سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: میک هرون، نویسنده ۶۲ ساله رمانهای جاسوسی که اغلب «وارث جان لوکاره» و «بهترین رماننویس جاسوسی نسل خود» خوانده میشود، خالق یکی از نامتعارفترین شخصیتهای این ژانر، جکسون لَم، است. هرون با خنده میگوید: «لابد او از اعماق ناخودآگاهم بیرون آمده است.» هرون این را در حالی میگوید که در کافهای روی بام در شهر زادگاهش، آکسفورد، جرعهای آب معدنی مینوشد؛ مکانی کاملاً دور از خیابان آلدرزگیت لندن که داستان مجموعه پرفروشش، «اسلاو هاوس»، در آن میگذرد. برخلاف لوکاره، هرون هرگز جاسوس نبوده و همین امر، رویکرد او به این ژانر را متمایز میکند.
رمانها و سریال تلویزیونی موفق او، ماجراهای گروهی از مأموران بداقبال MI5 را دنبال میکند که به دلیل اشتباهاتشان به ساختمانی به نام «اسلاو هاوس» تبعید شدهاند. طنز ماجرا در این است که همین گروه بازنده، تحت فرماندهی لَمِ ژولیده و غرغرو، هر بار مأموران زبدهتر و به اصطلاح «سگهای شکاری» مقر اصلی را شکست میدهند. هرون با فروتنی ایده اصلی را اینگونه توصیف میکند: «عدهای که در کارشان مهارت ندارند و از هم خوششان نمیآید، مجبورند در یک دفتر کنار هم کار کنند. خب، چرا کسی باید بخواهد چنین داستانی را بخواند؟»
پاسخ در سبک منحصربهفرد او نهفته است. در ژانری که مملو از تریلرهای روانشناختی تاریک است، ترکیب خطر جدی، کمدی سخیف و هجو سیاسی در آثار هرون، هوای تازهای به شمار میرود. شخصیت جکسون لم، این کهنهسرباز جنگ سرد، به یکی از چهرههای برجسته ادبیات معاصر بدل شده است؛ چیزی شبیه یک فالستاف [یکی از محبوبترین شخصیتهای کمدی شکسپیر] یا فاگین [شخصیت منفی اصلی رمان مشهور الیور توئیست] امروزی که با بازی گری اولدمن در اقتباس تلویزیونی، ماندگارتر نیز شده است.
پاییز امسال، فصل پنجم سریال بر اساس رمان «قوانین لندن» پخش خواهد شد و همزمان، اپل تیوی پلاس اقتباسی از رمان کمترشناختهشده هرون در سال ۲۰۰۳، Down Cemetery Road، را ارائه میکند. این هفته نیز نهمین کتاب از مجموعه «اسلاو هاوس» با عنوان Clown Town منتشر میشود. این رمان جدید از ماجرای واقعی خبرچین و قاتل ایرلندی، «استیکنایف»، الهام گرفته است.
هرون او را «انسانی فاجعهبار» میخواند که تحت حفاظت سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا بود. این سوژه برای هرون بینقص است، زیرا شخصیتهای «اسلاو هاوس» همیشه در مرز تیره میان «حفاظت از کشور» و «حفاظت از منافع شخصی» قدم میزنند. هرون اعتراف میکند که چندان به تاریخ واقعی وفادار نمانده است: «وفاداری به واقعیت، تخیل را محدود میکند. به علاوه، من در تحقیق کردن کمی تنبلم.»
او درباره درونمایه آثارش میگوید: «من درباره فساد قدرت مینویسم. این حرف تازهای نیست، ولی مهم نیست چه کسی در قدرت باشد؛ اوضاع به هر حال خراب میشود، چه از روی عمد و چه بر اثر بیکفایتی. من بیشتر به نسخه "بیکفایتی" تاریخ معتقدم تا تئوری توطئه.»
داستان موفقیت هرون، خود روایتی الهامبخش در دنیای نشر است. او پس از تجربهاندوزی در شعر و داستان ادبی، با مجموعه کارآگاهی «زوئی بوهم» وارد ژانر جنایی شد. اما پس از حوادث تروریستی ۷ ژوئیه ۲۰۰۵ در لندن، مسیرش را به سمت رمان جاسوسی تغییر داد. او میگوید: «این اتفاق به من فهماند که میتوانم درباره رویدادهایی از این دست بنویسم، حتی بدون آنکه جزئیات پشت پردهشان را بدانم.»
رمان اسبهای لنگ در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، اما هرون نتوانست برای جلد دوم، شیرهای مرده، ناشری در بریتانیا پیدا کند. یکی از ناشران با گیجی پرسیده بود: «اصلاً این چیست؟» و نمیتوانست ژانر کتاب را که ترکیبی از تریلر و کمدی بود، تشخیص دهد. هرون میگوید: «در ابتدا کتابها فروش نرفتند. تعجب نکردم… فقط به زندگیام ادامه دادم.» سرانجام، یک ویراستار از انتشارات «جان موری» بهطور تصادفی کتاب را کشف کرد و دو رمان اول در سال ۲۰۱۵ دوباره منتشر شدند.
نقطه عطف بعدی، برگزیت بود. هرون میگوید: «بدبختی کشور، خوششانسی من شد.» رمان پسابرگزیتی او، قوانین لندن (۲۰۱۸)، با شخصیت سیاستمداری به نام پیتر جاد که شباهت انکارناپذیری به بوریس جانسون داشت، ناگهان بسیار بهموقع و امروزی به نظر رسید. همانطور که رمانهای لوکاره بازتابدهنده نارضایتیهای دوران خود بودند، آثار هرون نیز خشم و سرخوردگی بریتانیای معاصر را به تصویر میکشیدند.
ردپای لوکاره در «اسلاو هاوس» آشکار است. شخصیت دیوید کارترایت، ادای احترامی به دیوید کورنول (نام واقعی لوکاره) است. هرون حتی با خوشحالی تعریف میکند که در بازخوانی آثار لوکاره به شخصیتی فرعی به نام «جی. لَم» برخورده که احتمالاً سالها در ناخودآگاهش خانه کرده بود. به گفته هرون، شخصیت لم حاصل «عشق خالص و بیواسطه به زبان» است. او تنها شخصیتی است که نویسنده هرگز به درون ذهنش سرک نمیکشد، زیرا حفظ ابهام در انگیزههایش، به جذابیت او میافزاید. هرون با جابهجایی مداوم میان زاویهدید شخصیتهای مختلف، خواننده را به چالش میکشد؛ کاری که «خلاف همه قواعد نویسندگی خلاق» است. خودش میگوید: «و من عاشق کارهایی هستم که خلاف قواعد باشند.»
یکی از این قانونشکنیها، کشتن شخصیتهای اصلی است. هرون میگوید میخواسته این حس را القا کند که «هیچکس در امان نیست»، اما هدفش صرفاً شوکهکردن مخاطب نبوده است: «برای من این موضوع بیشتر درباره سوگ بود… با خودم گفتم این شخصیتها را در اختیار دارم؛ اگر یکی را بکشم، بقیه چه حسی خواهند داشت؟»
او که اکنون نویسندهای تماموقت است، روزانه بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ کلمه مینویسد و مانند برخی نویسندگان دیگر، theguardianاز تلفن هوشمند و اینترنت بیسیم دوری میکند. عادت غیرمعمولش مطالعه زیاد در حین نوشتن است: «من پیش از آنکه نویسنده باشم، یک خوانندهام. خواندن کلمات، ذهنم را بیدار نگه میدارد.» او در پایان تأکید میکند: «نوشتن در یک ژانر مشخص را دوست دارم. ساختار آن را میپسندم و اینکه میدانم کتاب پایانی واقعی خواهد داشت و داستان صرفاً متوقف نمیشود.»
منبع: Sat 6 Sep 2025, theguardian
نظر شما