سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطیما احمدی: دیوید آلموند نویسنده بریتانیایی متولد ۱۹۵۱، در سال ۲۰۱۰ موفق به دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شد؛ جایزهای که به «نوبل ادبیات کودک و نوجوان» شهرت دارد و تنها به نویسندگانی اهدا میشود که اثری ماندگار در تاریخ ادبیات بهجا گذاشته باشند. آثار آلموند اغلب در شمال انگلستان، زادگاهش، میگذرد؛ فضایی خاکستری، صنعتی و سرد که در تضاد با دنیای درونی پرشور و جادویی شخصیتهایش قرار دارد.
آلموند معتقد است که کودکان و نوجوانان قدرت درک پیچیدگیهای جهان را دارند. به همین دلیل، او از طرح موضوعاتی چون مرگ، بیماری، جنگ و ایمان ابایی ندارد. سبک او را غالباً رئالیسم جادویی مینامند؛ جایی که در میانه یک زندگی معمولی و گاهی سخت، عنصری ماورایی (یک فرشته، یک غول یا یک نیروی درونی) ظاهر میشود تا معنای زیستن را تغییر دهد. او برنده جوایز متعدد دیگری از جمله مدال کارنگی و جایزه وایتبِرد نیز شده است.
در ادامه مروری خواهیم داشت بر چهار اثر آلموند که از سوی نشر هوپا به فارسی منتشر شدهاند: «اسکلیگ» با ترجمه نسرین وکیلی، «جزیره» با ترجمه شیرین ملکفاضلی، «آتشخوارها» با ترجمه رویا زندهبودی، و «گِل» با ترجمه شهلا انتظاریان.
اسکلیگ؛ جایی که بالها زیر کت پنهان میشوند
«اسکلیگ» نقطهی انفجار شهرت آلموند است که برایش مدال کارنگی و جایزه وایتبرد را در سال ۱۹۹۸ به ارمغان آورد. این اثر جایزه ترجمه ویژه شورای کودک و نوجوان ایران را نیز از آن خود کرده است. «اسکلیگ» نهتنها یک داستان، بلکه یک مانیفست درباره «ایمان به نادیدنیها» است.
داستان با جابهجایی خانواده مایکل به خانهای قدیمی آغاز میشود. اما این یک جابهجایی معمولی نیست؛ فضای خانه آکنده از بوی نا و رخوت است. مایکل در میانه بحرانی خانوادگی قرار دارد: خواهر نوزادش با قلبی بیمار به دنیا آمده و میان مرگ و زندگی دستوپا میزند. در این فضای پر از اضطراب، مایکل در گاراژ، در حال تخریب خانه، موجودی را پیدا میکند که تمام تصورات او از جهان را برهم میزند.
اسکلیگ موجودی است که کلیشههای فرشتهوار را میشکند. او بدخلق است، از آرتروز رنج میبرد، عاشق غذای چینی (کد ۲۷ و ۵۳) است و بدنش بوی لاشه و خاک میدهد. آلموند با این شخصیتپردازی، جادو را از آسمان به زمین میآورد. همراهی مایکل با دختر همسایهای به نام مینا (که شخصیتی شیفته طبیعت و اشعار ویلیام بلیک دارد)، لایهای آموزشی و فلسفی به کتاب میافزاید. مینا نمادِ یادگیری آزاد و نگاه بدون پیشفرض به جهان است.
اسکلیگ به نوجوان میآموزد که برای معجزه، نیازی به عصای جادویی نیست؛ معجزه میتواند در مراقبت از یک موجود رنجور یا در تپشهای قلب یک نوزاد نهفته باشد. پیوند میان رشد بالهای اسکلیگ و بهبودی قلب نوزاد، یکی از زیباترین استعارههای ادبیات قرن بیستم است.

آتشخوارها؛ رقص بر لبه نابودی
اگر اسکلیگ دربارهی جادوی درونی بود، «آتشخوارها» دربارهی برخورد جادو با دنیای خشنِ سیاست و تاریخ است. این کتاب در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ برنده جایزه بوستون گلوب، وایتبرد و نشان طلایی نستله شده است.
زمستان ۱۹۶۲ است. جهان در تبوتاب بحران موشکی کوبا میسوزد و سایه جنگ اتمی بر سر انگلستان سنگینی میکند. بابی برنز نوجوانی است که در این فضای ملتهب، بین دنیای امنِ گذشته و دنیای ناامنِ بلوغ گیر افتاده است. آلموند در این کتاب، وحشت از «پایان جهان» را با وحشتِ بابی از ورود به مدرسهای که معلمانی مستبد و تنبیه بدنی دارد، گره میزند.
شخصیت کلیدی این کتاب، مکنالتی است؛ آتشخواری که بدنش پر از زخم است و با نمایشهای عجیبش، درد را به چالش میکشد. مکنالتی نمادِ انسانیتِ مجروح است که در برابر ماشین جنگی و نظامهای آموزشی خشک، تنها بدن و ارادهاش را برای عرضه دارد. رابطه بابی با او و همچنین با دوستش اِیلسا، مسیری است برای درک اینکه آتش هم میتواند ویرانگر باشد (بمب اتم) و هم تطهیرکننده (نمایش مکنالتی).
آلموند در این کتاب به زیبایی نشان میدهد که چگونه قصهها و نمایشها میتوانند پناهگاهی در برابر واقعیتهای مهیب سیاسی باشند. «آتشخوارها» ستایشی است از صلح و قدرت روح انسانی در برابر خشونت سازمانیافته.

گِل؛ قدرت خلق و قطبنمای اخلاقی
«گِل» (یا همان خاکِ رُس) تاریکترین و فلسفیترین اثر آلموند در این مجموعه است که به مرزهای اخلاق و هنر میپردازد. این کتاب در سال ۲۰۰۵ نامزد مدال کارنگی شد.
در این داستان، ما با دیوی و دوستش جوردی همراه میشویم. زندگی آنها با ورود پسری مرموز به نام استیون رز دگرگون میشود. استیون رز، که از تیمارستان یا جایی شبیه به آن آمده، استعدادی شگرف و ترسناک در پیکرتراشی با خاک رس دارد. او ادعا میکند که میتواند به ساختههای دست خود جان ببخشد؛ ادعایی که یادآور اسطوره «گولم» در فرهنگ یهودی است.
کتاب به بررسی مفهوم «خالقبودن» میپردازد. آلموند پرسشی سهمگین مطرح میکند: اگر ما قدرت خلق داشته باشیم، آیا مسئولیتِ اعمالِ مخلوقمان هم با ماست؟ فضای کتاب سرشار از نمادهای مذهبی و تقابل میان خیر و شر است. استیون رز نمادِ هنرمندِ مجنونی است که مرزهای اخلاق را برای رسیدن به کمالِ هنری جابهجا میکند.
«گِل» به نوجوانان هشدار میدهد که قدرت تخیل و تکنولوژی، اگر بدون قطبنمای اخلاقی باشد، میتواند به هیولایی تبدیل شود که خالقش را میبلعد. این کتاب یک تریلر روانشناختی است که تا مدتها ذهن خواننده را رها نمیکند.

جزیره؛ سمفونی سکوت و سوگ
«جزیره» کوتاه است اما مانند یک هایکو، عمقی بیانتها دارد. این کتاب نشاندهنده گرایش آلموند به ایجاز و طبیعتگرایی در سالهای اخیر است.
لوییز شانزدهساله همراه با پدرش به جزیره «لیندیزفارن» سفر میکند. این جزیره مکانی است که جزرومدِ دریا، راه دسترسی به آن را قطع و وصل میکند؛ استعارهای از ارتباط میان دنیای زندگان و مردگان. لوییز که مادرش را از دست داده، در این سفر به دنبال راهی برای پیوند دوباره با خاطرات اوست.
در این جزیره مرزهای زمان کمرنگ میشوند. لوییز با پسری آشنا میشود که گویی از دل تاریخ برآمده است. آلموند در اینجا از جادوی غلیظِ «اسکلیگ» فاصله گرفته و به نوعی «معنویتِ نهفته در طبیعت» رسیده است. صدای مرغان دریایی، حرکت باد در میان علفزارها و جزر و مد دریا، همگی شخصیتهای داستان هستند.
«جزیره» درمانی است بر دردِ فقدان. آلموند به مخاطب خود میگوید که عزیزان ما هرگز نمیروند، بلکه در تاروپود طبیعت و در اتمهای هوای اطراف ما حضور دارند. این کتاب ستایشی است از سکوت و مشاهدهگری.

چرا باید آثار آلموند را خواند؟
دیوید آلموند در این چهار کتاب، چهار مرحله رویارویی انسان با جهان را ترسیم میکند: در «اسکلیگ»، ما با «امکانِ معجزه» آشنا میشویم. در «آتشخوارها»، یاد میگیریم چگونه در دنیای پر از جنگ، «انسانیت» خود را حفظ کنیم. در «گِل»، با «مسئولیتِ قدرت و خلاقیت» روبرو میشویم. و در «جزیره»، به «صلح با طبیعت و مرگ» میرسیم.
آثار آلموند را نباید فقط یکبار خواند. آنها مانند آینههایی هستند که با هربار خواندن در سنین مختلف، ابعاد جدیدی از روح ما را بازتاب میدهند. او به ما یادآوری میکند که ادبیات نوجوان، نه یک ژانرِ ساده، بلکه جدیترین میدان برای طرح بزرگترین پرسشهای بشری است.
نظر شما