به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اردبیل، این نشست ادبی فرهنگی با حضور جمعی از شاعران، نویسندگان، فعالان محیط زیست و مسئولان به همت انجمن جامعه شناسی توسعه پایدار در محل کتابخانه مرکزی اردبیل دایر شده بود.
در این نشست با بیان ویژگیهای اکوسیستمی و گردشگری دریاچه شواربیل و نقش آن در درمان برخی از بیماریها، به جایگاه آن در فکر و اندیشه ساکنان آن و در جهانِ شخصیتهای مختلف در جهان داستان ها پرداخته شد.
در این نشست یکی از پژوهشگران فرهنگی و حوزه ادبیات شفاهی ضمن بررسی شورابیل در ادبیات شفاهی و زندگی روزمره مردم اردبیل در طول تاریخ بیان کرد: در مورد وجه تسمیه شورابیل در مقالات مختلف از دوره های مختلفی چون اوستایی و باستانی سخن گفته شده است ولی ما که ساکنان این منطقه هستیم در بررسی خود به این رسیده ایم که کلمه «شورا» در زبان ترکی همان به معنای شور و نمکدار است و «بیل» نیز به چاله ای بزرگ در میان دشت تلقی می شود که داخلش را آب پر کرده است. حتی این معنا به شهر اردبیل کشور عراق هم بر می گردد که این ویژگی را دارد.
عمار احمدی ادامه داد: از دیدگاه آنتروپولوژی ایجاد و وجود تمدن در یک منطقه به دو شاخصه اکوسیستمی بستگی دارد، یکی رود و دومی دریاچه است که شهر اردبیل از هر دو شاخصه بهره برده است و دریاچه شورابیل و رود «بالیقلو» این شهر را دارای تمدن چندین هزار ساله میکند که متخصصان میگویند تمدن اردبیل به ۱۰ هزار سال پیش برمی گردد.
وی در خصوص جایگاه شورابیل در زندگی روزمره مردم اردبیل از زبان زنده یاد جابر عناصری پژوهشگر تاریخ شفاهی اظهار کرد: دریاچه شورابیل گل سیاهی داشت که به گفته پزشکان سبب درمان مرض پوستی و بیماریهای مفصلی میشد، در گذشته مردان اردبیلی برای آب تنی به این دریاچه رفته و گِل به سر و بدن خود مالیده و زیر آفتاب دراز می کشیدند. زنان بویژه کودکان نیز با خود پوست مرغ و خروس برده و داخلش را با سنگهای دریاچه پر کرده و رویش را گل میمالیدند. بعد همان جا زیر آفتاب خشک کرده و با رنگ آمیزیهای مختلف عروسک درست میساختند که به آن عروسک «گونش» گفته میشود. این هدیه شورابیل به دختر بچههای آن دوره بود.
نویسنده و پژوهشگر دیگری نیز در این نشست به بررسی جایگاه شورابیل در کتاب «سمفونی مردگان» اثر زنده یاد «عباس معروفی» پرداخت و گفت: معروفی در اثر خود واژه شورابیل را به صورت «شورآبی» استفاده میکند، آبی که شور است این نو واژه در رمان کارکرد معنایی، استعاری و حتی اسطورهای و نشانهشناسی پیدا میکند. در حالیکه؛ معنای مرسوم شورابیل به عنوان پدیده طبیعی این عمق معنا را منتقل نمیکند. این واژه شورآبی در عین حال مشابهت آوایی با نام مرسوم آن نیز دارد. در اصل نو واژهسازی برای اهداف و کارکرد معنایی و اندیشه اثر از سوی نویسنده و شاعر مرسوم است.

کریم عظیمی ججین ادامه داد: در رمان سمفونی مردگان اولین نشانی که رمان را به اردبیل وصل میکند، شورابیل است هر چند اسامی مکانهای عمومی شهر از جمله کاروانسرا و… هم دارد ولی شورابیل نشانی اختصاصی این رمان است.
وی با خواندن برخی از جملات رمان در خصوص شورابیل بیان کرد: در صفحه ۱۳ کتاب میخوانیم؛ «ایاز گفت: پس معطل چی هستی؟
اورهان: کجاست؟
ایاز: مثل همیشه قهوه خانه شورابیل
اورهان: تو این برف؟
ایاز: بچه عربستان که نیستی بچه اردبیل با برف میآید تازه شاید هم مرده باشد».
این گونه شورابیل با مفهوم مرگ مرتبط میشود. در سمفونی مردگان مرگ همیشه ناگهانی نیست. گاهی آرام میآید مثل موجهای آرام شورابیل، گاهی سالها طول میکشد و گاهی مرگ شبیه زندگی به نظر میرسد. مثل نام شورآبی، با اینکه آب عامل حیات و زندگی است اما شوری آن به هیچ چیز جان و زندگی نمیدهد و همین آن را هولناک کرده است. در رمان مکانی که این وضیعت به شکل عینی و هراسناک تجسم پیدا میکند همان شورابیل است.
این نویسنده اضافه کرد: جهانی که در آن امید میخشکد، صدا خفه میشود در این رمان شورابیل نام زیستی است که به مرگ بیشتر از زندگی نزدیک است. شورابیل مرگ تدریجی است. در صفحه ۲۶ کتاب آمده است؛ «او سالهاست که مرده، هر جا باشد در قهوه خانه شورآبی یا کنار ساحل شوره زاری بوی مرگ میدهد. مثل مجسمه خشکی است که در گذشته جا مانده است.»
در این رمان آیدین شخصیت داستان همیشه ساکت روی سنگهای ساحل شورابیل می نشست. صفحه ۴۳ آمده؛ «روی صندلی سنگیاش نشسته بود و به آسمان نگاه میکرد. مرگ از خاموشی شروع میشود، از سکوت، از کنار رفتن آرام انسان از جهان.»
عظیمی ججین ادامه داد: معروفی در این اثر به شورابیل رنگ هم داده است. از دور سبز و و از نزدیک آبی است. صفحه ۴۳ نوشته؛ «از دور شورآبی سبز رنگ را دید و قلبش شروع کرد به زدن.» در صفحه ۳۴۷ نیز آمده است؛ «شورآبی را آنجا میدید که با دهانش برفهای سطح شورآبی را پس زد و شورآبی را با موجهای نرم و آبی رنگ دید.»
با این توصیف رنگی، شورابیل درونگرایی و انفعال را منتقل میکند، سبز زندگی و آبی آرامش ترکیب میشود، اگر دگرگونی و تحول و رشد رخ ندهد، رکودی در پی خواهد آورد که دیگر به زندگی شباهت دارد و نه به آرامش.
این پژوهشگر و نویسنده نمایش سمفونی مردگان ادامه داد: آیدین جهان داستان معروفی به شورابیل پناه میبرد، چون مجسمه سنگی روی سنگی مینشیند و میاندیشد اما راه به جایی نمیبرد جز صلح. در صفحه ۴۳ گفت: این مرغ دریایی را میبینی؟ آنکه یک خط سیاه دور گردنش است، پرنده صلح است. اما؛ اورهان حوصله صلح را ندارد و پرنده صلح را نمیبیند.
وی اضافه کرد: ویژگی این دریاچه این است که هیچ چیزی را نگه نمیدارد هر چیز اضافی را پس میزند، صفحه ۴۴ رمان آمده است؛ آیدین گفت: نگاه کن اورهان نه جانوری نه حشرهای این آب هر چیز اضافی را پس میزند. آب شوری که عامل حیات و زندگی نیست هیچ وجود زنده ای نیز درونش نخواهد بود. شورابیل در حاشیه شهر و در مرز میان زندگی و مرگ قرار دارد. قدیمیترین خاطره خانواده اورهانی در شورابیل است. دوران کودکی آیدین و اورهان که با پدر به شورابیل رفتهاند و پدر لجن سیاه شورابیل را به تن مالیده تصویر شورابی درمانی با نیزار و برف همراه است.
در صفحه ۵۸ میخوانیم: «شورآبی آن پایین راکد ایستاده بود و نیزارش را از دو طرف میشد دید، یک سوی شورآبی در حد فاصل تپه و آب، نیهای بلند با برگهای تیزروئیده بود. آیدین با دقت و با برقی در چشمها نگاه میکرد: گفت مثل ساختمان سازمان ملل است.
در ذهن آیدین شورآبی و نیزارهایش با پرچمهای رنگارنگ ملتهای مختلف، اندیشهها، گروهها و حزبهایی است که آیدین در طول عمر با آنها برخورد کرده است. اما آنها با همه رنگارنگی و جذابیتهایشان در دهه ۵۰ سقوط کردند و توخالی بودنشان آشکار میشود و همه زیر برف استبداد گرفتار شدهاند.
این نویسنده و پژوهشگر در ادامه با بیان اینکه کتاب سمفونی مردگان اسطورهای بودن شورابیل را نشان داده است، گفت: برف مرگ را نشان میدهد؛ اما شورابیل آبی آن را ممکن میکند و به شکل عینی و اسطورهای در شورابیل شکل میگیرد. به منطق اسطوره ای چنین مکانهایی همیشه دروازه جهان زیرین است. شخصیت اورهان رمان به همراه ۳۹ جوان دیگر از جمله دوستش جمشید به شورابیل میروند. سوار قایقی میشوند؛ اما قایق وسط دریاچه شورابیل برمیگردد و همه غرق میشوند و شورابیل همه را به جز اورهان میبلعد. مادر جمشید دیلاق گفت: «تو که زنده ماندی اما خیر نمی بینی.» حتی غواصهایی که از آستارا آمده بودند، هیچ اثری از آدمها زیر آب نیافتند.
عظیمی ججین ادامه داد: یکی از شفافترین نشانههای اسطوره ای این است که قایق وسیلهی تفریح نیست وسیله عبور است. جشمید غرق نمیشود، ناپدید میشود. شورابیل دهان باز دوزخی است که قربانی میگیرد و چیزی را پس نمیدهد. پس از مرگ مادر شخصیت داستان همیشه نگران است از خود مرگ نمیترسد از بازگشت او میترسد او نگران این است که روح جمشید بیاید و یکی از پسرانش را با خود ببرد. اینجا با جهان زیرین روبهرو هستیم. مرگ پایان نیست، دعوت است. شورابیل جایی است که مرگ رابطه اش را با زندگی قطع نمیکند.
در ادامه نشست نویسنده رمان شورابیلیها با معرفی این کتاب اظهار کرد: طرح این رمان مثل همه همشهریان که دورش پیاده روی میکنند، شش سال پیش حین پیادهروی به ذهنم آمد و نوشتم. رمان غیر خطی که داستان سه جوان به نامهای سلیم و ایرج و تورج که در شهر با عنوان شورابیلیها خوانده میشوند.
یعسوب محسنی بیان کرد: رمان جهات مختلفی دارد یکی جغرافیایی که به اقلیم خاص اردبیل پرداخته است و دیگری روانشناسی و جامعه شناسی است که به درون انسانها، تضادها و جامعه ای که در آن زندگی و بزرگ میشوند و ارتباط آن دو پرداخته است رمان غیر خطی که در زمانهای مختلف روایت شده است.
وی با خوانش قسمتهایی از کتاب که به دریاچه شورابیل اشاره دارد، گفت: در صفحه ۱۱ آمده است؛ «روی خنکای ساحل شورابیل دراز کشیدهام. سه غاز وحشی در خطی مستقیم پشت هم شکم آسمان را پاره میکردند. تیرهای تیز آفتاب تک چشمهایم را نشانه رفته است. گنبد سلیمهای هر لحظه روی تنم فشرده میشود و من در دل آسمان لاجوردی با سر انگشت اشارهام می نویسم: شورابیل ده یاتییام، دوزلی قارانتور سو، قوی مِی یاتام / شورابیل ده باتییام، دوزلی گؤز یاشیم، قوی مِی یاتام.»
در صفحه دیگر چنین آمده است: «ما در شهر به شورابیلیها معروف بودیم. هر روز عصر دور دریاچه دوچرخه میزدیم. معتقد بودیم هر کس هفت جمعه هفت بار دور شورابیل بچرخد، تمام دعاهایی که تا روز مرگ خوانده، مستجاب میشود.»
در ادامه نشست استاد دانشگاه و یکی از نویسندگان در مورد شورابیل در مورد کتاب خود با عنوان «هم مسیر» چنین گفت: این داستان حکایت زندگی خودم است وقتی به شهر اردبیل آمدم و پا به سن چهل سالگی گذاشتم مشکلات این دهه یقهام را گرفت و برای عبور از این مشکل شورابیل به کمک آمد و من از نو زاده شدم.
فاطمه ناصحی از صفحاتی از کتاب خود چنین خواند: «نمیدانم تاکنون این حال به سراغ زنی در زندگیاش آمده است یا نه؟ که دیگر در خود توان ادامه دادن ندارد. خستگیهایش به حدی باشد که هیچ چیز دیگر نتواند او را وادار به ادامه دادن بکند. زنی که در میان جاده زندگی نشسته و میگوید: حتی یک قدم دیگر نمیتواند بردارد که بخواهد رهایش کنند و خودش رهایی را در گوشهای از دنیا پیدا کند. در تابستان به منزل جدیدمان اسبابکشی کردیم. خانه ای ساده و مشرف به دریاچه شورابیل، دریاچهای که فکر نمیکردم به تنهایی پایان بخش تمام احساسات ناخوشایند من باشد. دیگر همه چیز همچون مسکن قوی برایم عمل میکرد.
هر بار که به دریاچه میرفتیم و به آن نگاه میکردم، انگار حس و حال دریاچه را به خود میگرفتم. نمیدانم چگونه این حس در من زنده میشد.
دیگر شورابیل عین روح من میماند. گاهی در سکون و آرامش و گاهی در طغیان و متلاطم. گاهش آنچنان خروشان و طوفانی میشد که میترسیدی به آن نزدیک شوی و هنگامی که از هیاهو باز میایستاد چنان در سکون عمیق فرو میرفت که انگار طوفانی نبوده و نخواهد بود.
گاهی همچون ساحل پاییزی آن سرد و غمگین و گاهی مثل بارش بهاری با طراوات و گاهی به سنگینی برفی که روی آن میبارید. در ادامه نویسنده کتاب بیان کرد: من از دریاچه آموختم که خودم را به جریان زندگی بسپارم».
در این نشست شاعرانی چون کاظم نظری بقا در خصوص شورابیل شعر خواندند و نگار سریع الطلاق پژوهشگر و معاون گردشگری اداره کل میراث فرهنگی استان اردبیل درباره شورابیل از منظر معماری و گردشگری، محمد زینالی جامعه شناس در خصوص شورابیل از نگاه جامعه شناسی و نایب حبیبی معاون فرهنگی شهرداری اردبیل به چشم انداز و برنامه های عمرانی مجموعه گردشگری دریاچه شورابیل مطالب خود را ارائه کردند.
شفیع شفیعی مدیر انجمن جامعه شناسی توسعه پایدار اردبیل نیز از ادامه این نشست در روزهای آینده خبر داد.
نظر شما