرکز امور زنان و خانواده، این حقیر و خوانندگان را درباره محتوای آن‌ها روشن ساخته و هدایت نمایند:
در صفحه 202 مولف نوشته است: «کودکان... با توجه به این‌که از همان ماه‌های آخر زندگی جنینی قادر می‌شوند کلمات و جملات مصنوعی را به زبان آورند و آرام آرام صحبت نمایند...».

پرسش این است که کودکان چگونه در ماه‌های آخر زندگی جنینی قادر می‌شوند کلمات و جملات مصنوعی بر زبان آورند و اصولاً منظور «جملات مصنوعی» چیست؟

به نظر می‌رسد دو پیام عمده از این کتاب منظور بوده است:
1) زوجیت دختر و پسر بدون داشتن زندگی مستقل: مولف در صفحات اولیه کتاب نوعی هم‌بودی شرعی را برای دختران و پسران توصیه می کند. منظور از همبودی، شکلی از زندگی مشترک غیرقانونی ولی همراه با تعهد است که در بعضی از کشورهای اروپایی وجود دارد. در زوجیت موردنظر مولف چون صیغه عقد جاری می‌شود، بنابراین از نظر شرعی و قانونی مشکل برای دختر و پسر نیست اما چنین دختر و پسری به سبب پاره‌ای از مشکلات اقتصادی یا روانی نباید به فوریت زندگی مستقل تشکیل داده و فرزندآوری کنند. مولف در این‌باره می‌نویسد: «بدیهی است اصل زوجیت را نباید با تشکیل زودهنگام و بلافاصله زندگی مشترک به‌صورت مستقل و مجزا که متضمن تعهدات مالی است مترادف دانست.» سپس در صفحه 18 می‌آورد: «در برخی شرایط مانعی نخواهد داشت که بعد از عقد زوجیت دو سه سالی (کمی بیشتر و یا کمتر) دختر اغلب در منزل پدر باشد و پسر نیز بتواند به سادگی در رفت و آمد باشد، و گاه نیز هر دو نفر (زوج شرعی و قانونی) در خانواده پسر و دختر باشند.» اما نه مولف و نه سایر هواخواهان این نوعی زندگی به این پرسش نپرداخته‌اند که باتوجه به شرایط امروز جامعه و خانواده‌های ما آیا اساساً امکان اجرایی شدن آن وجود دارد؟

2) ساده‌انگاری درباره ازدواج: ساده انگاری موردنظر البته به معنای این نیست که در امر ازدواج نباید ساده‌گرا بود یا ساده‌سازی نکرد. منظور از ساده‌انگاری، شکلی از غفلت سهوی یا عمدی از پیچیدگی‌هایی است که حسب ضرورت‌های زمانی و موقعیتی به ناچار باید در ازدواج مورد توجه باشند و نادیده انگاشتن آنها چه بسا که خود به عاملی خطرزا برای جدایی‌ها و طلاق‌های بعدی منجر شود.


منبع نویسی در کتاب
در هر اثر مکتوب، بخشی از کتاب یا نوشته به نحوه نگارش منابع و ذکر آن‌ها مربوط است. این مساله در کتاب‌های علمی اهمیت بیشتری دارد. در روانشناسی، نحوه منبع نویسی و ذکر منابع علمی دارای اسلوب ویژه‌ای است، یعنی صرف گفته‌های شخصی غیرمستند یا بیان یافته‌های دیگران بدون گزارش کامل منبع، از صحت علمی اثر می‌کاهد. درحقیقت یکی از امتیازات اثر خوب و متقن، منابع علمی مورد استناد و مورد استفاده مؤلف است. کتاب حاضر، در این زمینه هم  آزمایش خوبی پس نداده است. در این زمینه از سه وجه به موضوع پرداخته می‌شود.

الف) ادعاهای فاقد استنادات علمی: در موارد عدیده از جمله صفحات 95،141،141،181،183،188 مولف ادعاهایی کرده است که مستند به هیچ یافته داخلی و خارجی نیست.

ب) ذکر منابعی در متن کتاب بدون گزارش کامل آن‌ها در پایان: ارجاعات مختلفی از محققان یا نویسندگان خارجی آمده که در پایان اثر مشخصات آن‌ها نیامده است، از جمله خانم دکتر انجل (2004) و (1991) ص 197؛ مک دونالدو ناسانیلز (2007) ص 198؛ والمن و پیرسون (2006) و (1980) ص 199؛ بیرن هولز و بنا سراف (1983) ص 200؛ سادوسکی (2006) و مهلر (2003) ص 200؛ کیوشی (2003) ص203؛ برازلتون (2004) ص 205؛ افروز و همکاران (بی تاریخ) ص 190 که البته در پانویس فقط آورده شده: «افروز، غلامعلی، اصول پیشگیری از معلولیت‌ها» یعنی بدون «همکاران».

ج) منابع و ماخذ اصلی کتاب: کتابی که قرار بوده تا «جامع و غنی» و «با رویکردی علمی فرهنگی و اجتماعی» باشد، دارای 27 منبع به زبان فارسی و البته از باب خالی نبودن عریضه، یک منبع به زبان انگلیسی است که آن هم یازده سال پیش چاپ شده است. اما از منابع فارسی، منبع اول ترجمه قرآن کریم، دو منبع دو ترجمه از نهج‌الفصاحه، یک منبع ترجمه اصول کافی و 9 منبع از آثار خود مؤلف محترم و چند اثر دیگر است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها