دوشنبه ۱ دی ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

امیر مازیار گفت: ما هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم. از آن طرف هم کارهایی که دارد انجام می‌گیرد، به نظر می‌رسد، بسیار بسیار نادرست انجام می‌شوند و این تلاش‌ها متاسفانه در وضع موجود به جایی نمی‌رسد.

سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا جلسه نقد و بررسی کتاب «اکتشاف هنر اسلامی» نوشته استیون ورنوا، با حضور مهرداد قیومی، استاد معماری، امیر مازیار، پژوهشگر فلسفه و فلسفه هنر، مهدی گلچین، مترجم و پژوهشگر تاریخ هنر، محسن آزموده، دبیر نشست و ولی‌الله کاووسی، مترجم کتاب، سه‌شنبه، ۲۵ آذرماه، ساعت ۱۸ در ساختمان نشر نی برگزار شد.

در ادامه شرح این گزارش را در ادامه می‌خوانید:

عکس‌ها از: فرزاد قرائتی

***

در ابتدای نشست محسن آزموده، دبیر نشست گفت: همان‌طور که مستحضر هستید قرار است که درباره کتاب «اکتشاف هنر اسلامی، پژوهشگران، مجموعه‌داران و مجموعه‌ها» نوشته استیون ورنوا با ترجمه آقای ولی‌الله کاووسی بحث و گفت‌وگو کنیم.

وی با ذکر خاطره‌ای در مورد موضوع زیبایی‌شناسی و هنر اسلامی گفت: از زمان نوجوانی به یاد دارم، زمانی که درباره زیبایی‌شناسی و فلسفه هنر بحث می‌شد، نوعی نگاه خاص غالب بود، نوعی نگاه سنت‌گرای باطنی که بر جریان مطالعات هنر اسلامی غلبه داشت. انگار فقط هنر اسلامی را در آن چهارچوب می‌شد فهمید. این نگاه خیلی به نظر تاریخی نمی‌آمد و فلسفی و عرفانی و… بود. خوشبختانه در سال‌های اخیر کتاب‌های خوبی نوشته و ترجمه شده است و آن دیدگاه غالب شکسته شده است. کتاب «اکتشاف هنر اسلامی» هم دارد رویکردهای متفاوتی که نسبت به هنر اسلامی و زیبایی‌شناسی اسلامی وجود دارد، معرفی می‌کند. در روند ادامه نشست از مترجم می‌خواهیم که کوتاه در مورد کاری که انجام شده است، شرحی بیان کنند.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم
ولی‌الله کاووسی

این کتاب پشت صحنه مطالعات اسلامی است

در ادامه نشست ولی‌الله کاووسی، مترجم کتاب «اکتشاف هنر اسلامی» گفت: من در سال ۹۷ با این کتاب آشنا شدم. بعد از اینکه به تفاریق کتاب را کم‌کم ترجمه کردم، به نظرم رسید که پشت صحنه مطالعات اسلامی است. اگر پژوهش‌هایی را که در زمینه هنر اسلامی انجام شد؛ یک فیلم در نظر بگیریم، این کتاب پشت صحنه است. اینکه بازیگران چه کسانی هستند، چگونه حرکت می‌کنند، کارگردان چگونه هدایت می‌کند و همه اینها تصویری برایم داشت که انگار پشت‌صحنه‌ای از مطالعات هنر اسلامی در اینجا روایت می‌شود. یعنی سیری که علاقه ایجاد شد، پژوهش‌ها شکل گرفته‌اند، انگیزه‌ها چه بودند و همه اینها. در واقع حسن کتاب این است که کتاب مجموعه مقاله با لحن‌های مختلف است. شاید طولانی‌ترین مقاله کتاب از نظر من نه مهم‌ترین مقاله‌اش، مقاله استیون ورنوا در سرآغاز است. این مقاله بسیار طولانی، پر از نکته و گزارش‌گونه است. بقیه مقالات هر کدام از نگاه یک شخصیتی است که بحث مدنظر همان شخصیت در آن مقاله آورده شده است. کل کار همین است که عرض کردم، اگر فرصتی بود باز هم اگر نکته‌ای به نظرم رسید، خدمت شما عرض می‌کنم.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم
مهرداد قیومی

نردبان مفهوم هنر اسلامی

مهرداد قیومی، استاد معماری در ادامه این نشست با بیان اینکه مطلبی که می‌خواهم بگویم حاوی چیزی که شما نوعاً می‌دانید؛ نیست، گفت: بلکه می‌خوام بر روی جنبه‌ای تاکید کنم که ممکن است از فرط عادت از تمرکز دید بیرون برود که با تاکید بر روی آن می‌خواهم جنبه اصلی کتاب را روشن‌تر کنم. اسم مجموعه نکته‌هایی را که می‌خواهم عرض کنم، «نردبان مفهوم هنر اسلامی» گذاشته‌ام. ما معمولاً وقتی که با مفاهیمی به کرات مواجه می‌شویم، چیزهایی از این مفاهیم و اصطلاحات برایمان عادی می‌شود و بدیهی جلوه می‌کند یا از دایره دید ما بیرون می‌رود. یکی از آنها مسیر شکل‌گیری یا تکون اصطلاحات یا مفاهیم است.

این استاد معماری افزود: می‌خواهم به مسیر شکل‌گیری مفهوم هنر اسلامی در یک ترکیبی از توجه عقلی و تاریخی توجهی بدهم. یعنی خیلی طبیعی خودمان را مواجه کنیم با اینکه به نظرمان می‌رسد که چنین مفهومی ممکن است چگونه شکل گرفته باشد. اینکه نردبان عرض کردم، منظور این است. یعنی نردبان و پلکان که پله پله به جلو برویم تا جایی که وقت اجازه بدهد.

قیومی با اشاره به پله اول بیان کرد: در پله اول ما با شیئی مواجه می‌شویم، مثلاً با قطعه خطی یا ظرفی سفالی، صفحه مصوری، نگاره‌ای مواجه می‌شویم. آن شیء بیرون از ما وجود دارد، چه برای آن اسم بگذاریم و چه نگذاریم. چه از شناسایی آن برآییم و یا از شناسایی آن برنیاییم، این شیء هست. بنا بر دستگاه متعارف شناختی ما این شیء وجود دارد، می‌شود آن را دید و لمس کرد، وزن کرد و اندازه گرفت. همه اینها فارغ از نامی است که ما بر آن شیء می‌گذاریم. در پله دوم، نامی بر این شیء می‌گذاریم که این نام، آن را در یک دسته‌ای از دسته‌هایی که زبان طبیعی برای آن تعیین کرده است، قرار می‌دهد. مثلاً می‌گوییم آن شیء یک قطعه خط یا سفالینه و یا یک نگاره است. به محض این نامگذاری، پای زبان وارد می‌شود و وقتی پای زبان وارد میدان شد، به نحوی طبقه‌بندی حداقلی اتفاق افتاده است. در واقع اولین مرحله مداخله زبان در جهان اشیاء است که بیش از زبان وجود داشته و اولین شکل‌گیری رابطه‌هاست. یعنی به محض اینکه گفتیم؛ این سفالینه است، یعنی شیء را با یک کلمه‌ای مرتبط کردیم یا با یک تلقی در خودمان مرتبط کردیم، با چیزهای دیگری که می‌شود آنها را سفالینه نامید، مرتبط کردیم. انگار برای نخستین بار این شیء وارد یک شبکه‌ای می‌شود.

این استاد معماری در ادامه گفت: در پله سوم، ممکن است شیء را به فرد یا مکان یا پاره‌ای از زمان نسبت بدهیم. مثلاً بگوییم این شیء خطِ یاقوت مستعصمی است. یا بگوییم این شیء سفال نیشابور است، بگوییم متعلق به سده چهارم است. باز هم این شبکه پیچیده‌تر می‌شود. به عبارت دیگر از اینجاست که سخن گفتن روایی درباره آن شیء امکان پیدا می‌کند. یا گفتن اولین سخنان تاریخی در مورد آن شیء ممکن می‌شود. یعنی در این شرایط برای حرف زدن درباره آن اشیاء امکاناتی داریم. در دستگاه زبان آن شبکه روابطی که عرض کردم، برای ما معنا پیدا می‌کند، یک لایه در پله سوم پیچیده‌تر می‌شود.

قیومی افزود: در پله چهارم ممکن است طبقه‌بندی کارکردی وارد شود. یعنی شروع کنیم بر اساس کارکرد شیء آن را بفهمیم. یعنی بگوییم این شیء، یک شیء آیینی است یا یک شیء مربوط به زندگی متعارف و روزمره است. یا بگوییم که مثلاً این قرآن یاقوت در مسجد قرار دارد یا در خانه قرار دارد. بگوییم برای خواندن بود یا برای نمایش دادن، وقفی بود یا شخصی. رفته رفته در این پله‌ها از تک شیء‌ها به سمت الگوها به پیش می‌رویم.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

این استاد معماری با بیان اینکه در پله پنجم نردبان؛ به طبقه‌بندی صوری و فنی، فرمی و تکنیکی می‌پردازیم، گفت: یعنی در ادامه به فرم و فنون توجه می‌کنیم، مثلاً نوع خط را مشخص می‌کنیم، اینکه لعاب دارد یا ندارد. ترکیب‌بندی چگونه است، از چه موادی ساخته شده است و شیوه اجرای آن چگونه است؛ مثلاً ثلث جلی یا سفال زرین‌فام یا نسخه درباری. از اینجاست که زبان می‌شود آن زبان طبیعی و عمومی یا زبان تخصصی تاریخ هنر. یعنی با استفاده از اصطلاحات تاریخ هنری که در این پله وارد گفت‌وگو می‌شود، می‌توان سخن تاریخ هنری درباره شیء گفت.

قیومی با اشاره به پله ششم افزود: در پله ششم به چیزهایی مثل طبقه‌بندی سبکی می‌پردازیم. یعنی خانواده‌هایی را بر محور سبک‌شناسی متعارف تاریخ هنری بگیریم، بر محور ویژگی‌های مشترک فرمول با شیئی که در پله اول با آن مواجه بودیم، آن شی‌ء را در دسته‌هایی قرار می‌دهیم که ویژگی‌های فرمی مشترکی دارند. یعنی طبقه‌بندی سبک‌شناختی یا سبکی.

وی بیان کرد: اصطلاحات سبکی نام‌های فردی نیست، نام‌های فنی نیست، بلکه در خدمت سخن گفتن تاریخی است. یعنی زبان تاریخ هنر از این پله غنی‌تر می‌شود و می‌توان ترم‌ها از فراز و فرود و از جایگاه این در سیر که چه فراز و فرود و آغاز و پایانی داشته است، سخن گفت. این پله امکان گفت‌وگو و نقد را فراهم می‌کند.

این استاد معماری با اشاره به پله هفتم گفت: در پله هفتم ما ممکن است به انتساب سیاسی و تاریخی شیء بپردازیم. در این مرتبه آثار را به واحدهای سیاسی و تاریخی نسبت می‌دهیم. در واقع پادشاهی‌ها، سلسله‌ها و دربارها، ساختارهای قدرت.مثلاً می‌گوییم نگاره به هنر درباری قاجاری تعلق دارد. می‌شود درباره آن سخن گفت. امکان گفت‌وگو را فراهم می‌کند. امکان نقد را فراهم می‌کند. مثلاً می‌گوییم این نگاره به هنر درباری قاجاری تعلق دارد.

قیومی با بیان اینکه در پله هشتم به انتساب قومی، زبانی یا دینی می‌پردازیم، افزود: توجه می‌فرمایید که در این سیاقی که بنده دارم صحبت می‌کنم، وقتی می‌گوییم دینی در کنار قومی و زبانی، این دین به معنی ایمان نیست بلکه به معنای یکی از مظاهر فرهنگ است. ممکن است از یک دین صحبت کنیم ولی همان دین در این سیاق به معنی دین به منزله یکی از مظاهر فرهنگ است، فارغ از اینکه وحیانی است یا نیست. در اینجا مقیاس بزرگتر می‌شود، آثار را به مردمانی نسبت می‌دهیم مثلاً می‌گوییم آن شیء ایرانی، عربی، ترکی و… است. یا به دین هندو، بودا و مسیحی نسبت می‌دهیم. این دسته‌بندی‌ها نه همیشه محصول تلقی‌ها و روایت‌های مدرن است. ما در یک گفت‌وگوی مدرن با استفاده از اصطلاحات امروزی درباره گذشته حرف می‌زنیم. یعنی ممکن است ما نسبتی بدهیم، مثلاً شیئی را متعلق به هنر مسیحی بدانیم در حالیکه کسانی که آن شی‌ء را پدید می‌آوردند، هرگز درباره هنرخودشان این‌طور سخن نمی‌گفتند.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم
از راست: مهدی گلچین و مهرداد قیومی

اسلامی در اینجا انتساب به دین اسلام نیست

این استاد معماری بیان کرد: در پله نهم ما به نسبت‌های فرهنگی و فرامنطقه‌ای می‌رسیم. از مرتبه قبل یک سطح بالاتر. در این مرتبه با برچسب اسلامی مواجه می‌شویم. اسلامی در اینجا انتساب به دین اسلام نیست. بلکه انتساب به نام فرهنگ مشترکی است که آن فرهنگ، فرهنگ سرزمین‌هایی است که اکثریت جمعیتشان مسلمان بوده است که تازه بخشی از جهان اسلام را هم شامل نمی‌شود. یعنی به استثنای آسیای جنوب شرقی. از اندلس تا کاشغر و بخش مهمی از هند را دربرمی‌گیرد اما عجیب این است که آسیای جنوب شرقی را دربرنمی‌گیرد. چون اصطلاحی است که در طی تاریخ بدون استدلال عقل، به تدریج در طی زمان در گفت‌وگوها و نوشته‌ها درباره هنر مردم این سرزمین‌ها که اکثریت مسلمان بودند و نه لزوماً پدیدآورنده آن شی‌ء، اکثریت جمعیت آن سرزمینی که یا آن فرهنگی که آن شی‌ء در آن پدید آمده مسلمان بوده است، اسمش اسلامی گذاشته شده است. می‌بینید که ربط مستقیمی با دین اسلام در اینجا ندارد. این اتفاق در یک بستر تاریخی و در یک گفت‌وگوی تاریخ هنری پدید آمده است، یعنی این انتساب ربطی به دین اسلام ندارد. نمی‌گویم مطلقاً ربطی بین اینها وجود ندارد. در واقع الان دارم در مورد لحظه تکون آن اصطلاح اسلامی صحبت می‌کنم.

وی در ادامه گفت: این برچسب اسلامی که به دست مورخان، مورخان هنر، عتیقه‌داران، کتابداران، موزه‌داران معامله‌کنندگان آثار هنری، موزه‌ها و دانشگاه‌ها زده می‌شود، نه به فرم واحدی دلالت دارد و نه بر قوم واحدی دلالت می‌کند، نه بر سبک واحدی، نه بر زبان واحدی. پس چه چیزی در آن اشیاء مشترک است که برچسب واحد بر آنها را موجه می‌کند؟ فرهنگی که از دین مشترکی برآمده اما عین آن دین نیست. برای اینکه این مطلب روشن شود، من شما را به یک مقایسه دعوت می‌کنم. امکان ندارد که مثلاً شما در گفت‌وگوی تاریخ هنری به یک کاخ در اروپا مثلاً کاخ ورسای بگویید؛ هنر مسیحی، ولی همان مورخان هنر به کاخی که در دوره اسلامی در این سرزمین پدید آمده است، معماری اسلامی می‌گویند. امکان ندارد به یک چیزی یا شیئی که آن شیء برای عملی غیردینی از نظر دین مسیح و از نظر مسیحیان غیردینی شمرده می‌شده، بگویند که آن متعلق به هنر مسیحی است، ولی به کرات در هنر اسلامی اتفاق می‌افتد. این یک شاهد بسیار مهم است که اسلامی که در هنر اسلامی به کار رفته است، دین اسلام نیست بلکه فرهنگ اسلام است.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

قیومی با رسیدن به پله دهم در شرح خود گفت: در پله دهم تثبیت نهادی اتفاق می‌افتد. موزه‌ها، دانشگاه‌ها و موسسات مربوط به میراث فرهنگی و یونسکو و امثال اینها اصطلاح می‌شود، کرسی هنر اسلامی، بخش‌های هنر اسلامی، نشریه‌ها، رشته‌ها و همایش‌ها ارزش مفهومی (Notional Value) پیدا می‌کند.

وی افزود: پله یازدهم، پله خودآگاهی و نقد است. یعنی حالا ما فرصت پیدا می‌کنیم که از بیرون نظر کنیم به این مفهومی که به هر ترتیبی در طی تاریخ پدید آمده است. دینی بوده و هنری پدید آورده که می‌توانیم به این هنر نسبت بدهیم. هنری در طی تاریخ پدید آمده و حالا ما به این نظر می‌کنیم تا ببینیم که چگونه پدید آمده است. آیا درست کار کرده است، آیا درست کار می‌کند؟ فواید و معایب و مضرات آن چیست؟ چه چیزهایی را شامل می‌شود و چه چیزهایی را شامل نمی‌شود. چه چیزهایی را مانع می‌شود، چه چیزهایی را بدیهی جلوه داده است؟ و از این قبیل. کار مهم کتاب «اکتشاف هنر اسلامی» در این پله آخری است که عرض کردم. حال اگر ما در این نردبان و مسیری که عرض کردم، پیش چشم داشته باشیم، می‌بینیم که هنر اسلامی در مبدا این مسیر یعنی در عالم خارج وجود ندارد. این‌طور نبوده است که یک هنر اسلامی در آنجا وجود داشته و ما به شناخت آن برآمده‌ایم. این چیزی است که ما ساخته‌ایم و آخرین پله یا آخرین مرحله از مراحل انتزاع بوده است. یعنی ما در این مرحله که آن را نقد می‌کنیم، آن طور در مورد آن داوری می‌کنیم. از این قبیل کتاب‌ها درمی‌یابیم که این آخرین مرحله انتزاع است که اتفاق افتاده است و متوجه می‌شویم که این مفهومی است بسیار قدرتمند و بسیار خطرناک. بنابراین به آنچه که باید توجه کنیم، تمایز دو مسئله و خلط آنهاست. اسلامی در واقع برچسب ناهمگونی است.

این استاد معماری بیان کرد: من با یک جمله عرضم را تمام می‌کنم؛ یکی از عواقب خلطی که عرض کردم، این است که پرسش‌های روش‌شناختی جای خود را به پرسش‌های هویتی می‌دهد. مومنان اهل یک دین در این جهان پرآشوب که شخصیت و هویتشان به شدت در معرض خطر قرار گرفته است، احساس بی‌هویتی می‌کنند، حق دارند که به دینشان به منزله هویت چنگ بزنند. در آن مرحله چنگ زدن به دینشان ممکن است خطایی اتفاق بیفتد که آن خطا اتفاق افتاده است. آن خطا این است که صفت اسلامی که مربوط به دینشان بوده است با صفت ساخته در تاریخ هنر را یکی بگیرند و متفکران بزرگی خطا کردند و حکومت‌ها تعمدا یا غیرتعمدا از این خطا و اشتراک لفظ استفاده کردند. یعنی بهره ایدئولوژیک بردند. یک چیزی که اصطلاحی است در تاریخ هنر، برای پشتیبانی فرهنگی از ایدئولوژی اسلامی و حکومتی بهره گرفتند. شما ببینید چه سرمایه‌ای در پس یک گفت‌وگوی ایدئولوژیک قرار می‌گیرد و چه خطاهای بزرگ و چه منافع بزرگی و چه آشفتگی فکری، آموزشی و پژوهشی برای عده‌ای می‌تواند داشته باشد. توجه کنید چه هدررفت عظیمی در طول این چهل یا پنجاه سال داشته‌ایم و چقدر نیروهایمان هدر رفته است با بی‌توجهی به این شباهت و اشتراک لفظ.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم
امیر مازیار

چرا به جای تاریخ هنر اسلامی نمی‌گوییم «تاریخ هنر ایران»؟

در ادامه امیر مازیار، پژوهشگر فلسفه و فلسفه هنر گفت: درباره کتاب «اکتشاف هنر اسلامی»، باید بگویم که کتاب خیلی مهمی است. اینکه چرا این کتاب خیلی مهم است؟ مطلبی است که باید چند نکته کوتاه در مورد آن سخن بگویم. من به دلیل قرارگیری در دانشگاه هنر و به دلیل رساله دکتری که داشتم به قلمرو تاریخ‌نگاری هنر گذشته خودمان یا تاریخ‌نگاری هنر اسلامی و یا تاریخ‌نگاری هنر ایران نزدیک‌تر شدم.

وی افزود: متوجه شدم که ما در ایران به دلیل تلاش‌های خیلی نادر با وضعیت بغرنج و آشفته‌ای در تاریخ هنر به عنوان یک حیطه علمی، پژوهشی و آکادمیک روبه‌رو هستیم و این در عین این است که ما می‌دانیم که صاحب فرهنگ و تمدنی هستیم که یک میراث هنری بسیار بسیار بزرگ و متنوع و با ارزش دارد. در عین این است که یک زمانی اهتمام و توجهی پیدا شده است به اینکه باید دانشگاه و مراکز پژوهشی پیدا و ساخته شوند، برای اینکه به هنر و هنر گذشته ما توجه کنند و به اینها سامان بدهند. که اگر الان آماری گرفته شود، مراکز زیادی داریم که کارشان آموزشی و پژوهشی است. کار این مراکز دقیقاً این است که تاریخ هنر ما را شفاف و آشکار و روشن کنند. ولی شاید همین یک نکته بس باشد که ما هنوز هیچ کتاب فارسی در مورد تاریخ هنر ایران که خودمان نوشته باشیم، نداریم.

مازیار در ادامه بیان کرد: ما هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم. از آن طرف هم کارهایی که دارد انجام می‌گیرد، به نظر می‌رسد، بسیار بسیار نادرست انجام می‌شوند و این تلاش‌ها متاسفانه در وضع موجود به جایی نمی‌رسد. اگر بخواهم اسمی بر این وضعیتی که در آن هستیم؛ بگذارم، اینکه ما یک تاریخ هنرنگاری یا پژوهش هنر یا مطالعه در هنر انتزاعی داریم. من نام آن را انتزاعی گذاشتم، شاید نام‌های دیگری نیز بتوان بر آن گذاشت. چرا انتزاعی است؟ می‌دانید که متاسفانه ما رشته تاریخ هنر در کشورمان نداریم. کشوری با این سابقه از تاریخ و هنر اما رشته تاریخ هنر ندارد. از یک زمانی که اتفاقاً آن هم قدیم است، رشته باستان‌شناسی در دانشگاه‌های ما تاسیس شد، یک زمانی این واژه تاریخ هنر را معطوف کردند به این باستان‌شناسی و رشته‌های باستان‌شناسی و تاریخ هنر داشتیم. یک چند صباحی هم دیدند که این دو، دو رشته بی‌ربط به هم هستند. آن واژه تاریخ هنر را برداشتند و الان ما فقط رشته باستان‌شناسی داریم.

این پژوهشگر فلسفه و فلسفه هنر اظهار داشت: ما رشته تاریخ هنر اصلاً نداریم. بعد که فکر کردند مهم است که ما تاریخ هنر داشته باشیم، با اسم‌های عجیب و غریبی این رشته را در کشور ما شکل دادند. مثلاً تاریخ تطبیقی، یا تاریخ تحلیلی هنر اسلامی، چنین چیزی. اصلاً معنی این واژه‌ها معلوم نیست. چه می‌شد اگر فقط می‌گفتیم تاریخ هنر یا مثلاً تاریخ هنر ایران داشتیم. تازه این مقاطع را کاملاً برعکس تاسیس کردند. از دوره دکتری شروع کردند و اکنون تا مقطع کارشناسی این رشته‌ها هست. اما این خودش با اینکه این عنوان و سرشناسه عمق بحران را نشان می‌دهد، ولی می‌شود از آن صرفنظر کرد. مسئله جدی‌تر این است که وقتی شما وارد این گروه‌ها و رشته‌ها و حتی گفت‌وگو با پژوهشگران و استادان و کارشناسان می‌شوید، که من باز تاکید می‌کنم که قدر آن عده معدودی که به طور جدی در این حوزه کار می‌کنند، باید دانست. ولی متاسفانه چیزی که فراگیر است، این است که می‌بینید در این رشته‌ها و در این پژوهشکده‌های ما کتاب‌ها، مقالات و منابع اصلی این رشته که اسمش را می‌خواهید بگذارید تاریخ هنر ایران یا تاریخ هنر اسلامی، وجود ندارد. یعنی که ما وقتی رشته را در دانشگاه تاسیس کردیم و رشته جدیدی است، چون خود تاریخ هنر رشته جدیدی است و مثلاً ۱۵۰ سال و یا بیشتر از صد سال سابقه دارد، مجلات، منشورات و کتاب‌هایی داشته است. اینها خیلی هم زیاد هستند. ما بگردیم و در عموم دانشکده‌های ما یا پژوهشکده‌های ما بگردید و ببینید که اصلاً اینها چه چیزی در مورد این رشته دارند.

مازیار با اشاره به خاطره‌ای گفت: به دانشکده یکی از مهم‌ترین شهرهای ایران رفته بودم که عنوان آن، دانشکده هنر اسلامی است، و یک درس دکتری در مورد همین تاریخ‌نگاری هنر اسلامی یا نگاه مستشرقانه به چنین چیزی بود که در واقع عنوان‌ها هم نام‌های عجیب و غریبی دارند. من از آنها پرسیدم که شما الان در کتابخانه چه دارید که شرق‌شناسان در مورد هنر نوشته‌اند تا در مورد همین‌ها بحث کنیم، واقعاً هیچ نداشتند. حتی یک دایره‌المعارف هنر اسلامی هم نداشتند. به هر حال وقتی رشته شکل می‌گیرد، یکی از کتاب‌های راهنما در آنجا دایره‌المعارف است تا بدانیم که در آنجا چه اتفاقی افتاده است. حتی یک دایره‌المعارف معمولی هم در این حیطه نداشتند. چه برسد به منابع و کتاب‌های اصلی. پس در این رشته چه کار می‌کنید یا قرار است چه کاری انجام بدهید؟! دانشجو در این دانشگاه و رشته قرار است در مورد چه تحقیق کند؟

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

وی افزود: کتاب‌هایی هم که ما منتشر کردیم، عموماً مترجمان و پژوهشگران ما ترجمه کردند و عموماً گمان می‌رود که اینها مهم‌ترین کتاب‌های هنر اسلامی در نزد مخاطبان عمومی و دانشگاهی هستند، به دانشجوی ما می‌گویند اگر می‌خواهی متوجه بشوی که هنر اسلامی چیست، برو و این دو جلد «هنر و معماری اسلامی» کتابی که انتشارات سمت چاپ کرده است، بخوان. این یک کتاب کلی و راهنما است که کلیات بحث در آن جمع شده است. برای آشنایی خیلی عمومی با هنر اسلامی است، برای کار تخصصی و پژوهشی در هنر اسلامی نیست. ولی شما وقتی به این دانشکده‌ها سرمی‌زنید، می‌بینید که منابع همین‌هاست. مثلاً کسی می‌خواهد در مورد صفویه بخواند، فصل هنر صفوی از این کتاب که پنجاه صفحه از کتاب هزار صفحه‌ای را باید بخواند و چند منبع دیگر مثل این.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

مازیار بیان کرد: کار اصلی مقالات اساسی و تک‌نگاری‌ها هستند که در این حوزه نوشته می‌شوند و آنها هستند که نشان می‌دهند که این کار تاریخ‌نگاری یا پژوهش در علوم اسلامی نداریم. خیلی عجیب است که به شما بگویم که آن چند کتاب مهمی که در فارسی داریم و به این شکل است. آن را همین افرادی که اکنون پشت این میز نشسته‌اند، به جز من که اصلاً در این حوزه نیستم، همین افراد کار کرده‌اند. یعنی کتاب خیلی خیلی مهم و اساسی «شکل‌گیری هنر اسلامی» را داریم که آقای گلچین کار کرده‌اند و مهم و اساسی است. یا «هندسه معماری در هنر اسلامی» را داریم که استاد من دکتر قیومی ترجمه کرده‌اند و چند کار خیلی درخشان از شیلا بلر که آقای کاووسی ترجمه کرده‌اند و به نظر من یک تک‌نگاری خیلی درخشان از شیلا بلر است که وقتی دانشجوی هنر می‌خواند، تازه متوجه می‌شود که با چه روشی باید این کارها را به انجام برساند. به جز آن یکسری مقالات پراکنده است که یا ترجمه شده و یا ترجمه نشده است، یا خوب ترجمه شده و یا خوب ترجمه نشده است که به دانشجو و یا پژوهشگر بگوییم که وقتی می‌گوییم الگوی پژوهش یا کار پژوهشی، این است. فکر می‌کنیم که برای کار پژوهشی باید برود و کتاب اتینگ هاوزن را باز کند و از داخل آن متوجه شود که چگونه باید تاریخ هنر خواند یا فهمید. تازه یک گزارش دست و پا شکسته‌ای بتواند از آن فراهم کند.

این پژوهشگر فلسفه و فلسفه هنر در ادامه گفت: کتاب‌های اصلی را نداریم و از آن بدتر اینکه هیچ نوع اطلاعی از تاریخ این حوزه نداریم و به دانشجو ارائه نمی‌دهیم. اصلاً این رشته چگونه و کجا پاگرفت. چه آدم‌هایی آمدند، از چه مسیرهایی آمدند؟ چه رویکردهای نظری در آن وجود داشت. آن رویکردهای نظری چگونه عوض شدند؟ چه نقدهایی به این رویکردهای نظری وارد است؟ الان وضعیت چگونه است؟ اصلاً آدم‌هایی که بتوانند اینها را پاسخ بدهند و یا اطلاعی داشته باشند، بسیار بسیار اندک هستند. اصلاً چیزی نیست که اینها در این دوره‌های کاری یا پژوهشی ارائه شود. یعنی رشته‌هایی منابعی ندارند، تاریخ رشته خودشان و اتفاقاتی را که در آن افتاده است، اصلاً نمی‌دانند و دارند کار پژوهشی در مورد هنر انجام می‌دهند! اینها چه کاری انجام می‌دهند؟

مازیار افزود: مشکل بعدی هم در اینجا اتفاق افتاد و آن مشکل پژوهشی هم این بود که ما آدم‌های متخصص باستان‌شناس داشتیم و داریم که باستان‌شناسی مثل یک علم به ایران آمد و تقریباً هم درست آمد. افرادی این رشته را پایه‌گذاری کردند، کار میدانی می‌کردند. جذب دانشکده‌ها شدند. دانشگاه‌ها را برای اسلوب علمی در سطح دنیا شکل دادند و باستان‌شناس کار میدانی و شیء‌محور دقیق می‌کند. آنها هم‌پوشانی‌هایی با حوزه تاریخ دارد. اگر کسی هست که می‌تواند در مورد اشیاء یا بناها به صورت دقیق و توصیف‌گرانه بیان کند، آن نگاه باستان‌شناسانه است. اما باستان‌شناسی به هیچ‌وجه تاریخ هنر نیست. تاریخ هنر یک رشته مستقل دیگر است. رویکردها و مفاهیم خودش را دارد و با آن نوع کار باستان‌شناسانه واقعاً متفاوت است.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

این پژوهشگر فلسفه و فلسفه هنر بیان کرد: از این سو هم که گفتم ما اصلاً تاریخ هنر نداشتیم و با شیوه جدید تاریخ‌نگاری هنر هم آشنا نبودیم. چه چیزی جایگزین این در دانشگاه‌های ما شد؟ یک مفاهیم انتزاعی درواقع بی‌ربط به تاریخ آمد جایگزین این شد. در این گروه‌هایی که به نام گروه‌های تاریخ هنر ما هستند و همین حرف‌ها اتفاقاً در فضای عمومی مرتبط با تاریخ هنر هم گسترش پیدا کرد و آن رابطه نداشته متفکران و پژوهشگران ما را سعی کرد که پر کند. این هم درد دیگری بود که جامعه فکری، فلسفی و روشنفکری ما ارتباط جدی با هنر ما ندارد. اصلاً هنر ما را انگار تزئیناتی می‌دانند که در تاریخ هنر ما یک جاهایی اتفاق افتاد و می‌شود قشنگی آن را تزئین کرد. فکر نمی‌کنند جزوی از تاریخ و فکر این مملکت است و فکر این مملکت را شما بدون توجه به هنر نمی‌توانید بشناسید.

مازیار اظهار داشت: یعنی همان ابن سینا و ملاصدرا را هم اگر بخواهی بشناسی، هنر آن دوره‌ها را هم باید بشناسی وگرنه اینها را خوب نشناختی. این طرز فکر جا نیفتاد ولی وقتی یک گروهی که فکر کردند که این خیلی مهم است و خواستند این را جابیندازند، افرادی بودند که شغل من را داشتند و در واقع فلسفه کار می‌کردند و درک خیلی نظری و انتزاعی و غیرتاریخی و مستشرقانه به معنای آن رویکردهای منسوخ قرن نوزدهمی را آوردند و به جامعه کلی ما از روشنفکر و متفکر و فیلسوف و پژوهشگر و… به عنوان شیوه آشنایی با هنر یا پژوهش در هنر معرفی کردند. قسمی از اینها سنت‌گرایان بودند که به آنها اشاره شد. البته به هیچ وجه نمی‌خواهم این آدم‌ها را نفی کنم. اینها آدم‌های مهمی بودند. متفکران برجسته‌ای بودند که سرجای خود تفکر می‌کردند اما از گروه‌های خاصی بودند و با آن جریان اصلی پژوهش علمی در جهان و آکادمیک در جهان هم‌مسیر نبودند. درواقع یک فرقه بودند و این در واقع مثل یک سرطان در این مراکز پژوهشی و آموزشی نفوذ کرده است.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

امیر مازیار در ادامه گفت: اوج شرح یک متفکر حوزه هنر این است که پرتوی از آن چیزی که دکتر نصر تلالو کرده است، بگوید. بقیه نگاه‌ها و رویکردها چیست؟ این حرف‌ها خیلی خیلی انتزاعی و کلی هستند. این مشکل سوم، یعنی آن تاریخ‌نگاری و… که نبود. این آمد آنجا و این به نوعی ادبیات تفصیل نظری بود که رابطه با شی‌ء برقرار نمی‌کرد. در واقع به شکل کار اصلی در گروه‌های تاریخ هنر و پژوهش هنر ما درآمد. یعنی شما وقتی اکثر این کارها را ببینید یا دارند این کارهای تفسیری را انجام می‌دهند یا الان که این نظریه‌ها را هم گذاشته‌اند کنار، بلایی دیگر وارد شده است. الان همه منتقد شده‌ایم به این سنت‌گراها یا کُربن و فهمیدیم که رویکردهای جدید مثل ساختارگرایی و… هم در علوم انسانی هست. آدم‌هایی هم در این رشته‌ها هستند که اصلاً نمی‌دانند که چگونه باید آثار، اشیاء و ابنیه را مطالعه کنند. بازدید از موزه یا سفر علمی اصلاً در رشته هنر اسلامی نیست و هیچ نوع کار با شی‌ء و بنا را یاد نمی‌گیرند و یکسری مفاهیم را یاد می‌گیرند که نمی‌دانند آنها را چگونه به کار ببرند.

پژوهشگر فلسفه و فلسفه هنر افزود: اهمیت این کتاب در همین است و به نوعی همه این چهار مشکل را پوشش می‌دهد. چون مجموعه مقالات جدی است و تک‌نگاری در موضوع هنر اسلامی است. بعضی راه‌ها را می‌گوید، بعضی افراد را مشخص می‌کند، برخی از منابع را معرفی می‌کند. یک دید اجمالی به تاریخ این رشته می‌دهد که اصلاً این رشته چگونه شکل گرفت و این نکته آخر برای من جالب‌تر است که بخواهم بگویم، که دکتر کاووسی هم به آن اشاره‌ای داشته است، در این موارد شما می‌بینید که مورخان هنر اسلامی چگونه کار می‌کردند. خیلی اطلاعات ریز و زندگینامه‌ای آمده است و بیان می‌کند که مثلاً چگونه به دنبال یک شیء می‌رفتند، چه کسی پول می‌داد، یک نهاد چگونه آدم جمع می‌کرد و اینها با چه زحمتی و در چه سفرهایی با این اشیاء رابطه برقرار می‌کردند. چیزی که ما اصلاً نشنیده‌ایم که یک مورخ باید چگونه کار کند، لباسش را عوض می‌کرد، به صحرا می‌رفت، به دنبال سندها می‌گشت، پول در اینجا چه نقشی ایفا می‌کند. سیاست دولت‌ها در اینجا چه کاری می‌کند و البته افکار در پشت صحنه چگونه است. این کتاب حداقل تا یک حدی به ما نشان می‌دهد که کار و بار واقعی این رشته چگونه انجام می‌گیرد و البته برای اینکه بتوانیم زمین را واقعی کنیم، آن مسیر را برگردیم به ده‌ها نمونه از این کتاب‌ها و این نوع منابع احتیاج داریم تا فضای تاریخ و هنرنگاری خودمان را عوض کنیم.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم
مهدی گلچین عارفی

محدود بودن منابع یکی از آسیب‌های عرصه پژوهش تاریخ هنر

در ادامه این نشست مهدی گلچین، مترجم و پژوهشگر تاریخ هنر گفت: بابت انتشار این کتاب تبریک می‌گویم به ناشر، آقای کاووسی و خوانندگان احتمالی این کتاب. من یک نکته‌ای می‌گویم که بخشی از آن را می‌توان تصور کرد که قسمتی از صحبت‌های آقای قیومی مبنی بر اسلامی نامیدن هنر باشد. یکی از چیزهایی که این کتاب به دست خواننده‌اش می‌دهد، سیر تحول نامیدن این چیز است. این چیز که یک جایی گراور نوشته است که از اینجا ما می‌فهمیم این چیز وجود دارد که اگر صورت‌های مختلفش را در یک نگارخانه‌ای از جاهای مختلف کنار هم بگذاریم، یک بیننده‌ای که ذوقکی در هنر داشته باشد، شباهتکی بین اینها می‌بیند و این را حداقل آن جواز اطلاق یک عنوانی به مجموعه اینها تلقی کرده است و بعد این را پایه این قرار می‌دهد که در مورد آن صحبت کند.

وی افزود: این چیز را از اول اسلامی نام ننهادند، کار آنها مواجهه با این پدپده بود. گویا اولین اسم‌هایی که برای این جلوه‌های فرهنگی عرضه داشتند چیزی مثل ساراسن بوده است. سال‌ها به هر چیزی که در مورد مسلمان‌ها باشد، ساراسن می‌گفتند و در مورد ریشه این کلمه هم صحبت شد و در مورد آن بحث است. ولی در دوره متاخر به هر چیزی که مربوط به مسلمان‌ها بود، ترک می‌گفتند. چون مواجهه غرب با دستگاه عثمانی در چند سده اخیر بود. اگر به شرق می‌رفتند، از وین به آن سمت، به سمت بالکان، با ترک‌ها مواجه بودند و در آفریقا و مغرب هم با بادیه‌نشین‌های تابع عثمانی. به هر حال با ترکان مواجه بودند و اصولاً می‌گفتند ترک.

این مترجم و پژوهشگر تاریخ هنر بیان کرد: اما اینکه اینها شروع کنند به جلوه‌های فرهنگی و چیز دیگری بگویند، جزء کارهای علمی‌شان بود. عده‌ای دعوت کردند به اینکه به اینها نباید ترک گفت. بعد اسم‌هایی تراشیده شد. جزء اولین اسم‌هایی که تراشیده شده است، در این کتاب، «محمدی» با هر پسوندی بود که در کشورهای اروپایی بتوان ساخت. در انگلیسی، فرانسه و آلمانی این‌ها را ساختند. اما به چه سیاقی ساختند؟ به سیاق «کریستین» (christian) که منسوب به کرایست یا مسیح (christ) است.

گلچین در ادامه گفت: بعد یک حرکتی از اینجا شروع می‌شود که به نظر من جایی ندیدم که این سیر این‌گونه دیده شود. نزدیک می‌کنند ذهنشان را به ذهن این مردمی که خودشان سازنده این مظاهر فرهنگی بودند. تحولی که از «محمدی» به مسلم اتفاق می‌افتد، این است که کسانی به صرافت این می‌افتند که اینها (مسلمانان) خودشان به خودشان نمی‌گویند «محمدی». ما به خودمان می‌گوییم «کریستین، اما آنها (مسلمانان) به خودشان «محمدی» نمی‌گویند. می‌گویند مسلم یا مسلمان. در این سیر خوب است که ما همه اینها را و این اسم‌ها را به این شکل نگه داریم و هر وقت خواستیم کتابی را یا مقاله‌ای از اینها ترجمه کنیم. اینها را به همین اسم‌ها نگه داریم و برنگردیم به اسلامی. چون نشان می‌دهد که در چه دوره‌ای هستند، مرحله آخر این است که این به «اسلامی» تبدیل شد و به نظر من در اینجا هم این مرحله با توجه به آنچه که در داخل فرهنگ اسلامی رایج بود، اتفاق افتاد. این را عرض می‌کنم، یک ظرافتی در اینجا دارد. اینکه در داخل فرهنگ اسلامی به چیزهایی که مربوط به فرهنگ اسلامی باشد ما اسلامی می‌گفتیم. این به این معنی نیست که این عنوان اسلامی برای مظاهر متنوع فرهنگ درست است یا نه.

این مترجم و پژوهشگر تاریخ هنر افزود: به این دقت کنید مثلاً در کتاب‌های جغرافی ما رسم بود، وقتی می‌خواستند بگویند این شهر قبل از اسلام ساخته نشده و بعد از اسلام ساخته شده است و یک مختصاتی بخواهند به خواننده خود بدهند، می‌گفتند که شهر اسلامی است. این را مقایسه کنید با اینکه من از شما بپرسم که شهر اسلامی چه معیارهایی دارد؟ صرفاً منظور این است که ما از شهر تبریز در قبل از اسلام خبر نداریم. برخلاف ری که آن را به ساخته شدن از سوی شخصیت‌های اساطیری ایران منسوب می‌کنیم. تبریز یا شیراز شهر اسلامی است.

گلچین بیان کرد: به یک تعبیر می‌توانیم آن عنوان اسلامی را این‌گونه بفهمیم و بی‌خطر تصورش کنیم. گرچه اگر ما خطرناک هم تصورکنیم، گریزی از آن نداریم. معلوم شد که گریزی از این اصطلاح نیست. ولی این هم به ما کمک می‌کند و هم ما را از آن خطا دور می‌دارد. ما با هیچ دستگاه ایمانی و اعتقادی در واقع طرف نیستیم. واقعاً از دوره یک پهنه فرهنگی صحبت می‌کنیم که آن عنصر وحدت‌بخش آن اتفاقی است که در این دوره افتاده و اینها را زیر چتری گرفته است.

وی اظهار داشت: در واقع اگر اینها می‌خواستند خودشان یک چیزی بگویند که مربوط به این دوره بود، واقعاً می‌گفتند اسلامی. من این را با حرف گراوار کامل می‌کنم که خیلی مثال شیوا و گویایی است. می‌گوید این موضوعیت دارد که در سال ۵۰۰ میلادی یک نقطه مثل قرطبه و چاچ در دو عالم مختلف زندگی می‌کنند، به هم ربطی ندارند. ولی در سال ۸۵۰ و ۹۰۰ میلادی این دو تا مال هم هستند. می‌گوید این یک وحدتی به اینها داده است و در دوره درازی ثابت مانده که آن اتفاق‌های بعدی را توجیه می‌کند.

هنوز تاریخ هنر را خودمان ننوشته‌ایم

مهدی گلچین در ادامه گفت: کلیاتی از این بحث را مطرح می‌کنم تا جرقه‌هایی ایجاد کنم. چون هر کدام از اینها عرصه پژوهش است و می‌توان بر روی آن کار کرد. نکته دیگری درباره فواید این کتاب بگویم، این کتاب یک فایده خیلی مهم دارد و آن این است که گروهی از منابع نادیده این موضوع را معرفی می‌کند. یکی از آسیب‌های عرصه پژوهش تاریخ هنر اسلامی در ایران محدود بودن ذهن مخاطبان به منابع در دسترس است. این آفت بزرگی بوده است. چند کتاب دم دست بوده است، بخشی ترجمه شده‌اند و بخشی از آنها که ترجمه نشده محدود بوده و چند اثر از چند نفر است و این نقیصه بزرگی است که نگاه ما را کاملاً به چند قرائت از چند نفر محدود کرده است. ممکن است نام هرتسفلد را بیاوریم اما مقوله کارهای اسلامی او را نمی‌شناسیم. اینجا ما مجموعه‌ای از آثار کلیدی را می‌بینیم که به نظر من برای مخاطبان هنر اسلامی بسیار حیاتی است.

وی بیان کرد: ما می‌فهمیم که در حوالی سال ۱۹۳۰ این اثر در جهان جریان‌ساز بوده و همه آن را می‌خواندند. زمانی که ما اصلاً خیال پرداختن به این موضوعات را نداشتیم و برای اینکه بفهمیم که چگونه به برداشت‌های امروزی رسیده است باید یکبار آنها را بخوانیم تا سیر موضوع را متوجه بشویم. از این جهت این کتاب خیلی مهم است و منابعی را برای کسانی که به دنبال ترجمه آثاری به زبان فارسی هستند، معرفی می‌کند. به نظر من خیلی کار خوبی است و آدم‌ها تشویق می‌شوند به اینکه منابعی را از زبان‌های مختلف پیدا کنند که اهمیت دارد و ما کاملاً از آنها غافل هستیم. الان امکانات خیلی گسترده‌تر است و می‌توان مبدا ترجمه را گسترده‌تر دید. ما مجبور هستیم همیشه به گرابار ارجاع بدهیم. مثلاً یکی از مقالات کتاب راجع به مونرت د ویلارد است که شخصیت بسیار مهمی در تاریخ هنر است در ایران اصلاً شناخته شده نیست. گرابار از سه نفر یاد می‌کند که نگاه به هنر اسلامی مدیون ایشان است. یکی از این سه شخصیت د ویلارد است که به این دلیل که ایتالیایی بوده، او را نمی‌شناسیم.

***

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها