دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۴
«سربندِ تو در باد می‌رقصد»؛ در شیراز منتشر شد

فارس- کتاب «سربندِ تو در باد می‌رقصد» (دل‌نوشته‌هایی برای شهید مهدی صادقی)، هشتمین نوشته‌ فریبا صادقی (دلبان)، نویسنده و شاعر اهل کوار، با ویراستاری کرامت یزدانی (اشک)، نویسنده حوزه‌ دفاع مقدس، از سوی انتشارات نویسندگان پارس در مهرماه ۱۴۰۴ منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در شیراز، این اثر، مجموعه‌ای از دل‌نوشته‌های شاعرانه و روایت‌های عاطفی است که نویسنده آن را به یاد عموی شهیدش، مهدی صادقی، نگاشته است؛ جوانی از روستای فرود که در عملیات والفجر ۱، در شرهانی به شهادت رسید و نامش در حافظه مردم کوار و استان فارس مانده است.

در سخن ناشر آمده است: «شهید، تنها نامی در سنگِ مزار یا عکسی محو در قابِ قدیمی نیست؛ او تپشِ جاری در رگ‌های تاریخ ماست و هر دلنوشته‌ای که به یادش نگاشته شود، سندی زنده از تاب‌آوری یک ملت است. دلنوشته‌ها و روایت‌های این کتاب پلی هستند میان ما و آن‌سوی زمان؛ جایی که جوانی با چفیه و ساعت نقره‌ای، گام در راهی نهاد که پایانش زمین نبود بلکه آغاز پرواز بود.»

نویسنده نیز در مقدمه خود، نسبت میان ایمان و یاد را چنین تصویر کرده است: «سربندِ تو در باد می‌رقصد؛ و من ایمان دارم این رقص، ادامه‌ی پروازِ توست در دلِ جهان؛ پروازی که مرزهای خاک را پشتِ سر گذاشته و در شعاعِ بی‌پایانِ نور، جاودانه شده است.»

فریبا صادقی (دلبان)، نویسنده این کتاب به خبرنگار خبرگزاری ایبنا در شیراز، گفت: هر بار که چشم بر خطوط این صفحات می‌گذارم، انگار دوباره در آستانه دری بزرگ می‌ایستم؛ دری که آن‌سویش عمویی ایستاده با چهره‌ای جوان، نگاهی روشن و سربندی که باد، بی‌وقفه، به رقصش وامی‌دارد. من، دخترِ برادرِ همان جوان، با او نه در قابِ عکس، که در آینه دل خود سخن گفته‌ام. این دل‌نوشته‌ها، پیامک‌های کوتاه عصر ما نیستند؛ نامه‌هایی‌اند که به دست نسیم سپرده‌ام تا خود را به جبهه‌های دور برسانند، به سنگرهایی که صدای الله‌اکبر و عطر باروت در آن‌ها می‌پیچد. عمویم را هرگز با چشم ندیدم، اما صدایش را در نگاهِ پدر شنیده‌ام و قدم‌هایش را در قصه‌های مادربزرگ دیده‌ام. هر خط، هر نقطه، تکه‌ای از دلتنگیِ نسلی‌ست که نمی‌خواهد او قصه شود. هرگز دستش را لمس نکردم، اما در خواب‌های نیمه‌شب، گرمایش را بر شانه‌ام حس کرده‌ام. خاطره‌ی او نه فقط در آلبوم‌های کهنه، که در چشم‌های مادربزرگی‌ست که هنوز با سفره‌ای گسترده انتظارش را می‌کشد، و در نگاه پدری که داغش را چون دُری در سینه بو می‌کشد.

«سربندِ تو در باد می‌رقصد»؛ در شیراز منتشر شد

فاطمه صادقی افزود: این کتاب، روایتِ گفت‌وگوی من با اوست؛ لمسِ چفیه‌ای که بوی آفتاب و باران دارد، دیدنِ ساعتی که عقربه‌هایش هنوز زمان را در آغوش گرفته است، درست همان آنکه او برای همیشه از آن‌جا کوچ کرده است. سربند او در باد می‌رقصد؛ اما یقین دارم که این تنها باد نیست که آن را می‌جنباند؛ دست خداست که هنوز بر پیشانی ایمان ما می‌کشد. بادی که از دوردست می‌وزد، سربندش را به رقص درمی‌آورد؛ گویی این رقص، داورِ خاموشِ تاریخ و گواهِ بی‌صدای پیمانی‌ست که این شهید میان خاک و آسمان بسته‌است. این کتاب، گلدسته‌ای از واژه و اشک است؛ پرچمی که با جوهر دلتنگی نوشتم و بر باد سپردم تا نسیمش به حریم سنگرهای بهشت برسد. هر سطرش، پره‌ای‌ست از پرنده‌ای که از سرزمین امروز پر می‌کشد، تا کنار شهید روی تیرک خاک گرفته جبهه بنشیند.

کرامت یزدانی (اشک)، ویراستار این اثرکه با رویکردی زبانی و ادبی، بر پالایش نثر و حفظ طراوت شاعرانه‌ی زبان نویسنده نظارت داشته و تلاش کرده است تا هر واژه، حامل حس و حافظه‌ی جمعی نسل دفاع مقدس باشد، در مورد این کتاب گفت: کتاب «سربندِ تو در باد می‌رقصد» نه‌تنها یادنامه‌ای خانوادگی، بلکه نمونه‌ای از نثر یادگاریِ نو و تأمل‌برانگیز در ادبیات مقاومت معاصر به‌شمار می‌رود؛ اثری که روایتِ دختری از نسل امروز را با ایمان و ایثارِ جوانی از دیروز به هم پیوند می‌دهد. «سربند تو در باد می‌رقصد»، که چون نسیمی بر پیشانی خاطره‌ها می‌وزد، تنها مجموعه‌ای از واژه‌ها نیست؛ آیینه‌ای‌ست که در آن، تصویر یک نسل، فداکاریِ جوانی، و اشک‌ها و لبخندهای بازماندگان ثبت شده است. شهید، در مرز میان خاک و آسمان زیست اما یادش در بادِ جاریِ زندگیِ ما ادامه دارد؛ همان بادی که سربندش را به رقص درمی‌آورد و پیامش را از سنگرهای خونین تا پنجره‌های امروز می‌رساند. دلنوشته‌ها و روایت‌های این کتاب پلی هستند میان ما و آن سوی زمان؛ جایی که جوانی با چفیه و ساعت نقره‌ای، گام در راهی نهاد که پایانش زمین نبود که آغاز پرواز بود. هر سطر، قصه‌ای‌ست تنیده از دلی سوخته و امیدی خاموش‌ناشدنی؛ گواهی زنده بر این‌که تاریخ، بیش از هر چیز، از دل‌ها عبور می‌کند. ما این دفتر را برای آن گشودیم که قصه‌ها فراموش نشوند، که بماند یادِ لبخندی که در میان صدای خمپاره گل کرد و نگاهی که پیش از ملکوت به افقِ پیروزی دوخته شد.

«سربند تو در باد می‌رقصد»، نوشته‌ی مهربانو فریبا صادقی (دلبان)، نه تنها نام کتاب که عهدی‌ست با نسل آینده؛ عهدی برای نگاه داشتن مشعل حقیقت، حتی در بادهای تند فراموشی…!

شهید مهدی صادقی، در سال ۱۳۴۲ خورشیدی در روستای فرود شهرستان کوار چشم به جهان گشود و در تاریخِ ۲۳ فروردینِ ۱۳۶۲، در منطقه‌ی شرهانی به شهادت رسید.

به گزارش ایبنا؛ این کتاب در قطع رقعی و با کاغذ بالک در ۱۸۰ صفحه، از سوی انتشارات نویسندگان پارس در شیراز منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها