علي عبداللهی در مجموعه ۳۰ جلدی «یکی بود یکی نبود» که توسط انتشارات پارسه منتشر خواهد شد، بازنویسی «اسکندرنامه» نظامی گنجوی را بر عهده داشته. وی میگوید در بازنویسی اسکندرنامه، پوشالهای نامرتبط با اصل قصه را حذف کرده است؛ و تاکید میکند: حذف این پوشالها از دشواریهای اصلی در بازنویسی این اثر بود._
وی در توضیح این اسطورهپردازی افزود: این اسطورهپردازی، دیگر هیچ ربطی به شخصیت اصلی قهرمان اولیه ندارد و در واقع ساخته تخیل سازندگان آن است. به عبارتی اسکندر نظامی، قهرمان برساخته خود نظامی گنجوی است که در افسانهها بال و پر یافته و دگرگون شده و به دست نظامی رسیده بود.
عبدالهی ادامه داد: نکته جالب توجه در این اثر حتی پیروزی اسکندر بر شخصیتهایی است که در دوره او نمیزیستهاند؛ یعنی بر شخصیتهای پیش یا پس از او. اینجاست که هنگام مطالعه این آثار هم باید صرفا به آنها به چشم میراث ادبی، زبانی و قصهای نگریست؛ نه آثاری تاریخی و متقن و بیچون و چرا.
وی با تاکید بر تمامی این مسائل به عنوان جذابیتهای قصه اسکندر، اشاره کرد: کنجکاو شده بودم تا درباه او بیشتر بدانم و برای این امر اسکندرنامههای دیگران و پژوهشهای اسکندرشناسان ایران را هم مطالعه کردم.
این نویسنده درباره بخشهایی که داستان «اسکندرنامه» نظامی را تشکیل دادهاند، تاکید کرد: اسکندرنامه شامل ۲ بخش مفصل «شرفنامه» و بخش کوتاهتر «اقبالنامه» است. بخش اول بیان داستان اسکندر از تولد تا فتح کشورها و بازگشت به روم را در برمیگیرد. در بخش دوم یعنی «اقبالنامه» دیدارهای اسکندر با حکیمان و سرانجام افسانه پیامبری او گنجانده شده است.
بازنویس «اسکندرنامه» به بخشهایی که در بازنویسی این اثر به آنها پرداخته است اشاره کرد و اظهار داشت: تاکید اصلی من بر کودکی، دوران دانشآموختگی، به پادشاهی رسیدن اسکندر، رزمهای او، حملهاش به مصر، ایران، هند، چین و روسیه و در نهایت جستجویش به دنبال آب حیات و ناکام برگشتن از آن بوده است. ضمن اینکه خردهروایتهایی مثل آینه ساختن اسکندر و تمثیلهای مانی نگارگر و پیامبر و نیز چگونگی مرگ اسکندر و چند بخش شادتر قصه از جمله خواستگاری اسکندر از روشنک و سرانجام مرگ اسکندر هم در لابهلای قصه آمده است تا از ملالآوری قصهای خطی جلوگیری کنم.
وی در ادامه توضیح داد: از بخش «شرفنامه» بیشتر به جزئیات جنگها و نامههایی که منجر به پیکار و نبرد میشد و نبود آن به «حقیقتمانند»ی قصه ضربه میزد، بهره بردهام. همچنین از بخش «اقبالنامه» که به مناظره اسکندر با حکیمان اختصاص دارد، فقط قسمتهایی را در چند فصل کوتاه جای دادم و در نهایت وصیتنامه اسکندر، سرگذشت مرگ او و نامه اسکندر به مادرش را بازنویسی کردم. اما سیر اصلی کتاب دقیقا همان روالی است که در کار نظامی وجود دارد. با این تفاوت که روایت نظامی، شعر و تکگویی یا مونولوگ است و متن من نثر امروزی و دیالوگ و قصه صرف.
عبدالهی درباره تعداد فصلهای اصل اثر و چگونگی آنها اظهار داشت: کل «اسکندرنامه» به روایت نگارنده، در این بازنویسی ۲۵ فصل دارد، البته اصل این کتاب افزودههای زیادی از طرف مولف نیز دارد از جمله بخشهای ابتدایی هر فصل که شامل ساقینامهها و تمثیلها است، یا وجود داستانهایی که به داستان اصلی مرتبط نیستند و انبوهی پند و اندرز و مدح فلان و بهمان و ذکر و غیره که من همه این مطالب اضافی را در بازنویسی حذف کردم. ضمن اینکه یافتن روایت تاریخی و شبیهتر به قصه اولیه قهرمانی خونریز و جهانگشا، به سیر شکلگیری و جا افتادنش کمک بیشتری میکند تا مثلا، طرح بحثهای تجریدی و ذهنی نادرست حکیم بودن یا پیامبری یا حتی خدایی اسکندر؛ چون در روایاتی حتی نقل کردهاند که اسکندر اواخر کار دعوی خدایی هم میکرد.
وی ادامه داد: از سوی دیگر نسبت دادن چنین احوالاتی به شخصی که در ۳۶ سالگی میمیرد و همه عمرش را به نبرد و خونریزی میگذراند، نه چندان تناسبی دارد و نه باورپذیر است. از این رو من روی این بخشها تکیه چندانی نکردهام تا به خیال خودم، افسانهپردازی هزاران ساله را باز تولید نکنم و باز برگ غلوآمیز دیگری بر اسکندر غرق در مه افسانهها نیافزایم و پرونده بیگانهپرستیمان را حجیمتر نکنم. بیگانهپرستیای از آن دست که ما را وامیدارد بر کودکانمان نام ویرانگران ایران چون چنگیز، اسکندر و غیره بنهیم.
این مترجم در توضیح بیشتر این بخشهای اضافه گفت: گویا نظامی در نظر داشته اثری حماسی به هماوردی شاهنامه حکیم توس بنویسد؛ اما ساقینامه و موارد دیگری را وارد آن کرده و وجود همین بخشهای اضافی باعث شده «اسکندرنامه» او به اندازه «شاهنامه» فردوسی جانیفتد و خوانده نشود.
وی به توضیح نحوه بازنویسیاش از اثر پرداخت و تصریح کرد: در بازنویسی علاوه بر حذف بخشهای اضافه قصهها که ارتباط چندانی با داستان اصلی نداشت، متن داستان را به زبانی ساده و در قالب توصیف و دیالوگ قصوی بیان کردم. درکتاب من، خواننده از یک سو با فصلهایی روبرو است که خودشان به تنهایی استقلال دارند؛ چنانچه اگر خواننده تنها یک فصل را بخواند همان بخش در خودش کامل است. از سوی دیگر تمام فصلها ماجرایی واحد را دنبال میکنند و آن بخش های مختلف قصه اسکندر است که در بندهایی به طرزی نامرئی به هم ارتباط یافته است.
عبدالهی كه از تصحیح حسن وحید دستگردی از اسکندرنامه به کوشش سعید حمیدیان در این بازنویسی استفاده کرده، درباره این تصحیح معتقد است: این اثر یکی از کاملترین تصحیحهای موجود در ایران است که توضیحات لازم درباره برخی از ابیات را نیز دارد. حمیدیان گردآوری تمام آثار نظامی را به خوبی انجام داده. در این تصحیح علاوه بر لغات دشوار متن و برخی ابیات معنی شده، اشتباهات چاپی تصحیح مرحوم دستگردی در چاپهای امیرکبیر و دیگران به طور کامل تصحیح شده و دیگر وجود ندارد.
وی در ادامه به برخی دشواریهایی که در بازنویسی با آن روبرو بوده اشاره کرد و اظهار داشت: متن، کلمات عربی خیلی دشوار و مبهمی نداشت؛ ولی جا به جا استعارههای دور از ذهن و گاه نامرتبط با فضای اثر دیده میشد که از ضعفهای این اثر و برخی دیگر از آثار نظامی است. اینگونه پوشالهای غیر مرتبط با متن که برای آن زمان نوشته شده و در حال حاضر به درک داستان هیچ کمکی نمیکند، از دشواریهای بازنویسی این اثر بود. دیگر اینکه یافتن خط سیر قصه اصلی از میان انبوهی از مطالب پراکنده و توصیفات ملالآور، همان چیزی است که میزان کامیابی چنین آثاری را مشخص میکند.
عبدالهی که خود شاعر نیز هست یادآور شد: وجود همزمان بزم و رزم در داستان و گاه ترکیب این دو با هم به اثر جنبه حماسی چندانی نمیدهد؛ پس در بازنویسی سعی کردم از زبانی نه بسیار ساده، بلکه بینابین برای نشان دادن عظمت کتاب بهره گیرم. از سوی دیگر بخشهای اضافه را حذف کردم تا برای خواننده ملالآور نباشد. همچنین برای داستانیتر شدن اثر، خرده تغییراتی نیز لازم بود که به آنها نیز پرداختم.
وی در پاسخ به این سوال که چرا باید به مطالعه ادبیات کلاسیک بپردازیم توضیح داد: داستانهای ادبیات کهن بسیار غنی و گسترده است و کمتر پیش آمده که در معرفی این آثار به زبان امروزی اقدامی صورت گیرد، معرفی میراث داستانی که در لابهلای متون کهن ایران جای دارد علاوه برآنکه برای نوجوانان مفید است به کمک بزرگسالان و داستاننویسان هم میآید. آنها میتوانند با مطالعه این آثار قصههای نهفته در این متون را کشف کنند؛ آن را از خود کنند و به زندگی امروز و دنیای مدرن بیاورند. قصهنویسان سراسر جهان همواره از داستانها و اشعار کهن بهره میبرند.
بازنویس «اسکندرنامه» افزود: از آن جایی که متن آثار کهن اغلب دشوار و آمیخته با لغات سخت است، مطالعه اینگونه آثار برای نوجوانان مشکل است. اما با سادهنویسی و بازنویسی، این امکان ایجاد میشود که خواننده علاوه بر متن سادهشده، در آینده و در صورت تمایل به سراغ متن اصلی هم برود. این یعنی همان ایجاد انگیزه برای مطالعه آثار کلاسیک در خوانندگان معاصر.
این نویسنده در ادامه به این پرسش پاسخ داد که چرا مجموعه «یکی بود یکی نبود» سادهنویسی و بازنویسی را در قالب قصه انجام داده و در توضیح این امر گفت: افزون بر اینکه فلسفه، فکر، تربیت و حتی در مواردی آموزش دستور زبان در ادبیات کهن ما به شعر و نظم است، حجم زیادی از ادبیات کهن ما در قالب نظم و نثر با قصه آمیخته است. برای آنکه قصهنویسان خوبی در دوران معاصر داشته باشیم که با ادبیات کهن نیز آشنا باشند، باید قصهها را از دل متون کهن استخراج کنیم و به مدارس، کتابخانهها و خانهها بیاوریم.
وی اظهار داشت: سنت قصهگویی از دوران قدیم در ایران رواج داشته است. امروز باید به این سنت سر و سامانی بدهیم. ادبیات کهن ایران، افزون بر بسیاری جنبههای دیگر، اقیانوسی از قصه، روایت، و ماجراست. بازنویسی ادبیات کلاسیک به ویژه پیرایش و بازنویسی آن برای نوجوانان و حتی بزرگسالان اقدامی ضروری است که باید از سالها پیش صورت میگرفت؛ چراکه به علت طولانی بودن متنهای کلاسیک و دشواری آنها، بهرهوری از میراث داستانی که در لابهلای اين متون کهن نهفته، تنها از این طریق امکانپذیر است.
نظر شما