به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در این برنامه اشتامبوک درباره مترجمان و آشناییش با چهرههای این حوزه به سروش صحت گفت: «من از نزدیک با مترجم کارهای ابتهاج و نوایی آشنا هستم؛ او همکلاس من بود و اکنون دندانپزشک است. اخیراً اولین کتابش، «دماوند آن سوی دریا»، منتشر شده و من موخرهای برای آن نوشتم. این ارتباطات نشان میدهد که جهان ادبیات، با همه تنوع و بزرگیاش، همواره مرا به کشف و تجربههای تازه سوق میدهد.»
این شاعر دربرنامه «اکنون» گفت: «وقتی که این جمله را شنیدم، فهمیدم که ایران مثل یک گربه اسرارآمیز است که شما را شیفته خودش میکند. تبریز، چشمان این گربه است، یا شاید مغزش، نمیدانم دقیقاً کدام، اما چیزی در آنجا بود که مرا مجذوب کرد. وقتی وارد ایران شدم، احساس کردم که وارد دنیایی شدم که هم معنوی است و هم پر از تاریخ و شعر. اینجا مردم هنوز عاشق شعر و عرفاناند و این چیزی است که من خیلی تحسین میکنم.»
او توضیح داد: «اولین برخوردم با فرهنگ فارسی از طریق کتاب ادریس شاه بود. کتابی که درباره تصوف و عرفان اسلامی بود و بعد از آن با آثار آن ماری شیمیل آشنا شدم که او هم بعد عرفانی اسلام را ترویج میکرد. همین باعث شد که من به عمق عرفان اسلامی علاقهمند شوم. برای من، دنیای مادی و دنیای روحانی در هم آمیخته است و این چیزی است که در ایران حس کردم و خیلی برایم جالب بود.»
این سیاستمدار بیان کرد: «بعد به شعرای بزرگ شما مثل حافظ، سعدی، عطار و فردوسی رسیدم. هرچند بیشتر آثارشان را در ترجمه خواندم، اما همین هم کافی بود تا با دنیای معنوی و فلسفی آنها آشنا شوم. و البته مولانا، او برای من یک راز بزرگ است. انسانی کامل و پیچیده که همواره بین وصل و فراق، بین جدایی و بازگشت در نوسان بود. شمس، نیروی محرک او بود؛ کسی که مولانا را از یک فقیه شریعت به شاعر و آموزگار عشق و معرفت تبدیل کرد. شعر مولانا گاهی ساده یا تکراری به نظر میآید، اما ناگهان یک جرقه، یک الماس درخشان بیرون میزند و روح آدم را متلاشی میکند. مثنوی هم یکی از بزرگترین آثار هنری بشر است. شمس هم یک شخصیت فوقالعاده بود، نیرویی که همه چیز را تغییر میداد.»
ردپای زبان فارسی روی زبان کرواتها
دراگو اشتامبوگ با شور و اشتیاق درباره تأثیر فرهنگ ایران بر هویت کرواتها به سروش صحت توضیح داد: «برای من یک قصه درباره ایران وجود دارد، از زمانهای قدیم، از شکوه بزرگ این سرزمین، حتی امروز هم ایران کشوری قدرتمند و بزرگ است. چیزی که برای من اهمیت دارد ریشههای تاریخی مردم کروات است. مورخان ما معتقدند ریشه ما به این بخش از دنیا بازمیگردد.»
او سپس به زبان و واژگان اشاره کرد و توضیح داد: «زبان ما هنوز ردپای ایرانیها را دارد. در زبان چاکاوی کروات، واژگانی مانند «دشت» و «دشمن» همانهایی هستند که در فارسی قدیم وجود داشتند. این نشان میدهد که پیوند ما با ایران چقدر عمیق است.»
این شاعر در ادامه، اشتامبوگ به تاریخ باستان پرداخت و گفت: «داریوش بزرگ پادشاهی بزرگ بود و ویوانه، پادشاه سرزمین خلوتیها، از متحدان وفادار او بود. زرتشت در گاتاش دوبار از قوم کروات یاد میکند: بار اول به زیبایی و نعمتهای سرزمینی که در آن زندگی میکردیم اشاره میکند و بار دوم به رفتار کرواتها در جنوب غرب افغانستان، در منطقهای که یونانیها به آن آراخوزیا میگفتند. آنها برخلاف سنت زرتشتی مردههای خود را دفن میکردند، نه در برج خاموشی.»
اشتامبوگ افزود: «کرواتها کمکم به سمت غرب مهاجرت کردند و وارد اروپا شدند. این پیوند تاریخی و فرهنگی باعث شد که امروز بسیاری از ملتهای اروپایی ریشههای مشترکی با ما داشته باشند.»
لغات زیادی در زبان ما ریشه فارسی دارد
این سیاستمدار به نکتهای جالب درباره نامگذاری جهتهای جغرافیایی در ایران اشاره کرد و به برنامه اکنون گفت: «در ایران جهتها با رنگها مشخص میشوند: شمال سیاه، غرب سفید، جنوب قرمز و شرق سبز یا آبی. حتی دریای سیاه نامش را از شمال ایران گرفته، نه عمق یا تیرگی آن. همین الگو بعدها توسط ترکها نیز گرفته شد و نامگذاریهایی مانند دریای مدیترانه (دریای سفید) و دریای سرخ (جنوب) شکل گرفت.»
او درباره پیوند فرهنگی ایران و کرواسی توضیح داد: «خیلی جالب است که لغات بسیاری در زبان ما هنوز ریشه فارسی دارند و این نشاندهنده ارتباط عمیق تاریخی میان دو ملت است. وقتی شما گفتید ریشه کرواتها از ایران آمده، برای من بسیار جالب و آموزنده بود.»
اشتامبوگ سپس به علاقه خود به ادبیات ایران پرداخت و گفت: «من مولوی، شمس، سعدی و حافظ را میخوانم و این باعث افتخار است. بسیاری از اشعار به زبان انگلیسی ترجمه شدهاند و من آنها را به کروات هم میخوانم. با ادبیات معاصر ایران هم آشنا هستم؛ مثلاً فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و احمد شاملو را میشناسم. این شاعران معاصر، برای ما مانند میراث فرهنگی ایران اهمیت دارند.»
او با اشتیاق درباره ایران و نمادهای تاریخی و فرهنگی آن به صحت گفت: «برای من ایران همیشه یک قصه بوده است؛ کشور شما شکوه بزرگ و تاریخی دارد و هنوز هم کشوری قدرتمند است. کوه دماوند برای من اهمیت ویژهای دارد؛ نماد تاریخ و حال و آینده ایران است. این کوه برفی محور ایرانیهاست؛ زرتشت آنجا راه میرفته و آرش، قهرمان افسانهای، تیر خود را از آنجا رها کرده است. این میهندوستی که در ایران میبینم، خیلی زیباست؛ میهندوستی دفاعی، نه تحمیلی.»
اشتامبوگ سپس به تجربه خود در دوران سفارتش اشاره کرد و گفت: «وقتی در ژاپن بودم، عاشق فوجیاما شدم و تلاش کردم تا دماوند هم در فهرست میراث یونسکو قرار بگیرد، اما مشکلاتی مثل مدیریت زباله وجود داشت که باید حل شود.»
اشتامبوگ علاقه خود به ورزش، به ویژه فوتبال را هم بیان کرد: «من فوتبال را دوست دارم و همیشه خوشحال میشوم وقتی کرواسی بازی میکند و میبرد. ما کشوری کوچکیم اما در ورزش عملکرد خوبی داریم. مربیهایی مثل بلاژویچ و ایوانکوویچ دوست من هستند. ذهنیت کرواتها و ایرانیها خیلی به هم نزدیک است و مربیان کروات ایرانیها را خوب درک میکنند؛ شاید همین دلیل موفقیتشان در ایران باشد.»
اشتامبوک در پاسخ به پرسش سروش صحت که پرسید، شما پزشکی هستید که فوق تخصص گوارش و کبد دارید، شاعری با حدود ۸۰ اثر که به بسیاری از زبانها ترجمه شده، و نویسنده بزرگی که ریموند کارور درباره شما گفته شاعر واقعی هستید. شما با نویسندگان و بزرگان جهان مانند تس گالاگر دوستی داشتید. چطور این همه فعالیت و موفقیت را با هم انجام دادهاید؟ گفت: من همیشه سعی کردم هر کاری که انجام میدهم، خوب باشد. چه پزشکی، چه شعر، چه دیپلماسی؛ همیشه معیار من کیفیت است و تلاش برای اثرگذاری واقعی. ریموند کارور انسان بسیار فروتنی بود و ادبیات او برای من الهامبخش بود.
نظر شما