به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درگذشت تقوایی از کارگردانان بزرگ سینمای ایران با واکنشهای گستردهای همراه بود.
یغما گلرویی، شاعر و ترانهسرا با انتشار پستی، به مرور خاطراتش با این کارگردان پرداخت و نوشت: «هر بار که در سالهای هفتاد و یک و دو برای دیدن دوست دوران نوجوانیام بابک، که خواهرزاده و همخانه شما بود، به آن خانه بالای کفش ملی ابتدای خیابان شهرآرا میآمدم، دیدن اتاق مرموز و جادویی شما که دیوارهایش با کتاب فرش شده بودند مرا به سمت کتاب میکشاند. دفتر وکالت حمید مصدق شاعر هم در همان ساختمان بود. با پسرتان علی به دیدار شاملو میرفتیم و هر عبارتی که شما در دیدارهایمان به زبان میآوردید برای من ۱۷، ۱۸ ساله درسی داشت و انگیزهای برای بیشتر خواندن و نوشتن.
بعدها دیدن فیلمهایتان، خواندن کتاب «تابستان همانسال» که معتقدم بهترین مجموعه داستانهای ادبیات ماست و آمدن به نمایشگاه عکسهایتان که هنوز بعد از ۳۰ سال، بعضیهایشان در خاطرم ماندهاند، مرا به سمت نوشتن و عکاسی کشاند. شما از همان سال مشوق و آموزگار دورادور من بودید.»
اسدالله امرایی، نویسنده و مترجم نیز، در رثای تقوایی نوشت: «پائیز امسال خالق تابستان همان سال را با خود برد. خبر تلخی بود، به بعضیها مردن نمیآید. تقوایی نمرده و در همه نوشتههایش با ماست. روسیاهی میماند برای آنها که نگذاشتند تقواییها بنویسند. در کنار همه کسانی که تقوایی دوستشان داشت و تقوایی را دوست داشتند به احترامش میایستیم. با سپاس از مرضیه وفامهر که همه این سالها با مهر در کنارش ماند.»
احمد آرام، از نویسندگان و مترجمان پیشکسوت نیز در متنی ناراحتی خودش را چنین ابراز کرد: «آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند. آنهایی که مرثیه میشوند و آنهایی که با آثار سخیف خود مردم را فریب میدهند. هنرمند بودن و نویسنده بودن خیلی سخت است، خصوصاً در جامعهای که هم روشنفکر غیرقابل پیشبینی دارد و هم مردم غیرقابل پیشبینی. در نتیجه آنهایی که به سایه پرت میشوند و آنهایی که در نور درخشان نقش (خودشیفتگی) خود را بازی میکنند و هنر و ادبیات را به سمت آسانپسندی و عاری از اندیشه میکشانند. هم جهان رشت و کریه شده و هم زندگی. چه باید کرد؟ عادت کردهایم که مرگ نخبگان را جار بزنیم بیاینکه بدانیم چنین جار زدنها چه کسی را بیدار خواهد کرد. این مرگ شایسته نویسنده مجموعه داستان (تابستان همانسال) و فیلم درخشان (آرامش در حضور دیگران) نبود.»
شکرخدا گودرزی از نمایشنامهنویسان و کارگردانان تئاتر نیز ناراحتی و اندوهش را اینگونه نشان داد: «چه باید بگویم از تو که معلمی ناب بودی، هنرمندی درجه یک و عاشقی که حتی بر کاغذهای بیخط عاشقانه مینوشتی… صادق کرده هنوز دنبال تو میگرده تا روایتهای ناتمام این سرزمین را به تصویر بکشی… آرامش در حضور دیگران را زندگی کنی… بر سفینه ناخدا خورشید بلم برانی بر شط و ما از آن همه سینمایی که تو ساختی در ذهنمان لذت ببریم… از دایی جان ناپلئون برایمان بگویی… از فیلمهایی که نساختی از شوهر آهو خانم و…»
لیلا صادقی، مترجم و نویسنده نیز نوشت: «خیلی وقتها فکر میکنم که در یکی از مهمترین سرفصلهای تاریخ ایران زندگی کردهام، در دورانی که آیندگان درباره آن بسیار خواهند نوشت، دورهای که امکان تجربه حضور نسلی تاثیرگذار و سرنوشتساز در تاریخ هنر و ادبیات ایران را به من داد.»
علیرضا بهنام، از شاعران کشور با انتشار عکسی از تقوایی نوشت: «هر چیز خوبی لاجرم روزی به پایان میرسد. سهم امروز پایان حضور ۸۴ ساله ناصر تقوایی بود. و تقوایی مردی بود که به سانسور و سرکوب قدرتمندان نه میگفت. حتی اگر به قیمت خاموشی و برکنار ماندن تمام میشد.»
حسن فتحی از کارگردانان سرشناس سینما و تلویزیون هم با ابراز ناراحتی از درگذشت تقوایی، در متنی نوشت: «کاش میشد آدمی، گاهی، فقط گاهی، به اندازه نیاز بمیرد، بعد بلند شود! خاکهایش را بتکاند اگر دلش خواست برگردد به زندگی، دلش نخواست بخوابد تا ابد…»
مجید برزگر، از تهیهکنندگان و کارگردانان مطرح سینما نیز نوشت: «شریف و وسیع و صبور. ناصر خان تقوایی رفت، اما نه از دل ما، نه از سینمای ایران. او فقط از قاب زمان بیرون رفت تا در قاب جاودانگی بماند. برای ما تقوایی فقط یک استاد نبود؛ بزرگتری بود که میشد با او از زندگی گفت، از دریا، از سینما، از دید و از زیبایی. با او یاد گرفتیم که تصویر باید صادق باشد و سکوت هم میتواند فریاد بزند. سر خم نکنیم و برابر سانسور بایستیم. ای کاش سینمای ایران بداند چه چراغی خاموش شد و ما که شاگرد و دوستش بودیم، میدانیم: هنوز ناصرخان هست، در هر پلان شریف در هر نگاه روشن.»
نظر شما