كتاب «چرا كمونيست نشدم؟» روايتگر زندگي نويسنده اثر در پانزده سال نخست زندگي او در آمريكا، همزمان با دهههاي پنجاه و شصت شمسي است. وي در اين كتاب بيان ميدارد كه چگونه با ديدن رفتارهاي ضد و نقيض كمونيستها، از اين گروه دوري گزيده است.\
وي افزود: يك سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي هنگام ورودم به آمريكا، جنبشهاي مختلفي با گرايشهاي متفاوت در اوج فعاليت در ايران بودند كه يكي از آنها سوسياليسم بود.
قلاجوري ادامه داد: پيش از رفتن به آمريكا با اين گروه سياسي آشنايي نداشتم، اما با نشست و برخاست با چند تن از اعضاي اين گروه، از اهداف و انديشههاي آنان آگاه شدم.
اين نويسنده و مترجم به مشاهده رفتارهاي ضد و نقيض در آشنايان سوسياليستاش اشاره كرد و گفت: ميان انديشه و گفتار اين افراد با آن چه عمل ميكردند، تناقض بسيار بود. به دليل همين مشاهدات هرگز مشتاق پيوستن به اين گروه نشده، از آنان دوري كردم.
وي بيشترين تمركز وقايع اين كتاب را در سالهاي انقلاب برشمرد و گفت: روايت زندگي من در اين كتاب بيشتر از سال 1356 تا سه سال پس از آن را دربر ميگيرد.
قلاجوري ادامه داد: در اين كتاب بررسي فلسفه مكتب سوسياليسم چندان برايم مطرح نبود و تنها به روايت ديدهها و شنيدههايم درباره اين گروه پرداختهام. برخي بخشهاي كتاب نيز به اين موضوع اختصاص ندارد و به بيان ساير وقايع زندگيام ميپردازد.
وي سوسياليستهايي كه در كتابش درباره آنها سخن گفته است را واعظان بيعمل توصيف كرد و گفت: تناقض در رفتار و گفتار آنان تا آنجا بود كه دزديدن كفش را امري ناشايست نميدانستند، بلكه آن را ضربهاي بر پيكره امپراليسم تعبير ميكردند! آنان مدعي هدايت ديگران به راه راست بودند، در حالي كه در ابتدا بايد خود به راه راست هدايت ميشدند.
نظر شما