دوشنبه ۸ دی ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۷
نیکولوی شرور

درباره کتاب «تاملات درباب ماکیاولی» از لئو اشتراوس؛ ‌

نیکولوی شرور

می‌توان ماکیاولی را در زمره «حکمای دنیا» به شمار آورد

ماکیاولی از پیشگامان عصر مدرن است، و اشتراوس به ما نشان می‌دهد که چرا ماکیاولی شایسته این عنوان است؛ او هم درک سنتی از فضیلت را تغییر داد هم درک از حقیقت را. فضیلت و حقیقت ماکیاولی با فضیلت و حقیقت سنتی متفاوت است.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدحسن ابوالحسنی: کتاب «تاملات در باب ماکیاولی» اثر گرانقدر لئو اشتراوس با ترجمه شروین مقیمی در ۵۲۰ صفحه و توسط نشر ققنوس منتشر شده است.

نیکولوی شرور

در این کتاب، شرح مفصلی از دو کتاب ماکیاولی یعنی شهریار و گفتارها ارائه شده؛ اشتراوس رابطه این دو کتاب را مبهم خوانده و سعی کرده تفاوت‌هایی را که میان آنها هست به شکل مفصل بکاود. همچنین فصل مشروحی به نام «آموزه ماکیاولی» در انتها قرار دارد که آموزه وی را در کلیت خود بیان می‌کند. اشتراوس به ما کمک می‌کند تا ماکیاولی را به طرزی منسجم بفهمیم.

ماکیاولی از سرآمدان اندیشه سیاسی مدرن محسوب می‌شود. او توصیه‌های جالبی به شهریاران ارائه کرده تا بتوانند حکومتشان را حفظ کنند. پیش از ماکیاولی، برخی رسالات سیاسی تحت عنوان «آینه شهریار» نوشته می‌شدند و به شهریاران توصیه می‌کردند که فضیلت‌مدار باشند و از قواعد متعارف اخلاقی پیروی کنند.

نویسندگان اخلاق‌گرا به شهریاران توصیه می‌کردند که از قانون الهی پیروی کنند، پرهیزکار باشند، ظلم نکنند و عادل باشند، همچنین شجاعت، و دوراندیشی را بیاموزند. ماکیاولی در این آموزه تغییر ایجاد کرد؛ او گفت شهریار لازم نیست واقعاً شخصیت اخلاقی باشد، همین که اخلاق‌مدار و فضیلت‌مند نشان دهد کافیست! او می‌خواست شهریاران را یاری کند تا قدرت خود را حفظ کنند و معتقد بود لازم نیست در این مسیر یک قدیس مسیحی باشند!

تغییری که ماکیاولی در مسیر اندیشه سیاسی به وجود آورد او را به یک چهره کلیدی و اجتناب‌ناپذیر بدل ساخت، به نحوی که ممکن نیست امروزه کتابی درباره اندیشه سیاسی را باز کنیم و به نام وی برنخوریم. اغلب مفسران اندیشه‌های سیاسی در عصر ما لازم دیده‌اند که درباره او صحبت کنند، از ژان-ژاک شوالیه تا کوئنتین اسکینر و جان پلامناتز. تمامی مفسران سیاسی کنونی به اهمیت ماکیاولی معترف‌اند و تاثیر تاریخی او را به ما متذکر می‌شوند.

نیکولوی شرور

مثلاً شوالیه در کتاب آثار بزرگ سیاسی می‌گوید وقتی کاترین دو مدیسی و درباریان فرانسه، در قرن شانزدهم، کشتار سن‌بارتلمی را به راه انداختند دیگران این اقدام ظالمانه را به عنوان سیاستی ماکیاولیستی محکوم کردند. پس‌لرزه‌های افکار ماکیاولی به حدی است که تا دو سه قرن بعد از او نیز کتاب‌هایی علیه‌اش می‌نویسند. شناخت افکار ماکیاولی برای شناخت دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم مفید است، دنیایی که در آن سیاستمداران، شعارهای اخلاقی می‌دهند اما به کارهای غیراخلاقی دست می‌زنند، دنیای که در آن حفظ قدرت و بهره‌گیری از آن شاید مهم‌ترین انگیزه یک سیاستمدار باشد، دنیایی که مردم‌سالاری با مردم‌فریبی درآمیخته.

نیکولوی شرور
لئو اشتراوس

اما تفسیر لئو اشتراوس درباره ماکیاولی چه مزیتی دارد؟ اشتراوس چه حرف مهمی درباره ماکیاولی به ما می‌زند؟ مترجم به ما پاسخ می‌دهد. مقیمی معتقد است منتقدان و شارحان دانشگاهی ماکیاولی به تفسیر اشتراوس روی خوش نشان نداده‌اند چراکه اشتراوس، ماکیاولی را از منظر سنتی و پیشاماکیاولی می‌نگرد و به همین سبب به تغییر ژرفی که او پدید آورده پی می‌برد، اما ماکیاولی دانشگاهیان، یک ماکیاولی تلطیف‌شده و خوب است که زیر چکش ایشان نرم و بهنجار شده است.

شارحان دانشگاهی، آموزه‌های ماکیاولی را پذیرفته‌اند اگرچه ممکن است صراحتاً به آن اذعان نکنند. اشتراوس به ما نشان می‌دهد آموزه ماکیاولی در زمان خودش تا چه اندازه جدید بوده. ماکیاولی درک جدیدی از فضیلت (virtue) ارائه داد اما با اتکا به مفاهیم متافیزیک قدیمی نمی‌توانست این کار را بکند، بنابراین از متافیزیک قدیم برید و درک جدیدی از حقیقت (verita) ارائه داد.

فضیلت نوین ماکیاولی با حقیقت نوین همبسته است. حقیقت نزد ماکیاولی، حقیقت موثر است یعنی حقایقی که بتواند انسان را یاری کند و به او قدرت ببخشد. تنها حقیقی موثر حساب می‌شود که به نفع صاحبش باشد درغیراین‌صورت حقیقتی که بر ضد صاحبش باشد و او را خوار و خفیف کند، اصلاً به حساب نمی‌آید. بدین‌ترتیب سعادتی که ماکیاولی وعده می‌دهد، سعادت زمینی و این‌جهانی است، نه سعادت اخروی.

نیکولوی شرور
نیکولو ماکیاولی

ماکیاولی، بدین معنا پیامبر تجدد یا پیام‌آور «تعهد به زمین» است. بهشت ماکیاولی روی زمین و برای قدرتمندان زیرک مهیا می‌شود. اشتراوس نشان می‌دهد که شرور دانستن ماکیاولی، تصوری بیراه هم نیست. «تنها ماکیاولی جرئت کرد آموزه شرورانه را در کتابی و به نام خویش بر زبان بیاورد.» وی در مقدمه کتاب، آن آموزه‌های شگفت و غیراخلاقی ماکیاولی را نام می‌برد: «اگر اعتراف کنیم که به این عقیده ازمدافتاده و خام تمایل داریم که ماکیاولی آموزگار شر بود، کسی شگفت‌زده نخواهد شد، بلکه صرفاً خود را در معرض تمسخری ملایم یا دستکم بی‌زیان قرار خواهیم داد. به واقع چه توصیف دیگری مناسب انسانی است که درس‌هایی از این قبیل می‌دهد: شهریارانی که می‌خواهند به نحوی مطمئن قلمرو حکمرانی را تصاحب کنند باید خانواده حکمران را قتل‌عام کنند؛ شهریاران باید مخالفان خود را به قتل برسانند به جای آنکه اموالشان را مصادره کنند، زیرا کسانی که از آنها دزدی شده، نه آنهایی که مرده‌اند، می‌توانند به انتقام فکر کنند؛ انسان‌ها قتل پدرشان را زودتر از دست دادن ارثیه پدری‌شان فراموش می‌کنند؛ سخاوت حقیقی عبارت است از خسیس بودن در مورد اموال خویش و گشاده‌دستی در مورد چیزی که به دیگران تعلق دارد؛ نه فضیلت، بلکه استفاده فطنت‌آمیز از فضیلت و رذیلت است که به سعادت منتهی می‌گردد؛ زخم‌ها را باید یکجا وارد آورد، چون هر چقدر زخم‌های کمتری چشیده شود درد کمتر خواهد بود، درحالی‌که منافع را باید ذره ذره اعطا کرد، زیرا بدین طریق قوی‌تر احساس می‌شوند؛ …اگر شخص میان وارد آوردن زخم‌ها و آسیب‌های شدید و زخم‌ها و آسیب‌های خفیف مخیر باشد، باید وارد آوردن زخم‌ها و آسیب‌های شدید را برگزیند…»

اشتراوس نتیجه می‌گیرد: «اگر حقیقت داشته باشد که تنها انسانی شرور کمر به تعلیم اصول تبهکاری در ساحات عمومی و خصوصی خواهد بست، ما مجبوریم بگوییم ماکیاولی انسانی شرور بود.»

شاید گمان کنیم که ماکیاولی را به خوبی می‌شناسیم، اما اشتراوس، از او آشنایی‌زدایی می‌کند و نشان می‌دهد که آموزه‌هایش تا چه اندازه شگفت و غریب بوده است. او، ماکیاولی را از پشت حریم امن دانشگاهیان بیرون می‌آورد. می‌دانیم که بخش مهمی از آثار اشتراوس وقف تفسیر متفکران سیاسی شده است؛ روی هر متفکر سیاسی که دست بگذارید، اشتراوس شرحی بر آن نوشته، از افلاطون و ارسطو تا کانت، نیچه، هابز، و مونتسکیو.

اشتراوس از بزرگترین شارحان فلسفی قرن بیستم است که تلاش می‌کند فاصله میان ما و اندیشمندان بزرگ سیاسی را کاهش دهد. وسعت شناخت او تضمین می‌کند که شرحش از ماکیاولی نیز شرحی جامع و فراگیر باشد و با نظر به تغییرات کلی تاریخ اندیشه نوشته شده باشد. وسعت دید اشتراوس، او را قادر ساخته تا نقل قول‌های جالبی از دیگر متفکران اروپایی درباره ماکیاولی برایمان فراهم کند؛ مثلاً فرانسیس بیکن نوشته: «یکی از دانشمندان ایتالیا، یعنی نیکولو ماکیاولی، آنقدر اطمینان داشته است که تقریباً با اصطلاحاتی روشن بنویسد که ایمان مسیحی انسان‌های خوب را تسلیم آن‌هایی کرده است که جبار و ناعادل‌اند.» همینطور گوته نیز نوشته: «هرآنچه در خلقِ شاعرانه اسپینوزایی است در تامل ماکیاولیایی می‌شود.»

نیکولوی شرور
یوهان گوتلیب فیشته

همینطور فیشته، ماکیاولی را یک «پاگان خودخوانده» نامیده بود و درباره‌اش نوشت: «در هر صورت او مراقب بود با انجام دادن شایسته همه آیین‌های دینی کلیسا دار فانی را وداع گوید، امری که بدون تردید هم برای کودکان به‌جامانده از او و هم برای مکتوباتش بسیار خوب بود.» اشتراوس این نقل‌قول‌ها را پیش روی ما می‌گذارد. البته او معتقد است که ادعای پاگان بودن ماکیاولی چندان هم درست نیست؛ درست است که او تحسین پرشوری نثار رومیان کرد و با ترکیبی از احتیاط و گستاخی از ارجاع به کتاب مقدس می‌پرهیخت، اما درهرحال از دین مسیحی به دین رومی روی نیاورد. او از پرستش مسیح به پرستش آپولو روی نیاورد. بنابراین نمی‌توان ماکیاولی را پیرو دین پاگانی دانست اما می‌توان او را در زمره «حکمای دنیا» به شمار آورد.

***

کتاب «تاملات در باب ماکیاولی» اثر لئو اشتراوس سرشار از نکات آموزنده درباره این فیلسوف ایتالیایی است که چهره سیاست جهان را تغییر داده. مطالعه کتاب برای تمامی علاقه‌مندان به اندیشه سیاسی، فلسفه و تاریخ مفید است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها