دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۴:۵۳
«كت» جنگ‌جوی راه عدالت می‌شود

«كت رويال» از بي‌عدالتي متنفر است و وقتي اين بي‌عدالتي در حق بهترين دوستش «پدرو» صورت گرفته باشد، ديگر صبرش لبريز مي‌شود و آستين‌ها را بالا مي‌زند. ماجراي «كت و كبوترها» در حقيقت داستان مبازره‌ي كت براي اجراي عدالت است.

ايبنا نوجوان: مجموعه‌ی پنج جلدی «ماجراهاي كت رويال» اثري از «جولیا گلدینگ»، نویسنده‌ي انگلیسی است که در نخستين نيمه‌ي سال 1390 با ترجمه‌ي «اکرم کرمی» از سوی انتشارات «قدیانی» روانه‌ي بازار كتاب شد.

«ماجراهای کت رویال» زندگی دختری سرراهی به نام «كت» را بازگو مي‌كند که به عنوان پادو در تئاتر «رويالِ» دروري لين مشغول به كار است.

«كت و كبوترها» دومين جلد از اين مجموعه است. اگر كتاب «الماس پنهان» را خوانده باشيد، ماجراي دوستي «كت» و «پدرو هايكينز» برده‌ي سابق آفريقايي را در ماجراي بالون‌سواري به ياد داريد. پس از اين‌كه پدرو در تئاتر موفقيتي كسب مي‌كند، «كت» با فرزندان دوك آون، لرد فرانسيس و اليزابت آشنا مي‌شود و به خاطر همين آشنايي لرد شورشي كاريكاتوريست را نجات مي‌دهد؛ اما اين حوادث يك دشمن سرسخت براي «كت» به‌وجود مي‌آورد: «بيلي شپرد» كه سردسته‌ي يك گروه جنايتكار خطرناك است. دردسرهايي كه «بيلي» براي «كت» به‌وجود مي‌آورد و واكنش‌هاي «كت» در مقابل اين دردسرها، داستان دومين جلد از مجموعه‌ي «ماجراهای کت رویال» را مي‌سازد.

خوانندگان دومين جلد از مجموعه‌ي «ماجراهاي كت رويال»، در اين كتاب با يكي از ويژگي‌هاي منحصر به فرد «كت» آشنا مي‌شويد. او دوست دارد براي بي‌عدالتي‌ها فرياد بزند و پس از آشنايي با دوست عزيزش «پدرو» فكر مي‌كند برده‌داري بزرگ‌ترين بي‌عدالتي دنياست. «پدرو» با تلاش‌هاي «كت» موفق شده است در تئاتري، نقشي بگيرد اما ناگهان كسي سر مي‌رسد كه ادعا مي‌كند «پدرو» برده‌ي اوست. چيزي كه فرياد «كت» را به آسمان بلند مي‌كند و...

با خواندن بخشي از اين كتاب با نثر مترجم آن بيش‌تر آشنا شويد:
نمي‌توانستم او را به حال خود رها كنم. دلم مي‌خواست چيزي به او بدهم كه فراموش نكند دوستانش با او هستند. يك‌دفعه چيزي يادم آمد! لوح سفالي را كف دستش گذاشتم و گفتم: «بيا اين را پيش خودت نگه‌دار.» بعد گوشواره‌ي مرواريد را هم به گوشش آويزان كردم و ادامه دادم: «در ضمن بايد اين را هم به تئاتر برگرداني. اين نشانه‌ي آزادي توست. نشاني موفقيت و استعدادهايت.»

پدرو لوح را محكم در دستش گرفت و با دست ديگرش، گوشواره را در جاي سابقش لمس كرد و گفت: «ممنوم كت! دلم برايت تنگ مي‌شود.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها