سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - صدف غلامعلیخان؛ فرانکشتاین در طول دورههای زمانی مختلف یکی از شخصیت های محبوب فیلسازان بوده است. از نخستین سالهای پیدایش سینما، اقتباس های گوناگونی از این رمان انجام شده و فیلمسازان همچنان به اقتباس از این کتاب علاقه نشان میدهند. تا به حال فیلمهای زیادی از رمان مری شلی ساخته شده که از نسخههای صامت سال ۱۹۱۰ تا نسخه مشهور جیمز ویل در سال ۱۹۳۱ با بازی بوریس کارلوف و نسخه امروزی گیرمو دلتورو در سال ۲۰۲۵ همه از دل این کتاب برآمدهاند.
«فرانکشتاین» کارگردان مشهور مکزیکی برنده اسکار تازهترین اقتباس از این رمان است که حسابی مورد توجه قرار گرفته است. دلتورو در طول سالهای فیلمسازیاش نشان داده علاقه بسیاری به هیولاها و سبک گوتیک دارد و همین علاقه کافی است تا او را به سمت اقتباس از «فرانکشتاین» سوق دهد.
یک تابستان فراموشنشدنی
ماجرای خلق «فرانکشتاین» به تابستان سال ۱۸۱۶ بر می گردد. سالی که به دلیل فوران آتشفشان تامبورا به سال بدون تابستان معروف شد. مری شلی به همراه همسرش پرسی، لرد بایرون و جان پولیدوری در ویلا دیواتی، در کنار دریاچه ژنو اقامت داشتند. بارشهای پی در پی باعث شده بود که آنها بیشتر اوقات روز را در خانه سپری کنند. در یک بعد از ظهر بارانی لرد بایرون پیشنهاد کرد برای سرگرمی هر کدام یک داستان ترسناک بنویسند. مری به بحث های علمی درباره کاربرد الکتریسیته در احیای بدن علاقه داشت. او ایده داستان را از یک کابوس شبانه الهام گرفت، تصویر دانشمندی جوان که پیکری از اجساد را سرهم میکند.
او نسخه کوتاه داستان را گسترش داد و در سال ۱۸۱۸ رمان «فرانکشتاین» را به صورت ناشناس منتشر کرد، زیرا نگران بود که حضانت فرزندانش را از دست بدهد. مخلوق هیولایی شلی در آن زمانی اسمی نداشت و هنگامی که برای اولین بار در سال ۱۸۳۲ در لندن به روی صحنه رفت نیز همچنان بی نام بود. فرانکشتاین در حقیقت زایده یک کابوس و پرورش یافته غم مرگ مادر، سقط جنین و فشارهای خانوادگی خالقش است.
سبک گوتیک در اواخر قرن هجدهم در انگلستان شکل گرفت و طرفداران زیادی پیدا کرد. گونهای که از ترکیب رمانتیسم با عناصر ترس و ماوراءالطبیعه زاده شد. این ژانر معمولاً فضاهایی تاریک و وهمآلود—قلعههای متروک، دشتهای مهگرفته، اتاقهای مخفی و بناهای مخروبه—را با مضامینی چون مرگ، جنون، گناه و کشمکش میان عقل و احساس در هم میآمیزد. شلی با «فرانکشتاین» این سنت را دگرگون کرد: او به جای ارواح و اشباح سنتی، هیولایی آفرید که حاصل علم و فناوری بود؛ موجودی که هم ترسناک و هم عمیقاً تراژیک است. این ترکیب، گوتیک را از قلمرو صرفاً فراطبیعی به قلمرویی علمی–فلسفی کشاند و بنیانهای ژانر علمی–تخیلی را نیز گذاشت.

جایگاه ادبی ویژه رمان
فرانکشتاین در طی سالها به یک شالوده فرهنگی تبدیل شده و سازندگان هر بار با بازآفرینی دغدغهها و نمادهای زمانه خود را در قالب این هیولا نمایش دادهاند. اما چرا این رمان تا این اندازه بین سینماگران مطرح شده و در طول سالیان متمادی هیچ گاه رنگ و بوی کهنگی نگرفته است؟
رمان «فرانکشتاین» مری شلی از جایگاه ادبی خاصی برخوردار است. زیرا به شکلی بنیادین مرزهای سنتی بین ژانرها را میشکند؛ نه تنها ژانر گوتیک یا وحشت، بلکه علمی-تخیلی، فلسفی، روانکاوی و اخلاقی. تداخل ژانرها باعث شده داستان در قالب اثری چند بعدی دیده شود که قادر است در زمینه های متفاوت فرهنگی و تاریخی معانی نو ایجاد کند.
همچنین خلق یک هیولا در کتاب نماد قدرت تخیل ادبی است که به وسیله آن ترس ها، امیدها و پرسش های زمانه بازتاب پیدا میکند. این آفرینش ادبی، نه فقط در جایگاه موضوع روایت بلکه در شیوه روایت (منظر اول شخص، قالب روایت، وجوه علمی و فلسفی) بر ساختار ادبی رمان تاثیر گذار است.
کتاب از منظر زبانی و سبک نیز قابل توجه است؛ شیوهای که مری شلی در آن احساسات پیچیدهای مثل تنهایی، حس گناه، فقدان درک متقابل، ترس از ناشناختهها، طبیعت، تکنولوژی، موجهای روشنگری و علم را ترکیب می کند. مجموعه ای که «فرانکشتاین» را به اثری بیزمان تبدیل می کند. اثری که مخاطب نسلهای بعدی را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
اقتباسهای بیشمار نیز بر اهمیت ادبی آن صحه میگذارند. اقتباسهایی که نه فقط متن را به یک چشمانداز بصری تبدیل میکند بلکه به مثابه بازخوانی فرهنگی حساب میشود. هر اقتباس منعکسکننده دغدغههای زمانه خود است. ویژگی ثابتی که نشان میدهد متن چقدر قابلیت همخوانی با فرهنگها، زمانها و دیدگاه های گوناگون را دارد.
کمتر شخصیت ادبیای به اندازه فرانکشتاین تاثیر ماندگاری بر سینمای علمی - تخیلی گذاشته است. در طول سالیان، فیلمسازان با اشتیاق به سراغ این موجود تراژیک رفتهاند. داستان «فرانکشتاین» بارها اقتباس، بازآفرینی و حتی طنز آمیز شده ولی همچنان جذابیت دارد. بعضی نسخه های به روایت اصلی وفادار ماندند و برخی دیگر به واسطه خلاقیت کارگردان داستان را تغییر دادند. در ادامه نگاهی به چند اقتباس سینمایی مهم از رمان مری شلی انداختهایم.
۱.« عروس فرانکشتاین» محصول ۱۹۳۵
این فیلم دنباله نسخه «فرانکشتاین» ۱۹۳۱ است؛ یکی از بهترین فیلمهای ترسناک کلاسیک. جمیز ویلز با اضافه کردن طنز سیاه، نمادگرایی مذهبی، و شخصیت های پیچیده تر داستان را گسترش داد. در این نسخه هیولا درخواست می کند که برایش همراهی بسازند. اینجاست که عروس فرانکشتاین وارد می شود. حضوری کوتاه اما تاثیر گذار و عمیق بر فرهنگ عامه.
۲. «پسر فرانکشتاین» محصول ۱۹۳۹
فیلمی کمتر شناخته شده در بین اقتباسهای گوناگون از فرانکشتاین. داستان درباره پسر فرانکشتاین، بارون ولف، است که تلاش میکند اعتبار پدرش را بازگرداند. اما هنگامی که هیولا را دوباره زنده میکند، همه چیز از کنترل خارج میشود.
۳. «فرانکشتاین مری شلی» محصول ۱۹۹۴
اقتباسی با کارگردانی و بازیگری کنت برانا که تلاش می کند بر روایت اصلی وفادار بماند. رابرت دنیرو در نقش هیولا ظاهر می شود و فیلم بیشتر بر جنبههای فلسفی و اخلاقی تمرکز دارد تا ترس صرف. اگرچه اقتباس با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد، اما تلاش قابل توجهی بود در راستای بازسازی فضای گوتیک و پیچیدگی روانی شخصیتها.
۴.« دختر سیاهپوست خشمگین و هیولا او» محصول ۲۰۲۳
نسخهای مدرن و جسورانه به کارگردانی بومانی جی. استوری که داستان را در بستر خشونت شهری و نژادپرستی بازآفرینی میکند. شخصیت اصلی، ویکاریا، نوجوانی باهوش است که پس از مرگ برادرش توسط باندهای خیابانی تصمیم میگیرد او را زنده کند. فیلم با تمرکز بر پیوندهای خانوادگی، هویت نژادی و عدالت اجتماعی اقتباسی کاملاً متفاوت و معاصر از روایت فرانکشتاین ارائه می دهد.
فرانکشتاین، نتفلیکس و دل تورو
اقتباس تازه گیرمو دل تورو از «فرانکشتاین» را می توان نقطه اوج مسیری دانست که این رمان در طی بیش از دو قرن پیموده است. دل تورو بارها در مصاحبه های خود تاکید کرده که «فرانکشتاین» برای او تنها یک اثر کلاسیک نیست، بلکه به علاقه اصلی او تبدیل شده است. متنی که دل تورو سالها با آن زندگی کرده و همواره او را به چالش کشیده است. این کارگردان صاحب نام می گوید که تلاش کرده تا فیلمش همان حسی را در مخاطب برانگیزد که نخستین بار هنگام خواندن رمان مری شلی ترجمه کرده بود؛ حسهایی مثل تازگی، ترس، و حیرت. پیش از تبدیل شدن شخصیتها به کلیشههای تصویری در پوسترها، کارتون ها یا دیگر محصولات فرهنگی.
به همین دلیل دل تورو اقتباس خود را بازآفرینی یک تجربه عاطفی - فلسفی میداند که با گذشت حدود دو قرن هنوز طراوات دارد. از نگاه او «فرانکشتاین» یکی از معدود کتابهایی است که با خوانندهاش تغییر می کند؛ اثری که هر نسل با توجه به بحران ها و دلمشغولی های خود معنای تازهای از آن استخراج می کند. دل تورو با تاکید بر موضوعاتی همچون مسئولیت خالق، طرد شدن و مرز میان علم و اخلاق کوشیده خوانشی معاصر از این اثر پدید آورد تا با پرسش های اخلاقی و اجتماعی جهان امروز هم صدا باشد.

گیرمو دلتورو که سینمایش آمیخته با شمایلهای گوتیک، از پشتوانه شیطان تا هزارتوی پن شناخته میشود، «فرانکشتاین» را نه بهعنوان داستانی صرفاً ترسناک، بلکه به مثابه پرسشی درباره اخلاق علم و تنهایی خالق و مخلوق خوانده است.
او در نسخه ۲۰۲۵ با تأکید بر فضاهای نیمهروشن، طراحی صحنههای پرجزئیات و موسیقی وهمآلود، همان حالوهوای گوتیک کلاسیک را احیا میکند، اما در عین حال مضمونهای امروزی چون مسئولیت علمی، طردشدگی و بحران هویت را پررنگ میسازد. همکاری او با نتفلیکس امکان تولیدی در مقیاس بزرگ و دسترسی جهانی را فراهم کرده تا تجربهای بسازد که هم وفادار به روح گوتیک قرن نوزدهم است و هم با دغدغههای اخلاقی و اجتماعی قرن بیستویکم همصدا میشود.
در این میان نقش نتفلیکس به عنوان تهیه کننده نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. پشتیبانی این کمپانی نه تنها امکان تولید پروژهای در مقیاس بزرگ و پرجزئیات را فراهم کرد، بلکه با ترکیب اکران سینمایی محدود و پخش آنلاین جهانی، مسیری تازه در نمایش فیلم را رقم زد. الگویی که نشان میدهد اقتباسهای ادبی کلاسیک میتوانند هم جایگاه خود را در سالن های سینما حفظ کنند و هم از ظرفیت عظیم پلتفرمهای دیجیتال برای دسترسی گستردهتر بهرهمند شوند. در واقع همکاری نتفلیکس و دل تورو نشان داد که چگونه صنعت سرگرمی معاصر میتواند به ادبیات کلاسیک حیات دوباره ببخشد و آن را به مخاطبان امروز معرفی کند.
نظر شما