شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۶
میراث دینی و فرهنگی یک کتابفروش؛ از نیشابور تا قم

زندگی عبدالرزاق شیخ‌زین‌الدین؛ پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین، سراسر مبارزه و تلاش بود، مردی که زندگی‌اش از نوجوانی با کتاب و قلم گره خورده بود.

سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتابفروشان در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نقش بسیار مهمی داشتند، زیرا کتاب و نشر در آن دوران یکی از اصلی‌ترین ابزارهای آگاهی‌بخشی و انتقال اندیشه بود.

کتابفروشی‌ها عموماً پس از دهه ۴۰ به عنوان کانون‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه شناخته می‌شدند و نه‌تنها محل خرید کتاب بودند؛ بلکه به‌طور طبیعی به پایگاه‌های گفت‌وگو، تبادل نظر و تجمع افراد علاقه‌مند به مسائل سیاسی و فرهنگی تبدیل شده بودند و بسیاری از مباحث انقلابی در همین محافل کوچک شکل گرفت.

در دوران پیش از انقلاب، رژیم پهلوی سانسور شدیدی بر مطبوعات و کتاب‌ها اعمال می‌کرد اما کتابفروشان با شجاعت و ابتکار، نسخه‌های دست‌نویس، فتوکپی یا چاپ محدود آثار ممنوعه را پخش می‌کردند و سد سانسور شکسته می‌شد، در این میان زنده‌یاد «عبدالرزاق شیخ‌زین‌الدین»، پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین از جمله ناشران و کتابفروشانی بود که با گسترش فرهنگ مطالعه و دسترس‌پذیر کردن اندیشه‌ها، زمینۀ فکری لازم برای تحول سیاسی و اجتماعی را آماده کرد.

او با شناخت نیاز جامعه، کتاب‌های تأثیرگذار را معرفی و توزیع می‌کرد و در انتخاب منابع مطالعاتی جوانان و عامه مردم بخصوص در خرم‌آباد و قم نقش هدایتگر داشت، در گزارش پیش رو که شرح تفصیلی آن در کتاب «سال سی: مجموعه مقالات سیامین سال تاسیس کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران» به کوشش رسول جعفریان آمده است، به فرازهایی از زندگی زنده‌یاد «عبدالرزاق شیخ‌زین‌الدین» پرداخته‌ایم.

نخستین تجربه‌های زیستن با کتاب

شش ماهه بود که پدرش به رحمت خدا رفت و در دامان مادری دین‌دار و اهل فرهنگ پرورش یافت. در ۱۴ سالگی با حمایت برادر بزرگترش که معلم بود، نخستین تجربه‌های زیستی خود را با کار در یک کتابفروشی در نیشابور کسب کرد، طعم خوش کتاب و کتابخوانی زیر زبان «عبدالرزاق» نوجوان دویده بود، به مرور علاقمندی‌اش به روزنامه‌ها و مجلات سیاسی بیشتر شد و در این حوزه فعالیت‌هایش را افزایش داد. کمی بعد در دهه ۳۰ به دلیل توزیع کتاب‌ها و نشریه‌های مخالف دربار دستگیر و سال‌هایی را در بازداشتگاه‌های نیشابور و مشهد گذراند. تبعات این موضوع البته فقط به زندان و بازداشتگاه ختم نشد، برادرش را به زابل تبعید کردند و کتابفروشی را به آتش کشیدند.

پس از این ماجراها به تهران مهاجرت کرد و مدتی را در بازار مشغول کار شد، حضورش در تهران با ازدواج با زینب اسلام‌دوست، مدرس علوم قرآنی همراه شد، بانویی از خانواده‌ای فرهنگی اهل اصفهان. پس از ۱۲ سال زندگی در تهران به همراه خانواده به خرم‌آباد رفت، جایی که حسین اسلام‌دوست، برادر همسرش در آنجا یک کتابفروشی داشت.

بار دیگر علاقه به کتاب و کتابفروشی در وجودش زبانه کشید؛ سال ۱۳۴۴ بود که کتابفروشی حافظ را در خرم‌آباد تاسیس کرد و به فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی متعددی در حاشیه کار کتابفروشی پرداخت. اوایل دهه ۵۰، آیت‌الله سیداسدالله مدنی مقیم خرم‌آباد شد و در مدت زمان کوتاهی پیوند دوستی عمیقی بین این دو ایجاد شد و بسیاری از فعالیت‌های ضد دربار به واسطه این رابطه شکل گرفت. در سال‌های بعد، کتابفروشی حافظ به محلی ضد رژیم تبدیل شده بود و علاوه بر کتاب، نوارها، اعلامیه‌ها و عکس‌های مختلف توسط مهدیو مجید فرزندان عبدالرزاق و دوستانش در سطح شهر توزیع می‌شد.

از تبعید به سقز تا فرار به قم

به واسطه فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی متعددی که داشت، نیز بارها از سوی شهربانی و ساواک احضار شد، در آخر یک شب با اینکه با اطلاع یکی از پاسبان‌ها، مجموعه‌ای از کتاب‌ها و نوارهای سخنرانی مثل رساله، کتاب‌های انقلابی و مذهبی را از کتابفروشی و منزل جمع‌آوری کرد بود اما ساواک با ۲۲ پاسبان به خانه‌اش رفتند، دستگیر شد و در آخر، به جرم اخلال نظم و فعالیت علیه مصالح عمومی مملکت، حکم تبعید سه ساله او به سقز کردستان صادر شد.

در غیاب عبدالرزاق، مهدی پسر بزرگش زمام امور کتابفروشی را به دست گرفت، اما پس از چند ماه تحمل فشار ساواک برای عدم توزیع کتاب‌های ممنوعه، به ناچار مجبور به تعطیلی حافظ شدند و در همان ایام، عبدالرزاق را که حتی در تبعید از فعالیت‌های سیاسی دور نشده بود به اقلید تبعید کردند.

در پاییز ۱۳۵۷ که آتش انقلاب شعله‌ور شده بود، او پنهانی خود را به قم رساند و خانواده‌اش هم در مدت زمان کوتاهی به او پیوستند. حضور عبدالرزاق در قم اما همیشگی شد و تا سال ۱۳۸۹ که درگذشت در این شهر باقی ماند و به تولید کتاب‌های ارزشمند دینی و مذهبی پرداخت.

تاسیس نشر روح و چاپ و نشر کتاب‌هایی با محتوای اسلامی نخستین اقدام او پس از استقرار در قم بود، درباره ابعاد مختلف زندگی خاندان زین‌الدین نیز کتابی با عنوان «خاطرات مرحوم حاج عبدالرزاق شیخ زین الدین پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین» به قلم مجتبی کلباسی منتشر شده است که در این کتاب بخش عمده خاطرات و زندگی سیاسی و دینی خانواده زین‌الدین شرح داده شده است.

و میراث برادران زین‌الدین

در قم پسرانش همراه او بودند، آن‌ها از نوجوانی با واژه هایی چون ساواک، تبعید، کتاب ممنوعه، زندان، شکنجه، زندانی سیاسی و کمیته مشترک به اصطلاح ضد و خرابکاری آشنا بودند و به واسطه تعلیمات دینی مادرشان دل در گرو فعالیت‌های مذهبی داشتند. مهدی در سقز کتاب فروشی پدر را اداره می‌کرد و پس از تاسیس انتشارات هم برای تولید محتوا به پدر کمک مِو نشر در پی محتوا بود، مجید هم در خرم‌آباد و قم درس خواند و دیپلمه شد و پس از برادر، دستیار دوم پدرش بود و حروفچینی کتاب و عکاسی را آموخت.

با شروع جنگ تحمیل هر دو برادر اما به فرمان رهبر به جبهه رفتند و این بار در سنگر و خاکریز از مبانی فکری و اعتقاداتشان دفاع کردند و هر دو به جهاد سازندگی و بعد سپاه پاسداران رفتند. هر دو برادر ۲۷ آبان ماه ۱۳۶۳ هنگام بازگشت از مأموریت از کرمانشاه به سردشت شهید شدند.

دربارەه مهدی شیخ زین‌الدین کتاب‌های گوناگونی نوشته شده که از میان آن‌ها می‌توان به «از همه عذر می‌خواهم»، «افلاکی خاکی»، «تنها زیر باران»، «تو که آن بالا نشستی»، «زندگینامه شهید مهدی زین‌الدین»، «زین‌الدین به روایت همسر»، «ستاره دنباله‌دار» و «سردار عشق» اشاره کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها