به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، هادی غلامدوست در کتاب «بادخورک» که شامل مجموعه داستانهای کوتاه وی از لحظههای جنگ است، به جای پیشگفتار نوشتهای از آندره مالرو را آورده است: «امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم که وقتی روی زمین افتاد اسم زنش را صدا میکرد. ماریا…ماریا… و بعد جلو چشمان من مرد.
به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کمسنی در آن بود. حدس زدم ماریاست. از خودم بدم آمد. من معمولاً پای افراد را نشانه میگیرم؛ سعی میکنم آنها را نکشم فقط زخمی میکنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم ناگهان خم شد و گلوله به سینهاش خورد… حالا ماریای کوچکش چقدر باید منتظر او بماند؛ چقدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز مردش از جنگ برگردد...
ماریا حتی نمیداند که مردش زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد. جنگ بدترین فکر بشر است؛ از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله، گاهی مجبورند؛ چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند؛ میان گل و لای نمیمیرند، آنها در خانههای گرمشان نشستهاند، سیگار میکشند و دستور میدهند… کاش اسلحهام را به سمت کسانی میگرفتم که در خانههای گرمشان نشستهاند، بچههایشان در استخر شنا میکنند و آنها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا میکنند؛ راحتتر از نوشتن یک سلام!»
در این مجموعه بیش از ۱۰۰ داستان کوتاه در روایت لحظههایی از جنگ گنجانده شده و از جمله عنوانهای آنها میتوان به ««داستان بچهی من»، «دست بردار حمید»، «ما این چند نفر»، «سردشت»، «من هم آنجا بودم»، «شاخبهشاخ»، «شال نارنجی»، «ماه»، «پلاک»، «مادر»، «کمین»، «تنها دلخوشی»، «تابوت مرا»، «بوی سیر»، «جوان نازنین»، «بادخورک»، «حالا چه کار کنم!»، «در آن روز گرم»، «گنجشک»، «فقط همین»، «شناسنامه» و «نخل» اشاره کرد.
در داستان «بادخورک» که نام کتاب از آن گرفته شده میخوانیم: «سرباز سوار بر توپ ضدهوایی، کلافه و خسته از ساعتها نگهبانی و چشمدوختن به آسمان آبی داغ فاو، دیگر حال و حوصلهای برایش نمانده بود. ناگهان بادخورکی شاداب از راه رسید و بالای سرش، نرم و رها شروع کرد به چرخیدن. چرخیدن و خواندن و رقصیدن. سرباز یکباره به شوق و ذوق درآمد و با لبخند به دوروبر پرندهی بالای سرش رو به آسمان شلیک کرد. بوم! بوم بوم بوم، بوم بوم بوم، بوم! و پرنده کوچک همچنان بیخوف، سبکبال و رها در آسمان آبی دور سر او چرخ میزد و میخواند و میرقصید. سرباز نیز همانطور ذوقزده و خنده بر لب پا بر پدال گذاشته بود و طوری به اطراف پرنده شلیک میکرد انگار که بر پشت تشتی ضرب میگیرد. بوم بوم بوم، بوم بوم بوم، بوم.»
نشر خزه اخیراً «بادخورک» را در ۱۵۶ صفحه و با قیمت ۲۲۰ هزار تومان عرضه کرده است.
نظر شما