دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۶
چرا کودکان خالق فردای فرهنگ ایران هستند؟

شنیدن صدای کودک، نه فقط یک حق انسانی بلکه یک ضرورت ملی است؛ ضرورتی برای حفظ هویت، پویایی و خلاقیت فرهنگی ایران. اگر قرار است آینده فرهنگی کشور روشن و مستقل باشد، باید از امروز به صدای کودک گوش داد، به اندیشه او اعتماد کرد و به تخیلش احترام گذاشت. کودکان امروز، نویسندگان فردا و حافظان فرهنگ ملی‌اند.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدمهدی سیدناصری، حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بین‌الملل کودکان: کودکی نه صرفاً دوره‌ای گذرا از زندگی انسان، بلکه بنیان شکل‌گیری هویت فردی، اجتماعی و فرهنگی هر انسان است. تجربه‌های کودکی، سازوکارهای روانی و اجتماعی او را شکل می‌دهند و همزمان تأثیر عمیقی بر فرهنگ و تمدن جامعه برجای می‌گذارند. با این حال، در بسیاری از جوامع، از جمله ایران، کودکان به‌عنوان مصرف‌کنندگان منفعل محصولات فرهنگی شناخته می‌شوند؛ آن‌ها تنها مخاطب هستند، نه خالق، و در فرآیند تولید فرهنگی و هنری نقش مؤثری ندارند. این رویکرد، نه تنها محدودیت‌های خلاقانه و هویتی برای کودک ایجاد می‌کند، بلکه توانمندی جامعه را در بهره‌گیری از ظرفیت‌های نوآورانه و اصیل کودکان کاهش می‌دهد. کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد، به‌ویژه مواد ۱۲ و ۱۳، به صراحت بر حق کودکان در بیان آزادانه نظرات خود و مشارکت فعال در زندگی فرهنگی تأکید دارد. حق بر روایتگری فرهنگی و هنری، نه صرفاً یک ضرورت آموزشی یا تفریحی، بلکه یک حق بنیادین است که رشد خلاقیت، تقویت هویت و تحقق خودمختاری کودک را تضمین می‌کند. پژوهش‌های جهانی نشان داده‌اند کودکانی که فرصت روایتگری در قالب هنر، ادبیات، موسیقی، انیمیشن و بازی را دارند، توانمندی‌های شناختی و اجتماعی بالاتری کسب می‌کنند، اعتماد به نفس آنان تقویت می‌شود و هویت فرهنگی آن‌ها شکل می‌گیرد. در مقابل، محرومیت کودکان از این فرصت‌ها پیامدهای جدی دارد: تضعیف حس تعلق فرهنگی، کاهش خلاقیت و مهارت‌های حل مسئله، و ایجاد فاصله میان نسل‌ها در فرآیند انتقال ارزش‌ها و هویت ملی. در شرایطی که جهان معاصر با سرعت جهانی‌سازی، رسانه‌های دیجیتال و تحولات فناورانه مواجه است، نادیده گرفتن حق کودکان در مشارکت فرهنگی، جامعه را در معرض خطر بی‌هویتی فرهنگی و تقلید سطحی از الگوهای خارجی قرار می‌دهد. بنابراین، شنیدن صدای کودکان و باز کردن تریبون‌های فرهنگی و هنری برای آنان، نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی حقوقی، اخلاقی و اجتماعی است که تضمین آینده فرهنگی و انسانی هر جامعه را ممکن می‌سازد.

بر اساس اصول بنیادین حقوق کودک، به‌ویژه ماده ۱۲ و ۱۳ پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک که ایران نیز به آن پیوسته است، هر کودک حق دارد نظر خود را آزادانه بیان کند و در زندگی فرهنگی و هنری جامعه مشارکت داشته باشد.

این حق در حقیقت، فراتر از یک آزادی فردی است و ابعادی اجتماعی، تربیتی و فرهنگی دارد. «حق بر روایتگری» یعنی حق کودک برای روایت جهان از نگاه خود، بی‌واسطه عینک بزرگسالان. در سنت فرهنگی ایران، از قصه‌های عامیانه تا ادبیات شفاهی، همیشه صدای کودک در لابه‌لای روایت بزرگسالان شنیده می‌شد، اما کمتر اجازه یافته بود خودِ روایتگر باشد. در حالی که در جوامع نوین، کودک به عنوان «خالق فرهنگی» شناخته می‌شود؛ کسی که نه فقط باید شنیده شود، بلکه باید امکان تأثیرگذاری بر گفتمان فرهنگی را نیز داشته باشد. از منظر فلسفه تربیت، روایتگری فرهنگی به کودک می‌آموزد که جهان را توصیف کند، احساسات خود را بیان کند، و مسئولیت سخن خود را بپذیرد. این فرایند، بذر خلاقیت، خودآگاهی و مسئولیت فرهنگی را در ذهن کودک می‌کارد؛ ارزش‌هایی که هیچ نظام آموزشی یا رسانه‌ای جایگزین آن نمی‌شود.

یکی از مشکلات اساسی تولیدات فرهنگی در ایران، «نگاه بزرگسال‌محور» است؛ نگاهی که کودک را نه سوژه خلاق بلکه ابزاری برای انتقال پیام‌های ازپیش‌تعیین‌شده می‌بیند. در بیشتر فیلم‌ها، کتاب‌ها و برنامه‌های کودک، روایت از زاویه دید بزرگسال شکل می‌گیرد و کودک تنها نقش تزئینی دارد. این نگاه، حاصل چند لایه فرهنگی و نهادی است: ساختارهای فرهنگی که کودک را «ناتوان» و «نیازمند هدایت» می‌پندارند؛ نگاه آموزشی که کودک را گیرنده دانش می‌داند نه خالق معنا و رسانه‌هایی که ارزش را در پیام‌دهی می‌بینند، نه در گفت‌وگو و پرسشگری.

در چنین فضایی، کودک به «تصویر» تبدیل می‌شود، نه «صدا». او در داستان‌ها حضور دارد، اما حق ندارد سرنوشتش را تعیین کند. شخصیت‌های کودک در آثار فرهنگی ایران، اغلب یا مطیع‌اند یا شیطان؛ یا ابزار پند و اخلاق‌اند یا مظلوم نیازمند نجات. هیچ‌کدام اما، «راوی جهان خود» نیستند. این رویکرد، اگرچه در ظاهر کودک‌دوستانه است، در عمق خود، نشانه‌ای از بی‌عدالتی فرهنگی است. جامعه‌ای که به کودک اجازه اندیشیدن و سخن گفتن نمی‌دهد، در حقیقت از خلاقیت جمعی خود چشم می‌پوشد.

پرسش اساسی این است که چگونه می‌توان حق کودک برای شنیده شدن در عرصه فرهنگ را از سطح شعار به سطح سیاست‌گذاری رساند؟ پاسخ، در پذیرش «مشارکت فرهنگی کودکان» به‌عنوان یک اصل حکمرانی فرهنگی نهفته است. مشارکت فرهنگی یعنی حضور واقعی کودکان در فرایند خلق، تصمیم‌گیری و نقد آثار فرهنگی.

برای تحقق آن، سه شرط اساسی لازم است:

۱. شناخت حقوقی: نهادهای فرهنگی کشور باید حق بر بیان و مشارکت فرهنگی کودک را به‌صورت صریح در سیاست‌ها و برنامه‌ها به رسمیت بشناسند.

۲. زیرساخت نهادی: ایجاد نهادهایی که تولید فرهنگی با محوریت کودکان را مدیریت کنند، نه برای کودکان بلکه با آنان.

۳. اعتماد اجتماعی: باور عمومی به اینکه صدای کودک، کوچک نیست و می‌تواند خلاق‌تر از ذهن آموزش‌دیده بزرگسال باشد. بدون تحقق این سه بُعد، هر برنامه‌ای در ظاهر فرهنگی، اما در عمل، بازتولید همان نظام بزرگسال‌محور خواهد بود.

در بسیاری از کشورها، از جمله نروژ، ژاپن، نیوزیلند و کانادا، سیاست فرهنگی دولت‌ها بر محور مشارکت واقعی کودکان بنا شده است. در این کشورها، کارگاه‌های داستان‌نویسی، فیلم‌سازی و تصویرگری توسط خود کودکان اداره می‌شود. در جشنواره‌های هنری، بخشی ویژه به آثار «خلق‌شده توسط کودکان» اختصاص دارد. این تجربه‌ها نشان داده که وقتی کودکان فرصت بیان خود را پیدا می‌کنند، روایت‌هایی تازه و ناب خلق می‌شود که حتی نگاه بزرگسالان به جهان را تغییر می‌دهد. کودکانی که امروز نویسنده یا تصویرگر می‌شوند، فردا شهروندانی مسئول، خلاق و دارای حس تعلق فرهنگی خواهند بود. کشورهایی که بر شنیدن صدای کودک سرمایه‌گذاری کرده‌اند، در واقع سرمایه اجتماعی و فرهنگی خود را چند برابر ساخته‌اند. در این جوامع، کودکی دیگر دوره‌ای خاموش نیست، بلکه مرحله‌ای فعال در شکل‌گیری گفت‌وگوی ملی است.

نادیده گرفتن حق بر روایتگری فرهنگی، تنها یک بی‌توجهی تربیتی نیست؛ بلکه پیامدهایی ژرف و طولانی‌مدت بر هویت، خلاقیت و انسجام فرهنگی جامعه دارد.

۱. تضعیف هویت فرهنگی: کودکی که صدایش شنیده نمی‌شود، نسبت به فرهنگ خود احساس بیگانگی می‌کند.

۲. کاهش خلاقیت جمعی: حذف تخیل کودک از عرصه فرهنگ، به خشکسالی خلاقیت در سطح ملی منجر می‌شود.

۳. فقدان حس تعلق: کودکان بی‌صدا، بزرگسالانی بی‌تعلق خواهند بود؛ بی‌تفاوت به سرنوشت فرهنگی کشور.

۴. وابستگی فرهنگی: در غیاب روایت‌های اصیل کودکانه، فرهنگ ملی به‌تدریج به الگوهای تقلیدی خارجی وابسته می‌شود. بی‌اعتنایی به صدای کودک، در واقع نادیده‌گرفتن «ریشه‌های آینده» است.

فرهنگی که به کودکان اجازه سخن گفتن نمی‌دهد، دیر یا زود پژواک سکوت خود را در تاریخ خواهد شنید.

در برابر تحولات جهانی و شتاب فناوری، تنها جوامعی پایدار می‌مانند که کودکانشان را به عنوان هم‌صدا، هم‌فکر و هم‌روایت بپذیرند.

شنیدن صدای کودک، نه فقط یک حق انسانی بلکه یک ضرورت ملی است؛ ضرورتی برای حفظ هویت، پویایی و خلاقیت فرهنگی ایران. اگر قرار است آینده فرهنگی کشور روشن و مستقل باشد، باید از امروز به صدای کودک گوش داد، به اندیشه او اعتماد کرد و به تخیلش احترام گذاشت. کودکان امروز، نویسندگان فردا و حافظان فرهنگ ملی‌اند. سکوت آنان، سکوت آینده ماست و شنیدن صدای آنان، شنیدن تپش زنده ایران در قرن جدید است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها