به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً به همت نشر هفت اقلیم هنر مجموعه داستانی به نام «من پدرم هستم» از هدیه کازرونی منتشر شده است. این مجموعه شامل شش داستان به نامهای «من پدرم هستم»، «بیستم آذر»، «بنبست هلن»، «سینما مایاک»، «قصردشت» و «پیربنا» است. هدیه کازرونی، متولد ۱۳۶۹، شاگرد نویسندگانی چون محمدرضا صفدری و یارعلی پورمقدم بوده است. او همچنین تجربههایی در تئاتر و سینما دارد، که تأثیر این تجربهها را در داستانهایش هم میتوان دید. «من پدرم هستم» اولین کتاب این نویسنده است. بهمناسبت انتشار این مجموعه داستان، با هدیه کازرونی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
در نوشتن داستانهای این کتاب بیشتر بر تخیل متکی بودهاید یا تجربه زیسته؟ چقدر در این داستانها تجربه زیسته خودتان هم وجود دارد؟
کمابیش وجود دارد؛ به زندگی همیشه این گونه نگاه کردم که فقط یک بار اتفاق میافتد و هر تجربه برای هر فردی در دنیا منحصربه فرد و یگانه است. دلم میخواست این لحظههای گذران و گریزپا را روی کاغذ بیاورم تا جاودانه بمانند. همیشه در لحظات خاصی از زندگی، خودم را همچون بازیگر نقش اولی دیدهام که در بازی زندگی اتفاقی را رقم میزند که این مهم برمیگردد به تجربه تئاتر و شخصیت نمایشنامههایی که خوانده بودم و با آنها زندگی کرده بودم.
یک نوع جسارت در داستانهایتان هست. مثلاً در «من پدرم هستم» راوی و شخصیت اصلی داستان به تجربهای اعتراف میکند که نوعی تابوی اجتماعی و اخلاقی بهحساب میآید. راوی اما بهراحتی آن را میگوید. این روحیه جسورانه در شخصیتهای داستانتان هم ریشه در واقعیت دارد؟
بزرگترین معلم من در نوشتن زندگی است. همانطور که در زندگی برای کوچکترین نیازهایم جنگیدهام، در کتابهایم هم به گفته شما این جسارت و روحیه جنگجویی وجود دارد. در واقع هر زن ایرانی هر روز برای زیستن میجنگد و من هم از این قاعده مستثنا نیستم.

آیا سیب که در داستان «من پدرم هستم» باعث مرگ پدر میشود اشاره به سیبی دارد که آدم و حوا خوردند و از بهشت رانده شدند؟
بله؛ در واقع در سفیدخوانی متن، اسطوره قدیمی لیلیث، آدم و حوا مستتر است. لیلیث، بنا به باور اسطورهای، شخصیتی کهن از اساطیر میانرودان (سومر، بابل) است که بهعنوان خدای باد و طوفان شناخته میشده و بعدها در سنتهای یهودی به اولین همسر آدم تبدیل میشود که از بهشت رانده شده و چون حاضر به اطاعت از او نشده به نماد «زن سرکش، مستقل و قدرتمند» تبدیل میشود. در واقع بعد از طرد شدن آدم توسط لیلیث، خدا از دنده چپش حوا را آفرید که هر دو با خوردن سیب از بهشت رانده میشوند.
یکی از داستانهای جذاب این کتاب، داستان «بیستم آذر» است؛ مخصوصاً آن کیسهای که در آخر داستان در دست لادن، شخصیت اصلی، میبینیم. قبول دارید که این کیسه انگار یک معنای نمادین و استعاری پیدا کرده است؟
این داستان در واقع نوعی نشان دادن تلاش بسیار برای هیچ است. از ابتدا تا انتهای داستان تلاش زنی را میبینیم که در سه شخصیت تجلی یافته و با پوچی بزرگ مواجه میشود؛ به همین دلیل درون کیسه جز تسبیح معلم و چند کتاب چیز دیگری وجود ندارد.
یک جور پرش از حال به گذشته و آینده در داستانها وجود دارد. آیا تعمدی داشتید که داستانها را خطی روایت نکنید؟
بله؛ در تمام داستانها تلاشم بر این بوده که داستان از روایت خطی خارج شود و با زدن نقبی به گذشته و آینده، ابعاد و زوایای دیگری از داستان را هویدا کند.
آیا نقطه اشتراکی در شخصیتهای این داستانها میبینید که آنها را بهنحوی به هم پیوند دهد؟
بله. تمام شخصیتها، سیزیفوار برای رسیدن به هدف مشخصی در داستان میجنگند؛ همهشان محکومند تا تخته سنگی را به دوش بگیرند و تا قله یک کوه حمل کنند، اما همین که به قله میرسند، سنگ به پایین میغلتد و اینجاست که تراژدی اتفاق میافتد.
یکی از داستانهای کتاب را به یارعلی پورمقدم تقدیم کردهاید. آیا این فقط یک ادای دین بوده یا به حالوهوای داستان ربط داشته؟
یارعلی در واقع پدر معنوی من در داستاننویسی است. سالهای زیادی به شوکا میرفتم و آنجا را همچون مکتبخانهای میدیدم که در آنجا بسیار از وی چه در مرام و مسلک و چه در فن داستاننویسی آموختم.
شما تجربههای تئاتری و سینمایی هم دارید و رد این تجربهها را در داستانهایتان هم میشود دید. به نظرتان چقدر داستانهای این کتاب ظرفیت اقتباس سینمایی و تئاتری دارند؟
تقریباً همهشان، که شاید این موضوع برمیگردد به تحصیل و زیست من در تئاتر و همجواری مداوم با سینما. البته شاید داستان سینما مایاک که به گونهای به شکل فیلمنامه است، بیشتر از باقی داستانها امکان اقتباس داشته باشد.
نویسنده موردعلاقه شما کیست؟
سوال سختی است چون نویسندههای بسیاری را دوست دارم؛ اما از نویسندههای ایرانی داستانهای بهرام صادقی و از نویسندههای خارجی آثار بهومیل هرابال بیشتر من را جذب میکنند.
آیا کتاب دیگری هم در دست چاپ دارید؟
در فکر نوشتن یک نوولا هستم.
نظر شما