ايبنا نوجوان: «مرغ را از زمين بلند ميكنم، پاهاش را جمع ميكند توي دلش. سبك سنگينش ميكنم. مامان راست ميگويد. بيچاره وزني ندارد. همهاش استخوان است. مرغ را روي زمين ميگذارم. حجت، پوست خياري دستش ميگيرد و ميگويد: «بييو ... بي...يو... بي...يو ...» و مرغ را وادار ميكند جلو برود.
مرغ يكي دو قدم بر ميدارد؛ اما تعادلش به هم ميخورد و به زمين ميافتد. حجت دستبردار نيست. پوست خيار را جلوش ميگيرد و صدايش را نازك ميكند: «بي...يو...بييو...»
مرغ دو سه قدم جلو ميآيد. پاي راستش را نميتواند روي زمين بگذارد. آن را بين زمين و آسمان نگه ميدارد. مرغ ميلنگد. نفس حجت بالا نميآيد. ميگويد: «اُهو... شَل است. ميلنگد! ببين مرغه چلاق است!»
حجت بلند ميشود و ميايستد. انگار كشف بزرگي كرده است. داد ميزند: «به جان خودم شل است.»
ميپرم و گوشهي پيراهنش را ميچسبم و با صداي خفهاي ميگويم: «چه خبر است؟ شل است كه شل است. ميخواهي جنگ راه بيندازي؟»
«مرغ شل» داستاني دربارهي يك خانوادهي سنتي ايراني است. اين خانواده سه بچه دارد. پدر خانواده با گرفتن وام، ماشيني ميخرد و مادر خانواده اصرار دارد كه به ميمنت آن، چيزي قرباني كنند.
پدر خانواده چون پول نداشته قصد خريد خروسي را داشت كه به اشتباه مرغي شل از آب در ميآيد و اين مرغ ماجراهايي را براي اين خانواده به وجود ميآورد.
اين كتاب را بهناز ضرابيزاده نوشته و تصاوير آن را رضا مكتبي طراحي كرده است.
«مرغ شَل» توسط انتشارات سورهي مهر در 76 صفحه و با قيمت 2400 تومان، منتشر شده است.
چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۲
نظر شما