دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۰
روزهای پایانی سلطنت پهلوی به روایت علی امینی

علی امینی سیاستمداری بود که تن به اطاعت از شاه نمی‌داد، اما اواخر دوران پهلوی، همه اعتبار و آبرویی که از ناسازگاری با شاه کسب کرده بود به میدان آورد تا او را از بحران بیرون بکشد. یادداشت‌هایی هم از آن روزها از خودش به جای گذاشت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «بر بال بحران» روایتی از زندگی سیاسی دکتر علی امینی، به قلم پسرش ایرج امینی است. علی امینی سیاستمدار سرشناس عصر پهلوی بود که اوایل دهه 1340 خورشیدی، یک سال و چند ماه نخست‌وزیری را نیز به دست گرفت. فصل بیست‌وپنجم این کتاب، با عنوان «مشاور محمدرضاشاه پهلوی» که مروری بر یادداشت‌های روزانه امینی است، نکات جالبی درباره هفته‌های پایانی حکومت پهلوی دارد و حقایق قابل اعتنایی از آن مقطع حساس را به خواننده عرضه می‌کند.
 
امینی و شاه؛ دشمنی و ائتلاف
خود امینی دلِ خوشی از محمدرضاشاه نداشت و دوره‌ای نسبتاً طولانی مطرود دربار بود. بعد از کناره‌گیری از مقام نخست‌وزیری، مدت‌ها زیر نظر بود و عملاً اجازه هیچ فعالیتی نداشت. به‌تدریج منزوی شد و چون دیگر خطری برای شاه نداشت، به عنوان مردی در حاشیه سیاست ایران پذیرفته شد. حتی گاهی در مراسم‌های رسمی، به عنوان یکی از نخست‌وزیران سابق به دربار دعوت می‌شد.
 
می‌دانست که شاه با حکومت خودسرانه و بی‌اعتنایی به قانون اساسی و فاصله گرفتن از جامعه به مسیر خودکامگی می‌رود و قطعاً روزی به بن‌بست می‌رسد. این پیش‌بینی را به شاه نگفت، چون شرایط گفتن را نداشت. اگر هم می‌گفت، به یقین از سوی شاه شنیده نمی‌شد. آخرین شاه ایران، برای شنیدن حرف‌های نامطلوب گوش سنگینی داشت. شاه از فروش نفت ثروتمند شد، صدای کسی را نشنید و بیشتر و بیشتر از جامعه فاصله گرفت. سرانجام همان اتفاقی افتاد که امینی - مثل بسیاری دیگر - آن را پیش‌بینی می‌کرد.
 
اما امینی به جای همراهی با جنبش اعتراضی جامعه، به صف مدافعان سلطنت پیوست. چرا؟ زیرا او به آن دسته از سیاستمدارانی تعلق داشت که از تغییر و تحولات بزرگ می‌ترسیدند و از پیامدهای وقوع انقلاب در کشور وحشت داشتند. پس به هدف کمک به شاه در مدیریت بحران، بار دیگر قدم به صحنه اصلی سیاست کشور گذاشت و به یکی از بازیگران مهم زمانه تبدیل شد. به قول خودش «آمد و رفت افرادی که سال‌ها سراغی از من نمی‌گرفتند و حتی جرأت گذار از طرف منزل من را نمی‌کردند، شروع شد. به تدریج مصاحبه رادیو تلویزیونی با مخبرین خارجی شروع شد و...»
 
یکی از این به اصطلاح «مخبرین خارجی» ژان گراس، خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند بود که درباره نقش روحانیت در حوادث آن روزهای کشور پرسید و امینی پاسخ داد اکنون حتی روشنفکران لاییک هم با روحانیت همراهی نشان می‌دهند زیرا «روحانیون به تنها پناهگاه کلیه مخالفان تبدیل شده‌اند.»
 
 
مهار انقلاب، کوشش برای تحقق امر ناممکن
امینی باور داشت شاه با پذیرش خطاهای گذشته و دادن وعده به مردم برای جبران نادرستی‌ها، می‌تواند اعتماد افکار عمومی را کسب کند و از التهاب جامعه بکاهد. بیست‌وششم مهر 1357 در دفتر یادداشت‌هایش نوشت «فکری کرده بودم... که در صورت امکان اعلی‌حضرت در نطق کوتاهی به مناسبت چهارم آبان اظهار کنند که در گذشته اشتباهاتی شده است و شاید خود من هم اشتباه کرده باشم و می‌خواهم با توجه به این اشتباهات از این به بعد حکومت نکنم و دولت‌ها مسئول واقعی امور باشند. به نظر من اثرات روانی این بیانات در مردم زیاد خواهد بود.»
 
البته شاه چندی بعد چنین کرد و در آن سخنرانی مشهورش، از شنیدن صدای انقلاب گفت. اما مردم باورش نکردند. دیگر برای او دیر شده بود. مردم او را نمی‌خواستند و به چیزی کمتر از سرنگونی حکومتش راضی نمی‌شدند. رفتنش را نیز جشن گرفتند. امینی در یادداشت روز بیست‌وشش دی 1357 می‌نویسد «امروز روزی تاریخی است. مجلس شورای ملی ساعت یازده صبح به دولت شاپور بختیار رای اعتماد داد و ساعت یک بعد از ظهر شاه به اتفاق ملکه فرح ایران را ترک کردند... مصاحبه کوتاهی شاه و فرح با خبرنگاران کردند و خلاصه اینکه شاه برای استراحت و معالجه فعلاً ایران را ترک گفتند و در مقابل سوال برگشت جواب داد بسته به حال مزاجی خواهد بود. مرحله اول سفر در اسوان (مصر) خواهد بود و از آنجا احتمالاً به آمریکا خواهند رفت.»
 
سپس می‌افزاید «خوش‌بینی زیادی به اوضاع نیست. عصر خبر دادند که مردم به جشن و سرور مشغول‌اند و نُقل و گل به دیگران می‌دهند. این پیشامد خلاف انتظار نبود. باید دید بعد چه پیش خواهد آمد.» خود امینی نیز نخستین روزهای بهمن همان سال از ایران به فرانسه رفت و از جریان اصلی حوادث فاصله گرفت.
 
آنچه از دستش برمی‌آمد برای حفظ نظام سلطنتی انجام داد، اما ناکام ماند. از او و امثال او، که اتفاقاً اعتبار سیاسی‌شان را از مخالفت با شاه کسب کرده بودند، کاری برای نجات شاه ساخته نبود و از پاییز آن سال، وقوع انقلاب قطعی شده بود. خود امینی هم آن اواخر، در روزهای پایانی حضور شاه در ایران به همین نتیجه رسیده بود. مطمئن شده بود که این اعتراضات، با تمام اعتراضات گذشته متفاوت است. در یادداشت روز بیست‌‌وسوم دی 1357 می‌نویسد «امروز قرار است دانشگاه تهران باز شود، ولی درسی در کار نیست. بیشتر جنبه تظاهر علیه شاه و دولت را دارد. خبر دادند که در حدود بیش از 100 هزار نفر در محوطه دانشگاه اجتماع کرده‌اند و نطق‌هایی از طرف آقای طالقانی و دکتر سنجابی و دکتر بهشتی ایراد شده است.»
 
امینی در بخش دیگری از یادداشت همان روز اضافه می‌کند «در مراجعت به منزل، ودودی گفت شاه تلفن کرده بود. ساعت یک با ایشان تماس گرفتم. ناراحت بود که دکاکین بسته است و عکس خمینی را در اغلب دکاکین، حتی در زندگی کاخ نیاوران نصب کرده‌اند! این واقعیت را نمی‌خواهد قبول کند که عقده چندین ساله مردم به این زودی از بین نمی‌رود و صدمات مالی و جانی که عده‌ای دیده‌اند و ایشان به آن توجه نکرده‌اند و درصدد جبران برنیامدند به اینجا رسیده، و جز با رفتن ایشان آرام نخواهد نشست.»
 
پی‌نوشت: چاپ چهارم کتاب «بر بال بحران» با عنوان فرعی «زندگی سیاسی علی امینی» بهار سال 1401 از سوی انتشارات ماهی منتشر و به بازار کتاب ایران عرضه شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها