به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً به همت نشر نو کتاب «فریاد در ویرانهها» نوشته الکساندرا کوزلیک با ترجمه ابوالفضل اللهدادی عرضه شده است.
داستان این کتاب در حاشیه نیروگاه چرنوبیل آغاز میشود؛ جایی که زندگی دو نوجوان سیزدهساله، لنا و دوست دیرینهاش ایوان، زیر و رو میشود؛ فاجعه هستهای سبب تبعید ناگزیر لنا به فرانسه میشود در حالیکه ایوان در سرزمین خود باقی میماند. لنا دختری آواره است که در جستوجوی هویت و جایگاهی تازه در پاریس است و همواره زخمی از گذشته و هویتی فراموشنشدنی را با خود حمل میکند. او ۲۰ سال بعد، به اوکراین برمیگردد و در میان خرابهها، درختی را پیدا میکند که روزگاری حروف نام او و ایوان بر آن حک شده بود.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: «در سال ۱۹۸۶، فاجعه چرنوبیل زندگی لنا و ایوان، دو نوجوان دلداده، را زیر و رو میکند. پدر لنا، یکی از مهندسان مرکز هستهای، همراه خانوادهاش به غرب میگریزد، اما پدر ایوان تصمیم میگیرد که در منطقهٔ آلوده بمانند. بیست سال بعد، لنا درمییابد که هیچچیز نمیتواند مانع بازگشتش به سرزمین مادری شود؛ سرزمینی زخمخورده که اکنون منطقهای ممنوعه به شمار میرود و مردمانش در سکوت رنجی هولناک را تاب میآورند. اما آیا ایوان، آن عشقِ روزگار کودکی که هیچگاه از یاد او نرفته، هنوز در ویرانههای ابدی آغشته به تشعشعات اتمی زنده است؟ فریاد در ویرانهها، برنده یازده جایره ادبی مختلف، پیش از هر چیز روایت آوارگی یک ملت است، روایت خانوادههایی که گرسنگی، جنگ یا فاجعه آنها را از سرزمینشان رانده و در ژرفای وجودشان همواره خلئی باقی مانده است، سوگواریای ناتمام که تنها با واپسین نفس آرام میگیرد.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «بعد از بیست سال هیچ چیز تغییر نکرده بود، یا شاید همهچیز عوض شده بود. جلو خانه که رسیدند انگار زمان متوقف شد. مقابل آنها کلبه چوبی بزرگی قرارداشت که اطرافش کلبههای دیگری ردیف شده بودند. یک دوش آن پایین دیده میشد که لابد فقط تابستانها به کار میآمد. کمی آنورتر هم آلونک دیگری به چشم میخورد. نزدیک که شدند لنا از پشت شیشههای کثیف آلونک دستگاه تقطیر دستسازی را دید. از آن دستگاه برای تولید ودکا استفاده میکردند. ضربههای تپش قلب لنا با بوقهای شمارشگر گایگر همنوا میشد. ایوان اینجا زندگی میکرد…»
نشر نو اخیراً این کتاب را با ترجمه ابوالفضل اللهدادی در ۲۲۳ صفحه عرضه کرده است.
نظر شما