به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از فایننشال تایمز، اُلگا توکارچوک (Olga Tokarczuk) یکی از برجستهترین نویسندگان معاصر لهستان و اروپا توانست در سال ۲۰۱۸ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کند و در سال ۲۰۱۹ نیز به صورت مشترک با پیتر هانتکه این عنوان را کسب کرد.
توکارچوک در اصل روانشناسی خوانده و مدتی بهعنوان رواندرمانگر کار میکرد، اما خیلی زود نوشتن را جایگزین کرد. آثار او به خاطر ترکیب منحصربهفرد تاریخ، اسطوره، فلسفه و روایتهای چندلایه شناخته میشوند. او نهتنها رماننویس، که اندیشمندی فرهنگی است که همواره به مرزها، جابهجاییها و زندگی در میانبودگی توجه دارد.
جدیدترین رمان ترجمه شده این نویسنده لهستانی «خانه روز، خانهی شب» به زبان انگلیسی منتشر شده است که بازتاب گستردهای هم در بازار کتابهای این زبان داشته است که همچون پروازها (Flights) که در سال ۲۰۱۸ با ترجمه جنیفر کروفت برندهی جایزه بینالمللی بوکر شد، این اثر مجموعهای از روایتها، افسانهها، شایعات، حکایتها، مراقبههای فلسفی و حتی دستورهای آشپزی است.
راوی بینام، همراه با شریک زندگیاش «آر»، در دهکدهای دورافتاده در مرز چک سکونت دارند. جایی که تا سال ۱۹۴۵ بخشی از رایش آلمان بود. پس از جنگ، لهستانیهایی که از سرزمینهای ضمیمه شده به شوروی آواره شده بودند، در خانههای آلمانیهای کوچانده شده جای گرفتند. رمان خط داستانی پررنگی ندارد و تنها گاهبهگاه از زندگی مشترک این دو تصویری میدهد. در عوض، خود دهکده شخصیت اصلی است؛ راوی در رفتوآمدی میان گذشته و حال، خاطرهها را گرد میآورد، با همسایهها گفتگو میکند، رویاها و تاملات فلسفی خود را روایت میکند.
توکارچوک در کنار تاریخ و حافظه، به هویت، دگرگونی و معنای خانه میپردازد. تاملات او از امور پیشپاافتاده تا ماجراهای فراواقعی را دربرمیگیرد: از شوخیهای بازیگوشانه دربارهی قارچها تا پرسشهای سنگین فلسفی. در فصلی، راوی در حالی که به همسایهاش کمک میکند دستههای ریواس را برای فروش در بازار ببندد، نظریه آرخمانس دربارهی منشا جهان را توضیح میدهد.
ما با مجموعهای از آدمهای غریب و اندوهگین ساکنان گذشته و حال دهکده روبهرو میشویم: مارک مارک که باور دارد پرندهای در درونش لانه کرده و سرانجام از شدت افسردگی خود را حلقآویز میکند؛ اگو سوم، معلم لاتین، که در جنگ جهانی دوم برای زندهماندن ناچار به خوردن گوشت انسان شد و بعدتر به این یقین رسید که گرگینه است؛ فرانتس فروست که برای رهایی از کابوسهای ناشی از سیارهای تازهکشفشده، کلاهی چوبی بر سر گذاشت و سرانجام در جنگ جان باخت چون کلاه را با کلاهخود عوض نکرد.
اما مهمترین شخصیت مارتاست: همسایه سالخورده راوی و کلاهگیسسازِ اسرارآمیز که اعتقاد دارد مو اندیشههای آدمی را در خود جمع میکند و اگر بخواهی چیزی را فراموش کنی یا از نو آغاز کنی، باید موهایت را کوتاه کرده و در خاک دفن کنی. او همواره گریزان و دستنیافتنی است، هر بار تاریخ تولدی تازه برای خود میسازد و در زمان جابهجا میشود.
توکارچوک، که بارها مرزهای سنتی رمان را جابجا کرده، در این اثر نیز بهجای یک خط روایی منسجم، پارهپارههایی از زندگی را به هم میدوزد تا تصویر بزرگتری از هویت و سکونت انسانی بسازد.
این کتاب بیش از آنکه روایتی باشد از یک زن در دهکدهای مرزی، تلاشی است برای ثبت روح مکان. خانهای که در عنوان آمده، استعارهای است از دوگانگی بنیادین وجود: روز و شب، بیداری و رویا، واقعیت و خیال. هر داستانک، هر خاطره و هر شخصیت حاشیهای به این ماتریکس افزوده میشود و جهان مرزی را میسازد که همیشه میان بودن و نبودن، حضور و غیاب، گذشته و اکنون معلق است.
خانهی روز، خانهی شب رمانی است که مرز میان روایت و مراقبه را درهم میشکند و خواننده را دعوت میکند تا در میان تکهپارههای تاریخ و خیال، معنای تازهای از خانه و زندگی پیدا کند.
نظر شما