سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرضیه نگهبان مروی: شهرام ناظری، خواننده مطرح کشورمان در دانشگاه سلجوق ترکیه در سخنانی گفته است: «مسئولین و دولتمردهای ما به مشاهیر و عرفای ما خیلی علاقهمند نبودند. هیچگاه هیچ کدامشان نخواستند یک بار بیایند مولانا را ببینند. یا اصلاً راه دور است؛ همان در خود ایران، شاید بزرگترین عرفای کره زمین و عالم بشریت در خاک خودمان ایران خوابیدهاند، مثل بایزید بسطامی، مثل ابوالحسن خرقانی و مثل عطار در نیشابور. هیچ دولتمردی و هیچ مسئولی تا کنون علاقهای نشان نداده که به این بزرگان عرفان و علم سری بزند. خوشبختانه به نظر من ما باید از ترکها، دولت و مردم ترکیه تشکر کنیم که واقعاً مولانا را در دل خودشان پرورش دادند و مکتب مولانا را حداقل نگه داشتند. اگر مولانا در ایران بود این هم از بین رفته بود. مطمئن باشید!»
این جمله آخر، بیش از هر بخش دیگر سخنان ناظری، واکنشبرانگیز شد؛ نه تنها به دلیل ستایش ترکیه، بلکه به خاطر سخن «از بین رفتن» مولانا در ایران. به نظر میرسد منظور او، نوعی نقد عمومی به بیتوجهی مسئولان ایرانی نسبت به مشاهیر و عرفا بوده است، اما لحن و تعمیم سخن باعث ایجاد واکنشهای گسترده شد.
واکنش امید طبیبزاده؛ تحلیل دقیق و پرسشهای مهم
یکی از نخستین واکنشهای تحلیلی به سخنان ناظری، یادداشت امید طبیبزاده، زبانشناس و پژوهشگر ادبیات بود. او در اینستاگرام نوشت: «نمیدانم به جناب استاد شهرام ناظری چه بگویم؟ بگویم "چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟ " یا خدای نکرده بگویم "چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو"! استاد عزیز مولوی را شما حفظ کردید که در آن «گل صدبرگ»، آن هم در بدترین دقایق آن شامی که کسی نفس نمی کشید مردانه فریاد زدی:
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون / دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون / چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید / چو کشتیام در اندازد میان قُلزم پرخون / زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد / که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون / نهنگی هم برآرد سر، خورد آن آب دریا را / چنان دریای بیپایان، شود بی آب چون هامون / شکافد نیز آن هامون، نهنگ بحر فرسا را / کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون / چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا / چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون / چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم / که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون.»
اما پرسش اصلی او به نقد تعمیم سخنان ناظری مربوط بود: «اگر مولانا ایران بود اینم از بین رفته بود؟ یعنی چه چیز از بین رفته بود؟ گل صدبرگ؟ یا این همه شرح و تصحیح و تفسیر که از مولوی در فارسی هست؟»
او سپس با لحنی انتقادی افزوده: «نکند حافظ و سعدی و خاقانی را هم ترکیه حفظ کرده، کشوری که حتی خط و فرهنگ قدیم خودش را هم نابخردانه در پای بازی کثیف سیاست به باد داد؟ آیا مولوی خشت و گل است؟ یا شعر است؟ بعد بفرمایید ببینم این شعر به کدام زبان زنده است؟ شما آوازت را به چه زبانی خواندی و مولوی را زنده کردی؟ این چه حرفی است آخر!»
طبیبزاده در پایان هشدار داد: «شما دلخوری قبول، یعنی اصلاً کی دلخور نیست؟ اما به جان همان مولانا که کار را خرابتر از آنچه هست نکن.»
واکنشهای مردمی؛ از خشم و طنز تا تحلیل واقعبینانه
شبکههای اجتماعی پر شد از نظرات کاربران که سخنان ناظری را ناپخته و تعمیمدهنده دانستند. یکی از کاربران شبکه ایکس نوشت: «آقای #شهرام_ناظری، الساعه #مولانا لرزان سر از گور برآوردند و سلام نرسانده فرمودند سر جدّت “رو سر بنه به بالین” با این حرف زدنت.»
کاربر دیگری به نقش زبان فارسی در حفظ مولانا اشاره کرد: «از شما توقع میرفت تفاوت سماع صوفیان با بقای شاعر رو بدونید. اون چیزی که مولانا رو زنده نگه داشت "زبان فارسی" و میلیونها "فارسیزبان" هستند که قرنها تهاجمهای مختلف رو تحمل کردند اما زبان فارسی رو حفظ کردند.»
یک دیدگاه دیگر، تمرکز بر پژوهشگران و دانشگاهیان داشت: «آن دکان کام و نام که غارتگران و دزدان مفاخر ایران عزیز به راه انداختهاند مکتب مولانا نیست… مکتب مولانا را مردمانی زنده نگاه داشتند که زبان مولانا را میدانند… مکتب مولانا را پژوهشگران و محققینی زنده نگاه داشتند که شما نمیتوانید در میان آن کسانی که از ایشان تشکر میکنید حتی یک نفر که با شفیعی کدکنی، بدیعالزمان فروزانفر، محمدعلی موحد، محمدتقی جعفری و صدها ادیب دیگر یارای برابری داشته باشد را پیدا کنید.»
این واکنشها نشان میدهد که مردم نقش زبان، حافظه جمعی و پژوهشگران را در حفظ میراث مولانا مهمتر از اماکن و آیینها میدانند.
دفاع از ناظری؛ هنر و لغزش کلامی
برخی کاربران ضمن دفاع از ناظری، به تفاوت میان ارزش هنری و اشتباهات بیان اشاره کردند: «زیر این پست چه اراجیفی که به شهرام ناظری نگفتهاند! ناظری بیتردید و بافاصله بسیاری، مهمترین موسیقیدانی است که به اشعار مولانا پرداخته و در ترویج اشعار مولانا نقشی پررنگ داشته. حرف او هم این است که در ایران به این مشاهیر (بهویژه از بعد عرفانشان) توجه نمیشود که درست هم گفته.»
کاربر دیگری افزود: «شهرام ناظری هم میتواند اشتباه کند! آنچه امروز از مولانا در جهان شناخته میشود حاصل تلاش ادیبان و پژوهشگران و مولویشناسان ایرانیست نه ترکیه! جناب استاد #شهرام_ناظری برای میزباننوازی باید کار دیگری میکردند و یا نقدش را دقیقتر و با نشانی سرراست میفرمودند!»
این دیدگاهها نشان میدهد که نقش ناظری در هنر و موسیقی مولانا غیرقابل انکار است، اما بیان عمومی او میتوانست دقیقتر باشد.
صدای پیشین؛ هشدار محمدرضا شجریان درباره خطر تحریف
محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران، سالها پیش نسبت به خطر تحریف مولانا هشدار داده بود: «مولانا در ترکیه یک سمبل اقتصادی شده و اینها این نماد فرهنگی ما را میشه گفتش که غارتش کردند.»
او توضیح داد: «براش شناسنامه جعلی درست کردن به نام رومی… از مولانا یه امامزاده ساختن…»
شجریان در ادامه سخنانش به فلسفه مولانا اشاره کرد: «مولانا میگه برده نباش… مولانا بردگی نمیکنه.»
این سخنان شجریان، اهمیت شناخت درست فلسفه و پیام مولانا را یادآوری میکند و هشدار میدهد که تبدیل شاعر و عارف به سمبلهای اقتصادی و فرهنگی خطرناک است.
میراث مولانا و روایت تاریخی
مولانا از بین نرفته است؛ اما نوع روایت از او تعیین میکند که با زبان، اندیشه و آزادی شناخته شود یا به یک نماد آیینی و مصرفی فروکاسته شود.
تجربه این مناقشه نشان داد حتی هنرمندان بزرگ هم میتوانند در بیان دچار لغزش شوند و نقد سازنده باید دقیق، بیطرف و مستند باشد، راه درست نقد، نه انکار نقشها، بلکه دقیقگفتن، بهجای مطلقگویی است.
نظر شما