سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مانی سپهری: عنوان «شبهِ شرححال» برای یادداشتهای نجیب محفوظ، نویسنده بزرگ و نوبلیست مصری، چهبسا این تصور را پدید آورد که در این یادداشتها با خاطرهنگاری صِرف و اثری اتوبیوگرافیک مواجهیم گرچه آن «شِبه» جزء اول عنوان، تردیدی در این تصور ایجاد میکند که شاید پای تخیل و قصهپردازی هم در این اثر در میان باشد.
«شبه شرححال» بهواقع نه خاطرهنگاری و اتوبیوگرافی در معنای مرسوم و متداول آن است و نه داستانِ محض، گرچه هرچه در این کتاب، یادداشتبهیادداشت، پیشتر میرویم بارِ داستان بر خاطره میچربد و خواب بر بیداری چیره میشود و یادداشتها بیشتر و بیشتر به قلمرو وهم وارد میشوند. این وهم را اما بیشوکم در همان یادداشتهای ابتدایی کتاب هم میتوان دید. پس بهتر آنکه در بررسی این کتاب، خود را از ویرِ دستهبندی ژانری خلاص کنیم و بی هیچ آداب و ترتیبی با نجیب محفوظ همراه شویم و ببینیم در «شبهِ شرححال» چه در چنته دارد که به خواندنش بیارزد.
«شبه شرححال» را میتوان آمیزهای از سنتهای روایتگری شرقی بهعلاوۀ رئالیسمی که نجیب محفوظ در آن چیرهدست بود و نیز حالوهوای کافکایی دانست. میتوان گفت که در این یادداشتهای کوتاه که اغلب به حکایتهایی رمزی میمانند، نجیب محفوظِ نویسندۀ «سهگانۀ قاهره» با نجیب محفوظِ رمان کوتاه «راه» و داستانهای کوتاه مجموعۀ «خواب» تلاقی میکند؛ یعنی نجیب محفوظ رئالیست و نجیب محفوظ تمثیلپردازی که تعدادی از آثارش بهجانب حالوهوایی وهمآلود با رنگی از سوررئالیسم، میل میکنند.
رازآلودگی «شبه شرححال» اما بیش از هر چیز خصلتی شرقی دارد؛ خصوصاً که در هر یادداشت گویی نویسنده حکمتی را گنجانده که ماحصل مکاشفات و کندوکاوهای او در انسان و جهان و احوالِ خود است. البته که حکمت در این کتاب همیشه بهشیوۀ سنتی و آشکار و واضح به زبان نمیآید و در بسیاری از یادداشتهای کتاب، که با اوصافی که رفت میتوان حکایت هم نامیدشان، محفوظ خوانندهاش را با راز و معمایی که در حکایت طرح کرده تنها میگذارد تا او خود جوابی برای آن بیابد یا آن را به همان صورت معماگونه و رازآلود بپذیرد.
«شبه شرححال» گویی مواجهات و تأملات مردی سالخورده با زندگی، گذشته، خاطرات، روزگار سپریشده، عشقهای نوجوانی و جوانی، گذر فرسایندۀ زمان، فراموشی و مرگ است و در این میان فراموشی جایگاهی ویژه در نوشتههای محفوظ دارد و خود را در هیأتهای مختلف، از جمله در هیأت آدمی مخوف با شکمی اندازۀ اقیانوس و دهانی که میتواند یک فیل را ببلعد، عیان میکند.
دیگر عنصری که بسیار در حکایتهای «شبه شرححال» حضور دارد، خواب است. راوی این حکایتها مدام خواب میبیند و خوابهایش گاه کابوسند و گاه رویایی شیرین. در این خوابها رازها و معماها و حسرتها و آرزوها و ترسهایی نهفتهاند و همچنین ناپایداری لحظهها.
زنان نیز در حکایتهای «شبه شرححال» حضوری چشمگیر دارند؛ زنانی که راویِ حکایتها آنها را گاه در خوب و گاه در بیداری ملاقات میکند. این زنان، گاه پریوش و جوانند و گاه پیر. راوی گاه در این زنان، جوانی و گذشته و نخستین تجربههای عاشقانهاش را باز مییابد و گاه زن، خود زندگی میشود و شور زندگی را پیش چشم راوی میآورد؛ شوری که گاه به حسرتی از دست رفته میماند و حضورش خوابوخیالی بیش نیست.
از خصلت شرقی «شبه شرححال» گفتیم. حکایتهای این کتاب، گویی آمیزهای از «هزار و یک شب»، تذکرههای عرفانی، حالوهوای شعر عصر جاهلی و مقامهها هستند.
گاه حین گذر راوی از کوچهپسکوچههای قاهره یا در خواب، باغی پدیدار میشود، گاه گلی خشکیده از پشت کتابهای کتابخانه رخ مینماید که چیزی از گذشتهای از دست رفته را در خود دارد و گاه ملاقاتی که احساس گناه و لطف بخشش را تداعی میکند و گاه جعبهای دربسته که مرواریدی در آن است که جز راوی، هیچکس آن را نمیبیند. در بعضی حکایتها، بهسنت مقامهنویسی، شخصی پدیدار میشود و چیزی خطاب به جمع میگوید و آنگاه ناپدید میشود. از جایی به بعد نیز سروکلۀ شخصی به نام شیخ عبدربه در حکایتها پدیدار میشود که به عارفانِ تذکرههای عرفانی میماند و سخنانی میگوید که حکمت زندگی در آنها نهفته است.
نجیب محفوظ در یادداشتهای کتاب «شبه شرححال» بیش از آنکه درصدد خاطرهگوییِ صِرف باشد، دستبهکارِ تأمل در زندگی و گذر زمان و پیری و جوانی و عشق و زندگی و مرگ و گناه و بخشش و رازها و معماهای ناگشودنی هستی آدمیست. راوی «شبه شرححال» گاه خیاموار، دم را غنیمت میشمارد و گاه میان حافظه و فراموشی در تقلاست و دچار اضطراب از فراموشیای که از گذشته بیابانی برهوت باقی میگذارد و چشماندازی مهگرفته که اشباحی در پس پشت آن در گذرند.
در «شبه شرححال» نجیب محفوظ قصهگو، حاصل عمر را نه بهصورت نقل عینبهعینِ آنچه بر او رفته، بلکه بهصورت تصاویری تمثیلی و رازآلود بیان میکند. به همین دلیل خاطرهنگاریهای او بیشتر وجهی دروننگرانه و ذهنی دارند اگرچه مناظر واقعی قاهره در آنها نمود دارد.

نویسندگانی هستند که آثارشان با شهری که عمری در آن زیستهاند و آن را مثل کف دستشان میشناسند پیوندی تنگاتنگ دارد. مثل لندن در آثار دیکنز و استانبول در آثار اورهان پاموک و دوبلین در آثار جیمز جویس. این شهرها در آثار این نویسندگان همچون شخصیتهایی داستانیاند. قاهره هم در آثار نجیب محفوظ، حضوری این چنین دارد و در «شبه شرححال» هم، با اینکه اثری دروننگرانه است، این حضور پررنگ را جابهجای کتاب میبینیم اگرچه نه آنقدر که در آثار دیگر او، خصوصاً «سهگانۀ قاهره» شامل سه رمان «بینالقصرین» و «قصرالشوق» و «سُکّریه».
«شبه شرححال» پیوندی شاعرانه میان خاطره و داستان و افسانه و خواب و تأملات فلسفی است و در این میان البته قریحۀ داستانگویی نجیب محفوظ دست بالا را دارد. نویسنده در این کتاب نه صرفاً به بیان خاطرات شخصی و خصوصی خود که به کندوکاو در احوال آدمی و حسرتها و اضطرابها و امیدها و نومیدیها و کامیابیها و ناکامیهای انسان فانی پرداخته و از عشق و زندگی و مرگ سخن گفته است.
چهبسا، همانطور که مترجم فارسی این کتاب در مقدمۀ خود بیان کرده، مصداق این وصف فرهنگستان سلطنتی علوم سوئد از آثار نجیب محفوظ را در زمانی که میخواست جایزۀ نوبل ادبیات سال ۱۹۸۸ را به این نویسندۀ برجستۀ مصری اهدا کند، در «شبه شرححال» آشکارا بتوان دید. در این وصف درباب آثار نجیب محفوظ آمده است: «محفوظ از رهگذر آثاری که هرکدام سرشار از ظرافتهای خاص خود هستند – در نوسان میان رئالیسمی شفاف و پیچیدگیهایی تأملبرانگیز – هنر روایی عربی را سر و شکل بخشیده است، چنان که این هنر حالا روایت تمام ابنای بشر است.»
کتاب «شبهِ شرححال» با ترجمۀ با ترجمۀ محمدحسین میرفخرائی در انتشارات مان کتاب منتشر شده است.
نظر شما