شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۵
استاد ریاضی که فقه و فلسفه می‌دانست

ابراهیم اسرافیلیان نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی و رئیس سابق دانشگاه‌های علم و صنعت ایران و دانشگاه تربیت معلم تهران بود. او از دوستان و همفکران حسن آیت و از پایه‌گذاران انقلاب فرهنگی ایران به شمار می‌آید. او در سال‌های 97 و 98 میلادی به عنوان مرد علمی جهان در رشته ریاضی برگزیده شد. در این گزارش زندگی و زمانه او را مرور کرده‌ایم.

سرویس علم خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نظرلو، پژوهشگر و نویسنده: ابتدای دهه هفتاد شمسی بود که اساتید گروه ریاضی تصمیم گرفتند گروه ریاضی را به دانشکده ارتقاء دهند ولی این تصمیم مسیری طولانی در پیش داشت که از شروط آن داشتن حداقل سه رشته تحصیلی و افزایش اعضای هیئت علمی بود. تحقق این شروط در آن سال‌ها غیر ممکن به نظر می‌رسید. رئیس گروه ریاضی تصمیم مقتدرانه‌ای گرفت. گفت که در سربرگ‌های نامه‌های اداری عنوان دانشکده ریاضی را بیاورند. با همین سربرگ‌های جدید با وزارت علوم نیز مکاتبه می‌کرد. هر چند که مسئولین دانشگاه بر این کار ایراد گرفتند اما کم‌کم در وزارت علوم، دانشکده ریاضی دانشگاه علم و صنعت جای خود را باز کرد. همه چشم چرخاندند تا مسبّب این اقدام متهورانه را بشناسند. نگاه‌ها به ابراهیم اسرافیلیان ختم شد.

دکتر ابراهیم اسرافیلیان مردی صریح و جسور با قدی بلند و ظاهری جدی بود. با ابهت یک استاد که چون شاگردی دکتر غلامحسین مصاحب [۱] را در کارنامه‌اش داشت؛ خلق و خوی مقتدرانه‌اش در لباس علم ریاضی خوش، نشسته بود. او یکی از شاگردان برجسته مؤسسه ریاضی دکتر مصاحب و مورد توجه استادش بود؛ تا حدی که وقتی بعد از تصادف در بیمارستان چشم باز کرد اولین نفری که بر بالینش دید؛ دکتر مصاحب بود.

او در دهه‌ی چهل شمسی هم زمان در رشته ریاضی دانشسرای عالی و فلسفه دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. اهل نجف‌آباد اصفهان بود و می‌گفتند پدرش زحمت‌کشی بود که از راه کشاورزی سفره‌ی خانه را رونق می‌بخشید.

لهجه‌ی شیرین او حلقه اتصالش با زادگاهش بود که تا آخر عمر ترکش نکرد. اسرافیلیان از دوران دانشجویی جذب فعالیت‌های سیاسی شد و با دکتر آیت که همشهری و رفیق گرمابه و گلستانش بود یک جریان زیرزمینی راه انداخت. گاهی کتاب جابه جا می‌کردند و جلسه می‌گرفتند. رژیم شاه حساس شد و چند بار به خانه‌اش ریخت. این اتفاق زنگ خطری جدی را به صدا درآورد. اسرافیلیان تصمیم گرفت مدتی از ایران برود. ساکش را بست و راهی انگلستان شد. پولی در بساط نداشت و بعد از ثبت نام در دانشگاه مکان موقتی برای زندگی پیدا کرد و گاهی تمام غذایش در شبانه روز، یک بطری شیر و بسته کوچکی نان بود. بالاخره پس از چند سال و با گذراندن مشقت فراوان توانست دکترای توپولوژی ریاضی را اخذ کند و به ایران باز گردد.

دهه پنجاه شمسی گروه ریاضی دانشگاه علم و صنعت فعال بود و دکتر اسرافیلیان بعد از بازگشت جذب این گروه شد. پر انرژی، فعال و با انگیزه بود.

سال ۱۳۵۶ اساتید دانشگاه گروهی را به نام اساتید مسلمان دانشگاه تشکیل دادند. اعضای اصلی این گروه دکتر محمود صناعی، دکتر ملاباشی، دکتر حبیب‌الله مجیدی، دکتر مهدی سرزعیم، دکتر محمدحسن شجاعی و ابراهیم اسرافیلیان بودند. اسرافیلیان از بقیه بزرگتر بود و پیش‌کسوت جمع به حساب می‌آمد. در عین حال سخنوری بود که اصولی‌تر و پخته‌تر صحبت می‌کرد. از قضا منزلش نیز در خیابان مجاور دانشگاه قرار داشت و می‌توانست پذیرای جلسات باشد. کم‌کم که جلسات منسجم‌تر شد؛ اساتید مسلمان عصرها به خانه دکتر اسرافیلیان می‌رفتند و تا پاسی از شب درباره مسائل روز دانشگاه و کشور صحبت می‌کردند.

همسر دکتر، همراه روزهای شیرین و تلخ او بود. او با کدبانوگری سفره مفصلی پهن می‌کرد و بساط شام را در روزهایی که جلسه منزل‌شان برقرار بود؛ راه می‌انداخت.

بعد از واقعه ۱۹ دی شهر قم، دکتر اسرافیلیان با دقت بیشتری به رصد اخبار می‌پرداخت و همیشه اطلاعات دست اولی در جلسات اساتید مطرح می‌کرد. تحلیل‌های خوب و دقیقی داشت و دوستانش می‌گفتند: «هر چه ایشان پیش‌بینی می‌کند ما بعد از شش ماه به آن می‌رسیم.»

کم‌کم جریان مبارزه به طور رسمی بین اساتید پا گرفت و به موازات آن ارتباط استادان انقلابی دانشگاه با مبارزان بیشتر شد.

این همکاری تا به آن‌جا پیش رفت که بعد از فاجعه میدان ژاله در ۱۷ شهریور، قرار شد دانشگاهیان رسماً اطلاعیه بدهند و خواستار عزل شاه شوند. اطلاعیه دانشگاه علم و صنعت هم نوشته شد اما هیچیک از اساتید حاضر نبودند به عنوان اولین نفر پای آن را امضاء کنند. دکتر اسرافیلیان با شجاعت قلم را برداشت و اولین امضاء را به نام خودش ثبت کرد.

بعد از این جریان، دکتر قندی، دکتر عباسپور، دکتر آیت و چندین نفر از اساتید دانشگاه‌های مختلف تصمیم گرفتند جامعه اسلامی دانشگاهیان کشور را راه‌اندازی کنند. از دانشگاه علم و صنعت نیز دکتر اسرافیلیان و مهندس سرزعیم به عضویت این جامعه در آمدند.

در پاییز پر حادثه سال ۱۳۵۷ دکتر اسرافیلیان تصمیم گرفت در آمفی‌تئاتر رو باز دانشگاه، فلسفه بگوید. روی صندلی می‌نشست. کتاب فلسفه را باز می‌کرد. دانشجویان و اساتید دورش می‌نشستند و او شروع به طرح مسئله می‌کرد. کمی که بحث پیش می‌رفت؛ مباحث فلسفی را با مسائل سیاسی روز گره می‌زد و کم‌کم سوال و جواب بالا می‌گرفت. از دل همین بحث‌های فلسفی به روشنگری می‌پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب بحث انتخاب رئیس دانشگاه داغ بود. قرار شد اساتید انقلابی دانشگاه، رئیس جدید دانشگاه علم و صنعت را انتخاب کنند. همه بر سر دکتر شاهی که مردی متدین و معتدل بود؛ توافق کردند اما با توجه به شرایط دانشگاه و نفوذ گروهک‌ها بین دانشجویان و اساتید، دکتر شاهی مسئولیت ریاست دانشگاه را به دکتر اسرافیلیان سپرد.

استاد ریاضی که فقه و فلسفه می‌دانست

دکتر، سال‌های ابتدای دهه ۶۰ برای مدتی قائم مقام وزیر ارشاد شد و در کنار تدریس، بحث‌های سیاسی و فرهنگی را پیگیری می‌کرد. حتی نماینده مجلس شورای اسلامی هم شد. هر چند که فقط یک دوره در این جایگاه دوام آورد. او به همراه رفیق قدیمی‌اش دکتر آیت به مجلس راه یافت اما بعد از ترور ناجوانمردانه‌ی شهید آیت دیگر مثل روزهای قبل نشد. با این وجود در انجام وظایف و مسئولیتش کوتاهی نمی‌کرد.

هرچند که دکتر اسرافیلیان از جوانی وارد عرصه سیاست شد اما او را بیشتر با عنوان استاد دانشگاه می‌شناختند. درست در بحبوحه‌ی جنگ ایران و عراق، خبر سفر نماینده کارتر - رئیس جمهور امریکا- به ایران در یک روزنامه لبنانی به چاپ رسید. قرار بود این خبر محرمانه بماند اما سیدمهدی هاشمی داماد آیت‌الله منتظری این جریان را فاش کرد. نمایندگان مجلس از این سفر اطلاع نداشتند و با ناراحتی خواهان توضیح وزیر امور خارجه شدند. قرار شد طی نامه‌ای وزیر امور خارجه به مجلس فرا خوانده شود و در این باره در جمع نمایندگان توضیح دهد. نامه نوشته شد اما عده‌ای که بیشتر از همه سر و صدا می‌کردند؛ خود را کنار کشیدند و گفتند: «بهتر است این طرح سوال به امضای دانشگاهیان برسد.»

اسرافیلیان و هفت نماینده دیگر که دانشگاهی بودند؛ پای نامه را امضاء کردند و منتظر پاسخ وزیر امور خارجه شدند اما در این میان خبر به امام رسید. امام ابرو در هم کشید و فرمود: «این یک امر محرمانه بوده و کسانی‌که این مسئله را فاش کردند از کارتر بدترند.» این سخن برای امضاء کنندگان نامه خیلی گِران آمد و به اصحاب ثمانیه معروف شدند.

این جریان و موارد دیگر سبب شد؛ دکتر اسرافیلیان به دامان دانشگاه برگردد. او پیش از همه یک معلم ریاضی بود. هندسه درس می‌داد و برای دانشجویانش پدری می‌کرد.

می‌گفتند ریاضیات از نوع خرد ناب است و او هم تلاش می‌کرد؛ ریاضی را زیبا تدریس کند تا دانشجویان به زیبایی نظری موضوع پی ببرند. برای رسیدن به این هدف شیوه خودش را داشت. ادبیات و فلسفه می‌دانست و قضایای ریاضی را به آن گره می‌زد. وقتی به مختصات می‌رسید؛ ریشه لغوی آن کلمه را هم بررسی می‌کرد تا دانشجویان را میخکوب دانسته‌هایش کند.

قضایای ثابت شده را سوم شخص نمی‌گفت که فلان ریاضی‌دان؛ هفتصد سال پیش این قضیه را چنین و چنان اثبات کرد؛ بلکه وقتی گچ را دست می‌گرفت و از ابتدا تا انتهای قضیه را کامل اثبات می‌کرد انگار او خودش است که برای اولین بار به حل مسئله رسیده! همین روش دانشجویان را از دنیاهای ذهنی بیرون می‌کشید و به تکاپو و اظهار نظر در کلاس می‌کشاند.

تأکید داشت که هر دانشجو باید خودش ریاضی را بخواند؛ یاد بگیرد و حلاّجی کند. فقط به عنوان یک ناظر به مسائل نگاه نکند؛ دید انتقادی داشته باشد و راه‌های نوین را پیدا کند. ورودی‌های جدید گاهی مقهور ابهتش می‌شدند و گمان می‌کردند با استادی سخت‌گیر و تندخو رو به رو شده‌اند اما در عمل نشان می‌داد؛ معلمی دلسوز است که حتی نیم ساعت پس از پایان کلاس، ایستاده و به سوالات دانشجویان پاسخ می‌دهد.

وقتی یک روز دانشجوی دکترایش به جلسه دفاع دیر رسید؛ تمام قد به دفاع از او پرداخت. استاد راهنمایش بود و می‌دانست چند سال به سختی روی تِز دکترایش کار کرده.اعتقاد داشت استاد راهنما باید درها را برای دانشجو بازکند و او را هول بدهد. به همان نسبت که کمک حال بود و موانع را از پیش پا بر می‌داشت؛ سخت‌گیر هم بود. وقتی دانشجو به سراغش رفت و گفت که در این قسمت از تِز به منبعی رسیده که به زبان فرانسه است؛ با تحکم گفت: «خوب برو فرانسه بخوان!» دانشجویش را مجبور کرد چهار ماه وقت بگذارد و زبان فرانسه بخواند. روز دفاع هم می‌دانست او از شدت اضطراب و نگرانی دیر رسیده. به همین خاطر در جواب استاد داوری که با پرخاش می‌گفت: «این دانشجو باید رد شود! این چه دانشجویی است که حتی جلسه دفاع را به موقع نیامده؟» پاسخ داد: «من سال‌هاست این دانشجو را می‌شناسم و می‌دانم از شدت فشار عصبی جا مانده واگر نه، پشتکار و سخت‌کوشی‌اش مورد تأیید است.»

ایشان اگر دانشجویی را با استعداد تشخیص می‌داد، برای یادگیری بیشتر کمکش می‌کرد. حتی شخصاً به دنبال کارهای دانشجو تا وزارت‌خانه هم می‌رفت و گاهی هم کار را به جایی می‌رساند که ساختارهای آموزشی را تغییر دهد.

هنوز دانشکده ریاضی دکترای آمار نداشت که به جهت تسهیل در پیشرفت یکی از دانشجویان، شرایط را به گونه‌ای ترتیب داد که آن دانشجو بتواند در دانشکده ریاضی دکترای آمار بخواند. این تصمیم در آن برهه از زمان بزرگ و نشدنی بود اما دکتر اسرافیلیان پای انجامش ایستاد. او در کنار دکتر حسنی تلاش فراوانی کرد تا جذب دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا را توسعه و افزایش دهد و یکی از اولین هندسه‌دان‌هایی بود که اعلام کرد؛ می‌توان رشته ریاضی را در مقطع دکترا در ایران با موفقیت پشت سر گذاشت.

در کنار این مسائل تحلیل‌های اجتماعی خوبی داشت. یک بار یکی از اساتید گروه از او درباره دیدگاه فروید پرسید. این‌که فروید دلایل پرخاشگری کودکان را چه می‌داند؟ دکتر اسرافیلیان بعد از لحظه‌ای تأمل در حدّ چند جمله به دادن جواب بسنده کرد. دو هفته بعد خودش به سراغ استاد پرسشگر رفت و گفت: «من رفتم و بعد از پرسش شما چند کتاب از فروید خواندم.» نیم ساعتی در باب آن سوال با مدرک و به صورت دقیق جواب‌های متقن داد. انسان پیگیری بود و اگر در علم، فرد علاقمندی را پیدا می‌کرد؛ برایش وقت می‌گذاشت اما گاهی که می‌دید؛ سخنانش خواهان ندارد به جواب‌های کوتاه و مختصر بسنده می‌کرد. صریح و رک‌گو بود و همه همکاران این شاخصه را در او می‌شناختند. با این همه اهل انصاف بود. دورویی و نفاق نداشت. می‌دانست یکی از اساتید زیاد از او بدگویی کرده اما وقتی از هئیت گزینش دانشگاه به سراغش رفتند تا درباره آن استاد بدگو از او پرسش کنند؛ از نیکی‌هایش گفت و با سخنوری هر چه تمام‌تر از او تمجید کرد تا مقبول افتد. وقتی خبر این اقدام به گوش آن فرد رسید با شرمندگی به سراغ اسرافیلیان رفت و ضمن عذرخواهی گفت: «شما من را چوب کاری کردید!» اسرافیلیان جواب داد: «من این کار را به خاطر شما نکردم بلکه به خاطر انسانیت انجام دادم. چرا که رفتار ناپسند دیگران نباید من را تحت تأثیر قرار بدهد!»

با مهاجرت دانشجویان به خارج از کشور موافق نبود. تأکید داشت که دانشجو اگر برای ادامه تحصیل می‌رود؛ یاد بگیرد و برگردد. به همین خاطر اگر متوجه می‌شد بین دانشجویان ریاضی کسانی هستند که به سودای مهاجرت دست و پا می‌زنند؛ به روش‌های مختلف در مسیرشان سنگ می‌انداخت تا شاید منصرف شوند. نمی‌خواست جاده صاف‌کن دانشجویان برای جلای وطن باشد.

حواسش به همه چیز بود. وقتی یکی از دانشجویانش را فرستاد تا به پسر المپیادی یکی از اقوامش ریاضی یاد بدهد؛ حق‌الزحمه را چند برابر در پاکت گذاشت و به دانشجویش داد!

تا سال ۱۳۹۶ هم‌چنان به دانشگاه علم وصنعت رفت و آمد داشت. این دانشگاه امید اول و آخرش بود. هر چند محدود اما همان چند کلاس، سرخوشی را به او باز می‌گرداند و فضای دانشگاه او را به دوران پر فراز و نشیب جوانی می‌کشاند تا این‌که غده‌ها سر بر آوردند. پزشکان تشخیص سرطان دادند و قرار شد تحت عمل جراحی قرار بگیرد. عمل انجام شد و به خانه‌اش برگشت اما دکترش گفت احتمال بازگشت بیماری زیاد است.

نحیف‌تر شدن هر روزه‌اش نشان از بازگشت بیماری داشت. با این وجود تلاش می‌کرد خودش را سر پا نگه دارد. همان روزها بود که به یکی از دوستان و همکاران قدیمی‌اش گفت: «من ریاضیات و فلسفه خواندم. کمی هم فقه می‌دانم ولی شما بِدان ما نمی‌توانیم با فلسفه، دین را به دیگران معرفی کنیم. فلسفه یک رشته علمی است مثل ریاضی مثل مکانیک مثل برق و این رشته‌ها ظرفیت معرفی خدا به بشر را ندارند. لذا بعضی جاها گیر می‌افتند و شبهه درست می‌کنند. برای معرفی خدا به بشر باید از همان راهی رفت که خدا خود تعیین کرده یعنی قران و اهل بیت (ع). ما و علم ما همه هیچیم. باید تلاش کنیم خود را به بی‌نهایت وصل کنیم تا به حساب بیاییم. این به حساب آمدن هم برای این دنیا نیست برای آن سراست.»

بیش از هشتاد سال از عمر دکتر اسرافیلیان می‌گذشت. برای خودش برو و بیایی داشت. صاحب نظرات سیاسی بود و خیلی وقت‌ها حاضر نبود از دلایل و نظراتش کوتاه بیاید اما صادق و شجاع بود. وقتی می‌فهمید سال‌ها مسیری را اشتباه رفته؛ اِبایی نداشت که بیان کند. خیلی دل و جرأت می‌خواست مردی مانند او بگوید: «آن روزهایی که انتقاداتی به امام داشتم و حرف‌هایی می‌زدم؛ اشتباه کردم! حالا که به گذشته و تصمیم‌گیری‌های امام در آن برهه از زمان فکر می‌کنم؛ می‌فهمم که ایشان بهترین تصمیمات را گرفته‌اند.»

کتابخانه بزرگی در خانه داشت. پر از کتاب‌های نفیس خطی. به یکی از همکارانش سپرد که بیاید و این کتب را به کسانی‌که واقعاً به آن نیاز دارند؛ برساند. در بستر بود اما هم‌چنان کتاب می‌خواند.

کتاب "کمدی الهی، دانته" را برای چندمین بار دست گرفته بود و با ذوق مطالعه می‌کرد. از اینکه تکاپوی گذشته را نداشت کمی دلگیر بود و وقتی دوستان و رفقا به عیادتش می‌رفتند همان ابراهیم اسرافیلیان سابق می‌شد. مثل همیشه برایشان سخن می‌گفت و هیچ نشانی از ناامیدی و ترس از مرگ در چهره‌اش نبود. حرف می‌زد و گاهی تکه‌ای طنز را چاشنی کلامش می‌کرد.

اما روزگار است دیگر! هر آمدنی رفتنی دارد. بیماری او را از پا در آورد. اواخر دهه ۹۰ شمسی، ابراهیم اسرافیلیان، استاد دانشکده ریاضی را برای خاکسپاری به شهر آبا و اجدادی‌اش بازگرداندند.

منبع: مصاحبه با دکتر شجاعی‌فرد، دکتر فرنوش، دکتر نجفی‌خواه، دکترهادیان

*نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیت‌های علمی و فرهنگی اثرگذار، دفتر تکریم و الگوسازی بنیاد ملی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی اقدام کرده است. در هر قسمت به معرفی یکی از این مفاخر علمی پرداخته می‌شود.


[۱] دکتر غلامحسین مصاحب (۱۲۸۹-۱۳۵۸) مجتهد، ریاضیدان و دائره المعارف‌نویس معاصر بود که مدال درجه اول علم در ریاضیات را از آن خود کرد و مجله ریاضیات را بنیان گذاشت. او اولین کسی بود که ریاضیات جدید را به ایران آورد و در کنار ریاضیات قدیم به دانشجویان آموزش داد. دکتر مصاحب بنیانگذار موسسه ریاضیات و کتابخانه ای غنی نیز بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها