به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سیودومین نشست گروه ادبیات انجمن ایرانشناسی با عنوان «حسین منزوی؛ حنجره زخمی غزل» سه شنبه (۱ مهر ۱۴۰۴) با همکاری خانه کتاب و ادبیات ایران در سرای اهل قلم برگزار شد. در این نشست ادبی محمود جعفریدهقی، ابراهیم اسماعیلیاراضی و غلامرضا طریقی حضور داشتند.
از ژن تا محیط؛ راز ماندگاری حسین منزوی
در ابتدای این نشست ابراهیم اسماعیلی اراضی شعری از حسین منزوی خواند و با اشاره به اینکه عشق همیشه اولین دستمایه در شعر فارسی بوده است، مطرح کرد: حتی بسیاری از ما شاعران وقتی چیز دیگری برای گفتن نداریم، سراغ همین مضمون میرویم و از عشق مینویسیم. اما باید به این سوال فکر کنیم در سرزمینی که امثال سعدی از عشق گفتهاند، حسین منزوی چگونه در گفتن و سرودن از عشق به زبان دیگری رسید و شعر خودش را در ادبیات فارسی ماندگار کرد. منزوی در مسیر خود از کجاها رفته و به کجاها سرک کشیده که وقتی به حسین منزوی میرسیم، با لحن تازهای از سرودن درباره عشق میرسیم.
او با اشاره به اینکه تصور بسیاری از ما درباره معاصر بودن اشتباه است، عنوان کرد: ما فکر میکنیم شاعر معاصر باید حتماً یک کار خارقالعادهای بکند که پیش از آن نشده است. در حالی که معاصرت فرد این است که بتواند عصر خودش را بشناسد و نسبت خودش را با آن دقیق تعریف کند و بر اساس همان، در کمال صداقت و آیینگی، تجربه زیستهاش را ثبت و در اثرش منتشر کند. من درباره حسین منزوی، معاصرت را با دو ویژگی ژن و محیط تعریف میکنم. بخش مهمی از موفقیت این شاعر و همه آن چیزهایی که بعدها در متن حسین منزوی با آن مواجه هستیم، به خاطر خانوادهای است که در آن متولد میشود. در این خانواده، مسیر تبدیل او به حسین منزوی، به مناسبترین و موثرترین شکل برایش فراهم است. خانوادهای که پدر آن معلم و شاعر است و مادرش مصداق دقیق و کامل عاطفه است.
این نویسنده اضافه کرد: عاطفهای که در شعر منزوی میبینیم، اساساً همان دریچه مهر و عاطفهای است که مادر برایش باز میکرد. روایت در شعر منزوی متأثر از قصهگویی مادر است؛ قصهگویی که با عاطفه آمیخته است. مادر منزوی سواد نداشت. خود منزوی میگفت دوبار امیر ارسلان را برایش خوانده بودند و مادرم آن را از بر شده بود. خود منزوی میگوید مهمترین رشوهای که من را از شیطنت بازمیداشت، همین بود که مادرم برایم قصه بگوید. گاهی تهدیدش میکردم که اگر میخواهی شیطنت نکنم، باید برایم قصه بخوانی. چنین فرزندی، قطعاً طور دیگری تربیت میشود. وقتی اینها به آگاهیهای خودش اضافه میشود، حسین منزوی را شکل میدهد.
او به شناخت دقیق منزوی از شعر کلاسیک و معاصر اشاره کرد و گفت: استاد میگفت من قبل از اینکه دانشگاه بروم، با رسول مقصودی تمام آثار شاعران معاصر را دوره کرده بودیم. چنین ذهن آماده و پروردهای به دانشگاه تهران میآید و با استادان بزرگی همنشین میشود. خود منزوی میگفت من هنوز یکی از بزرگترین آرزوهایم این است که یکی زنگ خانه را بزند و یک دوره کامل از مجله سخن را برای من بیاورند و من یکبار دیگر در همه آنها غرق شوم. این تجربهها بر تجربههای انجمنی حسین منزوی افزوده میشود و یک نوع معاصرت را در او شکل میدهد. این معاصرت راحت اتفاق نمیافتد. تکتک این اجزاء موثر بوده است و با مرور کتابهای او میبینیم که دفتر به دفتر کارش تغییر پیدا میکند تا در نهایت به نسخه کامل و اعلای خودش میرسد. در «حنجره زخمی تغزل» میبینیم که این تازهجویی حاصل آشنایی منزوی با شعر معاصر و علاقهاش به شعر کلاسیک است.
این منتقد ادبی اضافه کرد: در این دوره آگاهی عاطفی و اکتسابی بسیار دیده میشود. در دفتر دوم «از شوکران و شکر» کاملاً تأثیر حافظ و مولانا دیده میشود و انگار شعر آنها را بازخوانی میکند. چه در موسیقی و چه در نوع نگاه به هستی، تحت تأثیر این دو شاعر است. این امر، ارتباط او با شهریار و دوستی نزدیکش با اخوان و… به نسخه نهایی شعر حسین منزوی منجر میشود. نهایتاً در اوج این منحنی به مجموعه «کهربا و کافور» میرسیم که همه اینها در متعادلترین نسخه و در اوج خودش اتفاق میافتد.
حسین منزوی؛ شاعر دو زبان و دو جهان
در ادامه نشست «حسین منزوی؛ حنجره زخمی غزل» غلامرضا طریقی به اهمیت این شاعر اشاره کرد و گفت: به نظرم حسین منزوی فردی است که با تمام شکوه در زندگی غالب افرادی که ارتباطی با شعر داشتند تاثیر گذاشته است. من به عنوان یکی از مخاطبان شعر در هر دورهای از زندگی به یک شاعری علاقه افراطی داشتهام. مثلاً یک دوره اخوان، یک دوره شاملو و… چندی پیش برای خودم این سوال به وجود آمد چه چیزی در منزوی وجود داشته که با وجود تمام این ترددها، حسین منزوی ایستگاهی است که به آن برگشتهام و مطمئنم تنها کسی است که نمیخواهم از او گذر کنم؟
وی افزود: فکر میکنم مهمترین دلیل آن، نوجویی و نوآوری در شعر منزوی است. طبق خواندههای من، در شعر فارسی و در بین شاعران هیچ دورهای نبود که علاقه به نوجویی و نوآوری وجود نداشته باشد. همه تلاش میکردند نسبت به شاعران پیش از خودشان نوگراتر باشند و راه جدیدی را باز کنند. همیشه هم یک گروه از شاعران سردمدار این تغییر بودهاند. معمولاً هم شاعران بزرگی که الآن میشناسیم کسانی نیستند که الزاماً به وجودآورنده آن زاویه جدید و راه جدید باشند.
طریقی ادامه داد: در دورهای یک شاعر احساس میکند زاویه شعر را تغییر دهد و بعد از آن آدمهایی میآیند و از ماحصل این تغییر استفاده میکنند و در مسیر تازهای قدم برمیدارند. معمولاً مهمترین شاعرانی که از آن دورهها باقی ماندند، همین شاعرانی هستند که میتوانیم به آنها میانهرو بگوییم. اینها دو ویژگی دارند؛ یکی شناخت دقیق شعر گذشته و دیگری همداستان بودن با کسانی که فکر میکنند در شعر نیاز به نوآوری نیاز داریم. حسین منزوی از این دسته است. عشق در شعر منزوی هم همین دو ویژگی را دارد. شناخت دقیق از چیزی که بر شعر فارسی گذشته، دانش دقیق نسبت به شعر عاشقانه و همچنین میل به نوآوری و نوجویی در سرودن درباره عشق. منزوی بدون توجه به اینکه آیا این نوجویی و نوآوری برایش آب و نان خواهد داشت یا نه، این کار را کرد.
این شاعر در بحث از نسبت میان شاعران معاصر با ادبیات کهن گفت: اگر دقت کنید نیما و پس از آن شاعرانی چون اخوان، شاملو، فروغ و… با این فرض که نوجویی در شعر ما ضرورت دارد، هرکدام در نسبتی که با ادبیات کهن ما داشتند، یک مسیری را برای خودشان تعیین کردند و پیمودند. یک گروه از شاعران بزرگ هم داشتیم که آخرین قلههایش امثال ملک الشعرای بهار بودند که میگفتند ما خیلی نمیتوانیم این زاویه را تغییر دهیم و باید با تکیه به شعر کهن پیش برویم. آدمی مثل منزوی که در میانه این دو مسیر میایستد، چند ویژگی دارد. یکی اینکه هر دو مسیر را میشناسد. او میداند که نمیتوان مسیر قبلی را کنار گذاشت و همچنین میداند که شعر در زمانه ما نیازهایی دارد که مسیر قبلی پاسخگوی آن نیست و باید مسیر تازهای را پیمود.
وی فروتنی را سومین ویژگی حسین منزوی دانست و عنوان کرد: راحتترین و بدیهیترین کاری که در هنر میتوان کرد این است که به صورت آنی مانیفست بنویسیم و پدر و مادر و بنیانگذار یک نوع از شعر بشویم. چیزی که حسین منزوی میپذیرد، این است که ما قرار نیست نام و نانی از سرسلسله چیزی بودن به هم بزنیم. در کنار محمدعلی بهمنی، منزوی شاید تنها غزلسرای معاصر است که نه روی شعرش اسم میگذارد و نه ادعای شیوهای جدید میکند. بین سنتی که ملک الشعرای بهار و مدرن بودنی که بعضی شاعران معاصر به آن معتقد هستند یک تعادل ایجاد میکند. منزوی در این میانه قدم برمیدارد. منظرش نسبت به عشق هم دقیقاً همینگونه است.
طریقی افزود: تفاوت کسانی که با مانیسفت شعر مینوشتند و همدوره منزوی هم بودند، با خود منزوی، همین است که منزوی عمیقاً گذشته را میشناسد و بدون اینکه فرمولی انتخاب کرده باشد به تناسب نیازهایی که حس میکند، بین این دو مسیر، مسیری باز میکند و راه خودش را میپیماید.
او با اشاره به آثار ترکی حسین منزوی بیان کرد: یک تفاوت عمده بین شعر فارسی و شعر ترکی حسین منزوی وجود دارد؛ منزوی در شعر فارسی هرکاری که دلش خواسته کرده، عاشقانه و اجتماعی و سوگسروده و… دارد اما در شعر ترکی حال و هوایش متفاوت است. من معتقدم بخش پنهان حسین منزوی در شعر ترکی است؛ ما شاهد یک شاعر مظلوم ساکت، توانمند و پرخروش، هستیم. آدم احساس میکند اینجا با یک آدم خیلی نرمخوتر و خستهتر و پناهبردهتر مواجه است. حتی جایی که میخواهد با شکوه بنویسد، یک غم و غربتی در شعرهای ترکیاش دیده میشود که در شعرهای فارسی او نیست.
غلامرضا طریقی در پایان سخنانش گفت: من فکر میکنم احاطه و تسلط به شعر ترکی، به تجربههای عاطفی و وزنی منزوی در شعر فارسی هم خیلی کمک کرده است. حتی خیلی از جاها در غزل فارسی منزوی، آگاهی او از نوع دیگری از وزن که در شعر ترکی با آن روبرو هستیم، از نظر زبانی هم به او کمک کرده است.
نوجویی در طول تاریخ و تبار هزارساله شعر ایرانی
در بخش دیگر این نشست محمود جعفردهقی گفت: شعر پیشینه چند هزار ساله در ایران دارد و شعر در کشور ما مولود امروز و دیروز نیست. وقتی در متون باستانی تفحص میکنیم، به آثار زیادی برمیخوریم که نشاندهنده پیشینه شعر در ایران است. آنچه به صورت مکتوب داریم، در کهنترین کتاب ما، اوستا است. بعضی معتقد هستند بخش «گاهان» که سرودههای اوستا است، سروده خود زردشت بوده است. یعنی در ایران پیامبری داریم که شاعر هم بوده است. وقتی زرتشت میخواست به خداوند تقرب پیدا کند، از این سرودهها استفاده میکرد. روحانیون زرتشتی هم در کنار آتشکده همین سرودهها را میخوانند و ما هم در دانشگاه آن را درس میدهیم. این سرودهها خیلی زیبا است و ترجمه فارسی آن هم موجود است.
وی افزود: در کنار اینها ما در همان دوره گزارشهایی داریم که میگوید شعر جایگاه خیلی ممتاز و ویژهای در اندیشه ایرانی داشته است. گروهی از سرودخوانان بودهاند که از این ولایت به آن ولایت میرفته و شعرخوانی میکردهاند؛ گروهی به نام «گوسانها». اینها نوازندگان دورهگرد بودند که سازی به همراه داشتند و برای مردم، بسته به شرایط اجتماعی، شعر میخواندند. وقتی اسکندر به ایران حمله میکند، با سقوط هخامنشیان، فضای منفعل و دلسردکنندهای در جامعه ایرانی ایجاد میشود. نخستین حماسههای ملی ایران و هسته اصلی شاهنامه در این دوره ایجاد میشود.
جعفری دهقی ادامه داد: داستانهایی که امروز در شاهنامه داریم، در این دوره تشکیل میشود تا روحیه ایرانیان را محکم و آنها را در مقابل مشکلات قوی کند. در دوره ساسانیان هم همین وضع را داریم که یکی از مهمترین آنها «یادگار زریران» است که یک نمایشنامه شاعرانه است. اما وقتی به دوره اسلامی میرسیم یک اتفاقی میافتد. شعری که در آن دوره داریم، شعر هجایی است که با شعر امروز ما متفاوت است. ایرانیها دو نوع شعر را ارائه میدهند. یعنی شعر هجایی را کنار نمیگذارند اما نوشتن شعر عروضی را شروع میکنند. شعر هجایی هنوز هم در ترانههای محلی ما نمود دارد. ترانههای محلی ما وزن عروضی ندارند و عموماً وزن هجایی دارند که ادامه همان شعر هجایی ما در پیش از اسلام است. در همین دوره است که در خراسان بزرگ، شعر عروضی شکل جدیتری به خودش میگیرد و شعر فارسی را وارد مسیر تازهای میکند.
این نویسنده و تاریخدان سبکهای ادبی در ادبیات فارسی را نشانه نوجویی ایرانیان دانست و مطرح کرد: در دوره خراسانی بحث ما زیبایی طبیعت و معشوق و بهار است ولی به دوره تازهای میرسیم که با سنایی غزنوی آغاز میشود. سنایی یک مفهوم تازه به شعر ما میآورد و آن تصوف و عرفان است. شعر او، شعر را دگرگون میکند.
محمود جعفریدهقی در پایان گفت: این نوجویی تمام نمیشود. بعد از سعدی و حافظ و این بزرگان، تفکر تازهای در دوره صفوی داریم. شعر درباری تعطیل میشود و شاعران ما راهی کوچه و بازار و قهوهخانهها میشوند. پس موضوع و محتوا در شعر دگرگون میشود و موضوعات اجتماعی و مردمی وارد شعر میشود. انقلاب مشروطه تاثیر زیادی بر ذهن و فکر مردم ایران داشت و شعر را بیش از پیش اجتماعی و سیاسی میکند. آخرین نسل از این نوگرایان هم نیما است که شعر نیمایی را پیشنهاد میدهد. بعد از نیما هم این تحولات ادامه دارد؛ یکی از سردمداران آن، حسین منزوی است که قالب غزل نو را مطرح کرد.
نظر شما