ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
کوچه از کوچههای رشت قدیم بود، باریک مثل نی قلیانهای مزین به سبیل از نوع سبیل ناصرالدین شاهی، و پیچ در پیچ مثل ماری دراز که مارانه مارانه روی زمین میخزید، با یک مشت خانه سرهمبندی شده با خشت و گل و آجر فشاری و سفال و سیمکا و چوب که علاقه ویژه باران و رطوبت و مورچه و موریانه و عنکبوت و انواع علفهای هرز را همیشه متوجه خود میدید، و کوچه انگار با این یقین مطلق شکل گرفته بود که در صورت بروز هر نوع آتشسوزی به مدد بارانی سیلآسا که در لحظه از آسمان میبارید خواهد توانست شعلههای سرکش را خاموش کند. البته آدمهای خیلی چاق هم با کمی خویشتنداری میتوانستند از کوچه بگذرند اما ورود و خروج وسایل نقلیه چرخدار مثل اتومبیل کاری بود که بهتر بود با عقل تا روز قیامت قهر نکنی و فکرش را یک بار برای همیشه از سر خود بیرون برانی.
کوچه دو دهنه داشت که با وجودی که وقت سیلاب هر دو به یک اندازه به آب انبار تبدیل میشدند اسم یکی دهنه بالایی بود و دیگری دهنه پایینی، و کوچه با پیچ و واپیچهای رودهوار خود یک خیابان نمکشیده را به خیابان نمکشیده دیگری میرسانید.
صفحه 67/ سِفر کالیو/ فرهنگ راد/ انتشارات روزنه/ چاپ اول/ سال 1391/ 144 صفحه/ 4350 تومان
نظر شما